روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

شوهر عشق قدیمی!!!!

سلام دوستای خوبم

خوبید؟خوشید؟سلامتید؟الهی که باشید!

راستش در مورد بستن کامنت دونی،خودمم زیاد راضی نیستم.حالا شاید یه کم بعد بازش کردم.پس لطفا دیگه در موردش سوال نپرسید.

فکر کنم آلزایمر گرفتم چون هرچی فکر میکنم یادم نمیاد دوشنبه بعدازظهر چیکار کردیم!!!

احتمالا کار خاصی نکردیم و اتفاقی هم نیفتاده.شب شوهری اومد و برای شام خوراک لوبیا گذاشته بودم.شبکه آی فیلم یه سریال قدیمی مال هزار سال پیش رو میده به اسم هشت بهشت که خوده فیلمه موضوعش مال صد هزار سال پیششه!!!حالا شوهر من عاشق این سریاله شده!کلا شوهری عاشق هرچیز قدیمیه!یعنی واقعا عاشقا!ماشین،قدیمی!ظرف و ظروف،قدیمی.دکوراسیون،قدیمی،فیلم،قدیمی!خلاصه هرچیزی رو که شما فکر کنید،قدیمی شو دوس داره.واسه همینم هروقت میریم مسافرت اگه دست خودش باشه،تمام وقت تو موزه ها جاهایی که آثارباستانی دارن،میمونه.دقیقا نقطه عکس من!!!اینهمه تفاهم واقعا عجیبیه والله!!!!

خلاصه اون شبم نشست و اون سریاله رو دید و حسابی هم کیف میکرد.میگه من بالاخره وقتی پیر شدم میرم تو کوه و طبیعت خونه میگیرم و یه گاوداری میزنم و صبح به صبح گاوها رو میبرم چرا و بعدم شیرشونو میدوشم و هر روزم شیر و ماست تازه میخورم!!!شبام زیر نور ستاره ها تو فضای باز میخوابم و صبحهام با صدای زنگوله گوسفندا بیدار میشم!بعد با یه لبخند محو و حالت ملکوتی نگام میکنه و میگه،یعنی میشه؟!!!اونوقت میگه خودتو تصور کن تو همچین موقعیتی!!!خخخخخخ

من هیچوقت مثل شوهری عاشق طبیعت و جاذبه های طبیعی نیستم.البته دوس دارما،ولی مثلا حاضر نیستم مسافرتی که میرمو چادر بزنم و تو چادر بخوابم!هتل خوب و امکانات خوب تو مسافرت برام خیلی مهمه.حالا شوهری نهایت آرزوش اینه که صبحها با صدای زنگوله ببعی ها بیدار بشه!ما کلا تو اکثر موارد همینقدر زیاد باهم هم عقیده هستیما!!!هه هه

درحال دیدن سریال مورد علاقه شوهری بودیم که خواهرم زنگ زد و گفت نی نی دندون درآورده!!ای جااااااانم.فدای دندون مرواریدیش بشم من!گفتش جمعه بیاید اینجا میخوام براش آش درس کنم.گفتم باشه.بعدم دیگه یه کم حرف زدیم و میوه خوردیم و لالا....

دیروز صبح ساعت هفت بیدار شدم یه کم واسه خودم چرخیدم و واسه ساشا صبحونه درس کردم و گذاشتم رو اپن.همه ماه رمضونا فرنی میخورن،ما از وقتی ماه رمضون تموم شده هر روز فرنی میخوریم!!فعلا که جناب ساشا رو دور فرنی خوردنه و منم برام راحت تره که براش درس کنم و هروقت بیدارشد بخوره.خودمم دوتا قاشق خوردم و رفتم باشگاه.یکی از دوستام هفته قبل رفته بود قشم.نمیدونم تو این گرما که ما اینجا داریم میپزیم،چه جوری مسافرت میرن جنوب!!خلاصه،یه روز همینجوری عکس میفرستاد تو گروه دوستامون.عکس از خریدایی که داشت میکرد.یکی از عکسهاش تو یه بوتیک بود و داشت شال میخرید.پشت سرش یه شال بود که تو عکس خیلی خوشم اومد.بهش گفتم اگه تونستی فردا برو اون مغازهه و از نزدیک عکس اون شاله رو برام بفرست ببینمش.اونم رفت و از چندتا از شالهاش عکس فرستاد و گفتش جنساشون عالیه.خودمم سه تا شال و دوتا روسری از اینجا واسه خودم خریدم.خلاصه دوتا رو انتخاب کردم و گفتم برام بخره.

دیروز که رفتم باشگاه بهم زنگ زد که من نزدیک خونه ات هستم دارم میام شالهاتو بدم.گفتم من خونه نیستم،بیا باشگاه!گفت،کوفت،میخواستم یه ساعتم پیشت بشینم!گفتم،دیگه شرمنده!نمیتونم از ورزشم بزنم!!خخخخ همچین ورزشکار سمجی هستم من!

اومد و شالهامو آورد.از نزدیک قشنگترم بودن تازه.مربیم که عاشقشون شد و گفت یکیشو بده من پولشو بیشتر میدم بهت.گفتم نه بابا،این شال از قشم به نیت من اومده!!!خلاصه تا آخر تمرین هی میومد پیشم و وسوسه ام میکرد!ولی من محکم تر از این حرفها بودم!کلی هم خندیدیم سر این قضیه.آخرش گفتم پولشو نمیگیرم،بیا یکیشو به عنوان هدیه بهت بدم که هرکاری کردم قبول نکرد.ازون سه تا شالهایی که دوستم واسه خودش خریده بود از یکیش خوشش اومد که با اصرار دادم بهش.گفتم اینجوری تو دلم میمونه و مال خودمم نمیتونم استفاده کنم!کلی تشکر کرد و خوشحال شد.

بعده تمرین دوستم تا خونه منو رسوند و دیگه بالا نیومد چون کار داشت.منم پول اون سه تا شالو باهاش حساب کردم و اومدم بالا.سریع واسه ناهار استامبولی گذاشتم و رفتم دوش گرفتم.ساشا ناهارشو خورد و رفت خوابید.دیدم ریشه موهام دراومده،گفتم برم رنگ کنم.فردام که نیستم و قراره بریم خونه خواهرم.زنگ زدم به آرایشگره و گفتم هروقت پسرم بیدار شد میایم.گفت بیا غروب وقت دارم.ساشا که بیدار شد رفتیم آرایشگاه.یه رنگی رو انتخاب کردم و خودشم گفت میاد به صورتت.برام گذاشتشو و بعدم شست و خشکش کرد.خوشم اومد قشنگ شد.بعدش رفتیم سوپری خوراکی خریدیم و اومدیم خونه.عصرونه خوردیم.واسه شام سالاد ماکارونی و پوره سیب زمینی درس کردم.شوهری اومد شامو خوردیم.خسته بودم،زود خوابیدم.

دیشب نصفه شب سر درد گرفتم.ولی اینقدر هوا خنک بود و منم خوابم میومد که بلند نشدم قرص بخورم.دیگه ساعت شیش با سر درد شدید بیدار شدم.پاشدم قرص خوردم و باز دراز کشیدم.از ساعت شش تا هشت دوتا کپسول خوردم و دوتام شیاف گذاشتم.بعدش خوابم برد.ساعت هشت و نیم ساشا اومد بغلم.بیدار شدم.خداروشکر سرم بهتر شده بود.ولی خیلی خوابم میومد.دو دل بودم برم باشگاه یا نه که گفتم اگه نرم کسل میشم.پاشدم یه قهوه درس کردم و خوردم و صبحونه ساشا رو هم دادم و رفتم باشگاه.تمیریناتمو انجام دادم.یه جام پام محکم خورد به یه وزنه که از درد دادم هوا رفت!

اومدنی واسه ناهارمون کباب گرفتم.واسه ساشا کوبیده و خودم جوجه.اومدم خونه و ساشا ناهارشو خورد و منم رفتم دوش گرفتم.الانم اومدم نشستم.پام اون قسمت که وزنه خورد درد میکنه،پماد زدم.من کلا پوستم خیلی خیلی حساسه.یعنی اگه مثلا ساشا به شوخی آروم مشت بزنه بهم،همچین کبود میشم که انگار یکی با چماق محکم کوبیده به بازوم!!!حالا خدا میدونه جای این وزنه تا کی کبود میمونه تو تنم!

برم یه یخی یه چیزی بیارم بذارم روش تا بدتر نشده.

دوستتون دارم و براتون از خدا،سلامتی،دل خوش و لبی پر خنده آرزو میکنم.

مواظب خودتون باشید.

بووووووس....بای

نظرات 7 + ارسال نظر
نسیم 27 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 11:17 ق.ظ http://nasimmaman

عزیزم.....ایشالا پات زودی خوب بشه....همیشه تنت سالم باشه و دلت خوش

خوبم عزیزدلم
چرا نمینویسی نسیم،دلم برات تنگ شده

بیضا 27 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 10:04 ق.ظ http://mydailydiar.blogsky.com

سلام مهناز عزیزم، شالهای قشنګتو دیدم تو انستا ایشاالله مبارکه، دندون جوجه هم مبارکه، واییی که من عاشق ورزش و باشګاه رفتنم همیشه وقتی از باشګاه تعریف میکنی حال میکنم. همیشه شاد و سلامت باشی با ګل پسر و همسرت

سلام عزیزم
قربون محبتت عزیزم
ایشالله توام بعده اینکه اون بار شیشه ات رو به سلامتی زمین گذاشتی،فرصت کنی هفته ای یکی دو روز بری باشگاه.
همینطور شما مهربونم

سپیده مامان درسا 27 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:24 ق.ظ

مبارکت باشه شال های خوشگلت خانوم گل

قربونت برم عزیزم

فرشته 26 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 09:46 ب.ظ

من ورزشکار نیستم ولی دوست دارم ورزشکار
آفرین کاش منم شروع کنم دلم استخر میخواد

منم ورزشکار نیستم،ولی ورزش میکنم!
خوبه ورزش توام شروع کن
آخ منم دلم شنا میخواد...

سارا 26 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 01:30 ب.ظ

به به مهناز جون پرفکت و امروزی
راستشو بخوایی منم شوهرم عاشق طبیعت و باغ و....اینا هست که حتی داریمم منم خوشم نمیاد ولی نمیتونم مقاومت کنم و نرم باهاش چون خودمون باغ داریم ولی در کل بخوام برم توی باغ بخوابم مشکل دارم در هر حال منم پا به پای شوهر جانم خخخخ
رنگ موهاتو تو اینستا دیدم مبارکه...دندونایه جوجه کوچولو هم مبارکه ...روسریاتم مبارکه
روز و هفته خوبی داشته باشی

قربونت برم عزیزم.
نه ربطی به دیروزی و امروزی بودن نداره،کلا سلیقه هرکی فرق داره .اینکه هرکی با چی بیشتر حال میکنه و سرحال میاد.
خوبه که پای شوهر جانتی!
قربونت تو....
همچنین

الی 26 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 09:22 ق.ظ http://rozegareshirineman.blogsky.com/

خانوم خب عکس شال هاتو میزاشتی برامون خب

گذاشتم تو اینستا عزیزم.البته یکی دو روز بعد برداشتمش

مهدیا 25 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 11:26 ق.ظ http://mahdia.blogsky.com

اوووف شوهر من هم مثل شوهر تو عاشق اینه با زنگوله ی بعبعی از خواب پاشه.ولی من و اگه از اتاق حلقه آویز کنند بهتره تا برم تو چادر چند شب بخوابم با بدبختی غذا درست کنم و ظرف بشورم.حموم کنم.وووووی.خوب چه کاریه تو خونه ی خودم باشم که راحت ترم.

پس مثل خودمی مهدیا!بزن قدش
دقیقا منم همینجورم.دوس دارم تو مسافرت همه چی برام آماده باشه.درواقع داریم میریم استراحت.حالا چندروزم بقیه بهمون سرویس بدن چی میشه مگه؟کل سال رو داریم خودمون کارای خودمونو میکنیم.والله

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.