روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

به بهونه روز زن

سلام

خوبید؟

صبح چهارشنبه قشنگ و دوس داشتنی تون بخیر.

دیروز خیلی سرم شلوغ بود.صبح ساشا رو راهی کردم مدرسه و خودمم ازونطرف رفتم شرکت.آخر ساله و کارا خیلی زیاد شده.با مدیر مالی صحبت کردم و گفتم که چند روز آخر سال رو دیگه نمیرسم بیام و اونم گفت پس پنجشنبه هفته بعد بیا و حساب کتابا رو باهم ردیف کنیم و ببندیم که دیگه کار نصفه کاره ای دست شما نمونه.تا تعطیلات بعده عید که تشریف بیارید و ایشالله که ازون به بعد کاملتر تشریف بیارید شرکت.گفتم نمیتونم راجع به اون موقع حرفی بزنم.باید شرایطمو ببینم و بعد راجع بهش صحبت کنیم.خلاصه یه کم صحبت کردیم و بعدم برگشتم سر کارم.کارا زیاد بود و فهمیدم نمیرسم تا ظهر برم خونه.به راننده سرویس ساشا زنگ زدم و ازش خواهش کردم واسه ساشا یه پیتزا بگیره و بگه بره کلیدو از مدیر ساختمونمون بگیره و بره خونه تا من بیام.صبح اومدنی کلیدو داده بودم دست مدیر ساختمون که اگه دیر کردم ساشا پشت در نمونه.

دیگه ظهر ساشا زنگ زد و گفت که خونه است و خیالم راحت شد.تا کارا رو جمع و جور کنم شد ساعت چهار و برگشتنی خوردم به ترافیک!اگه میدونستم میخوام تا غروب بمونم ماشین نمیاوردم!من اصلا اعصاب رانندگی تو ترافیکو ندارم!جدای از اعصاب،پای آدمم داغونومیشه از بس باید کلاج و ترمز بگیره!!!هیچی دیگه سر دردم شروع شد و سریع از تو کیفم قرص درآوردم و خوردم و خدا خدا کردم شدید نشه!

سر راه رفتم دو کیلو گوشت گرفتم و یک کیلوشو دادم برام چرخ کرد.بعدم زنگ زدم به اون خانمه که ازش سبزی میگیرم و پرسیدم ببینم سبزی کوکو و سوپ داره یا نه.گفت که داره.رفتم و ازونم دو کیلو کوکو  و سوپ و یک کیلو هم پیاز داغ خریدم و اومدم خونه.پنج و نیم رسیدم خونه.داغون بودم.سریع گوشت و سبزیا رو جا به جا کردم و واسه شامم سوپ بار گذاشتم و رفتم‌حموم دوش گرفتم و اومدم بیرون.یه کم ساشا رو بغل کردم و باهم حرف زدیم‌.شوهری پیام داد که استقلال بازی داره،اگه خونه ای ببین.زدم شبکه سه و با ساشا نشستیم به دیدن که ای کاش نمیدیدم.اینقدر از دست این داور بی شرف حرص خوردم که سر دردم چند برابر شد!دیگه آخر بازی میخواستم برم از تو تی وی بکشمش بیرون و بزنم لهش کنم!این باید تو ایران بود و تماشاچیا حسابی از خجالتش درمیومدن!!!

هیچی خلاصه که اعصابمونو خورد کرد.حالا خوب شد نباختیم!واسه ساشا سوپ کشیدم و خورد.دوس داشتم خودمم میخوردم ولی چون سر درد داشتم میترسیدم بالا بیارم.شوهری اومد و شامشو آوردم خورد و یه کم حرف زدیم و بعدم خوابیدیم.

میخوام یه کم به مناسبت روز زن،راجع به زنان حرف بزنم.راجع به خودمون.جمعیت بدون حق و حقوق این کشور.البته الان نمیخوام راجع به ظلمها و بی عدالتیهایی که تو ایران نسبت بهمون میشه حرفی بزنم.میخوام از خودمون بگم.

از اینکه خودمونو دوس داشته باشیم.از اینکه به خودمون احترام بذاریم.به خدا من اینقدر زیاد مادرا و زنهایی رو دیدم که موقع غذا خوردن تو قابلمه غذا میخورن!!!!باور کنید دیدم!یعنی اینقدر واسه خودش ارزش قائل نیس که میز بچینه و غذاشو برای خودش تو ظرف خوشگل سرو کنه!آخه تو قابلمه؟من خودم یه دوستی داشتم که شام فقط واسه شوهر و دخترش درس میکرد.میگفت من شام نخورم بهتره.بعد اگه از غذای اونا چیزی می موند میرفت میخورد!!!نه اینکه فکر کنید نداشتن و میخواست صرفه جویی کنه ها!نه!واقعا نمیخواست بخوره .ولی وقتی میدید غذا اضافه مونده،بعده اونا میرفت مینشست سر میز و میخورد!همیشه هم اوائل شوهرش بنده خدا بهش میگفت بیا بشین غذا بخور و این میگفت،نه سیرم!بعد اینقدر این کارشو تکرار کرده بود که واسه شون عادی شده بود و یه روز که من خونه شون بودم و دخترش غذاشو نصفه خورد و بهش گفتم،چرا غذاتو نمیخوری؟گفتش اشکال نداره مامانم بقیه شو میخوره!من دیدم که خودش چقدر خجالت کشید و بعد بهش گفتم این نتیجه ارزش قائل نشدن واسه خودته!خب اگه نمیخوای غذا بخوری،نخور.اگرم غذایی اضافه اومد یا بریز دور یا بذار کنار.اگرم میخوام کم بخوری که از همون اول واسه خودت تو یه بشقاب کوچیک بکش و بشین سر میز کنار همسر و دخترت و بخور!

همه جا همینه.وقتی ما خودمون خودمونو جنس ضعیف و حقیر و ناتوان و بی ارزش میبینیم چطور انتظار داریم بقیه برامون احترام و ارزش قائل باشن!همین مساله خیانت مردان!مردا که با یه مرد به زنشون خیانت نمیکنن.با یه زن خیانت میکنن.تا زنی نباشه که وارد زندگی مرد زن دار بشه،هیچ خیانتی صورت نمیگیره!پس جای اینکه از سستی و بی ارادگی مردا گله کنیم باید اشکال کار رو تو خودمون جستجو کنیم‌.

من خودمو زن نمونه ای نمیدونم ولی همیشه و همیشه تو زندگی خودمو دوس داشتم و دارم.هیچوقت تلاشی به اون صورت نکردم که تو نظر همسر و پسرم،زن و مادر خوبی باشم.البته که خواستم باشم و تلاشمم کردم،ولی نه به نظر اونها و به خاطر اینکه اونا دوس داشته باشن!بلکه به خاطر خودم.دوس داشتم اگه دخترم،دختری کنم و اگه زن هستم زنیت داشته باشم و اگه مادرم مادر خوبی باشم!میدونید چی میخوام بگم؟میخوام بگم اگه آدم خودش برای خودش اولویت داشته باشه و خودش رو لائق یه زندگی سالم و شاد ببینه و همونجورم زندگی کنه،اونوقته که بقیه هم همونقدر اونو شایسته میبینن و باهاش با همون شایستگی رفتار میکنن.اصلا گیرمم نکنن!آره خیلی از شوهرا هستن که ذاتشون خرابه!قدر نشناسن،هیزن،بد دهنن یا هزار جور صفت زشت دیگه ای دارن.همونجوری که ما زنها هم داریم.ولی تو اینجور مواقع باید بهشون بی توجهی کرد.نمیشه به بهونه توجه نداشتن همسر و بی علاقگیش از خودمون دست بکشیم!من خودم همیشه تو خونه آرایش دارم.همیشه لباسای خوشگل میپوشم.همیشه و همون اندازه که غذاهای مورد علاقه همسر و پسرمو درس میکنم،غذاهای مورد علاقه خودمم درس میکنم.همیشه وقتی میریم فروشگاه خوراکیا و چیزایی میخرم که خودم دوس دارم.الان اگه از شوهر و پسر در مورد علائقم تو هر زمینه ای بپرسید،کاملا اطلاع دارن.چون برام مهم بوده و این مهم بودن باعث شده واسه اونم مهم باشه و بدونن من چه چیزیایی رو دوس دارم.البته که نظر همسر و پسرمم برام مهمه و دوس دارم اونام مثلا از لباس و چهره من خوششون بیاد.ولی اینجوری نیس که اگه مثلا با شوهرم قهرم با قیافه هپلی و شلخته تو خونه بچرخم!اینجوری خب اون مرد میفهمه که شما اگه خوشگل میکنید واسه اونه و حس قدرت میکنه ومیفهمه چقدر روتون تسلط داره!خیلی خیلی زیادن زنهایی که حالشون بستگی به رفتار شوهرشون با اونا داره.البته که تاثیر داره.ولی نباید بتونن صد در صد روح زن رو در اختیار داشته باشن و اینجوری باشه که اگه مرد چهار روز بی حوصله و عصبیه،عین همون چهار روز زندگی واسه زنش جهنم بشه!باید یاد بگیریم خودمون روحمون رو در اختیار داشته باشیم.یاد بگیریم خودمون خودمونو خوشحال کنیم.یاد بگیریم میشه تنهایی رفت کافه.رفت سینما.رفت پارک.رفت هرجایی که حالمونو خوب کنه.زنی که توی خونه لباسای گل گشاد خودشو شلوارای شوهرشو پاش میکنه و موقع غذا بهترین قسمتهای غذا رو برای شوهر و بچه هاش میذاره و از تماااااااام علائقش تو زندگی به خاطر شوهر و بچه اش دست میشوره به طوری که چند سال بعد اصلا یادش میره به چه چیزایی علاقه داشته رو نمیگن زن فداکار!منو ببخشید ولی من اینو به حماقت بیشتر نزدیک میبینم تا فداکاری!اصلا چرا فداکاری؟فداکاری جا داره،دلیل داره!اینا که فداکاری نیس!اینا تباه کردن زندگیه یه آدمه به دست خوده اون ادم!و چه جنایتی بالاتر از این؟!فکر میکنید اون بچه وقتی بزرگ بشه به اون مادر افتخار میکنه؟افتخار میکنه که مادرش رو همیشه با سر و وضع آشفته و درحال بشور و بساب دیده؟من که بعید میدونم!من از وظایف زن حرفی نمیزنما!دارم از نوع رفتار یک زن تو خونه میگم.وگرنه همه شماهایی که تو این چند سال اینجا باهام آشنایید میدونید که من اصلا به خاطر ساشا و اینکه حس کردم به وجودم تو خونه و تو تربیتش بیشتر نیاز داره،بعد از اونهمه سال شاغل بودن،چند سال کارمو ول کردم و خونه داری کردم.ولی اینم حتی اسمشو فداکاری نمیذارم.چون خودم خواستم و ترجیح دادم و اتفاقا این موندن توی خونه واسه خودمم خیلی خوب بوده.پس چون خودم خواستم،سعی کردم ازین شرایط لذت ببرم.نه اینکه خودمو قربانی و بدبخت ببینم که به خاطر پسرم شدم خونه دار.چون آدمایی که خودشون رو قربانی میبینن،درسته که تو نظر بقیه فداکارن و خودشونم قیافه مظلومانه میگیرن و ظاهرا خودشونو راضی نشون میدن،ولی ته ته وجودشون یه خشم فروخورده است و یه طلبکاری بزرگ از خانواده شون!و همین نارضایتی باعث میشه که ناخواسته منتی سر عزیزاشون داشته باشن.منت بابت رفتاری که خودشون کردن و تو اون زمان فکر میکردن دارن فداکاری میکنن.مثل زنهایی که تو جوونی همسرشونو از دست میدن یا جدا میشن و بعد علیرغم میلشون به خاطر بچه شون ازدواج نمیکنن و بعد فکر میکنن به خاطر این فداکاری و از بین رفتن زندگیشون،بچه شون باید تااااااا آخر عمر فرمانبردارشون باشه!اونایی که به میل خودشون ازدواج نمیکنن رو نمیگما،اونایی که خودشون دوس دارن یه کار دیگه بکنن ولی ژست فداکارانه میگیرن و به خاطر خوشایند و حرف این و اون یه کار دیگه میکنن رو میگم!اینجور آدما هم زندگی خودشونو خراب میکنن هم اطرافیانشون رو.....

آره میگفتم،منم همیشه وعده های غذایی خانواده مو درس کردم و کیک پختم و ظرف شستم و به خونه و زندگی رسیدم ولی هیچوقت ارزش خودمو در حد خدمتکار پایین نیاوردم.آدم میتونه هم به همسر و بچه و زندگیش برسه هم واسه خودش و علائقش وقت بذاره‌.خب طبیعیه که ازدواج و بچه دار شدن یه سری محدودیتها رو ناخودآگاه با خودش میاره،ولی این به معنای اسارت و بدبختی که نباید باشه.شما اگه به خودتون برسید و به خودتون اهمیت بدید.اگه زن اجتماعی باشید و فعالیت بیرون از خونه حالا یا به صورت کار بیرون یا هر صورت دیگه داشته باشید،اگه بتونید خونه و زندگیتونو مدیریت کنید،اونوقته که بچه تون بهتون افتخار میکنه!

من خوشحالم که ساشا هروقت میخواد نقاشی منو بکشه،منو با قیافه و موهای خوشگل و لباسای قشنگ و در حال مثلا کار با لپ تاپ یا کتاب خوندن میکشه!البته چندبارم در حال بستنی و شکلات خوردن کشیده منو!!!خخخخخخخ

خوبه که همچین تصویری تو ذهنش دارم.خوبه که میبینه مامانش میره سرکار.خوبه که یادش هست همیشه مامانش تو حسابش پول داره.خوبه که میدونه واسه انجام کاری،فقط تصمیم و رضایت پدرش شرط نیست و حتما باید مامانشم راضی باشه!خوبه که میبینه مامانش گاهی خسته است و غذا درس نمیکنه.خوبه که پیشنهاد رستوران رفتن از طرف مامانش کم نمیشنوه!خوبه که رفت و آمد مادرش با دوستانش و استخر و کتابخونه و باشگاه رفتن مادرشو میبینه!خوبه که میدونه میتونه سوالاشو از مادرش بدون خجالت بپرسه!خوبه که میدونه تحت هر شرایطی حتی اگه بدترین کار دنیا رو کرده باشه،مادرش پشتشه و به احدی اجازه نمیده بهش چپ نگاه کنه!خوبه که میبینه مادرش به پوستش به موهاش به سلامتیش اهمیت میده.خوبه که کتاب خوندن،موزیک گوش کردن و رقصیدن مادرشو میبینه،خوبه که فعالیت بیرون از خونه مادرشو میبینه!خوبه که....

ایناس که تو ذهن بچه تون می مونه.پس لطفا لطفا لطفا زن بودن رو با قربانی بودن اشتباه نگیرید.میتونید زن باشید و قهرمان خودتون و زندگیتون و همسر و بچه هاتون.یه زن میتونه با زن بودنش به یه زندگی جون بده!این خصلت و این توانایی رو خدا در وجودمون گذاشته و متاسفانه ماها ازش غافلیم.

اینکه زن و مرد تو جامعه هر دو فعال باشن و کار کنن و پول در بیارن نباید باعث بشه که خصلت و رفتار ماها شبیه مردا بشه.یه کاراییه که واقعا زنها نباید انجام بدن.بعضی زنها متاسفانه هیچ ظرافتی ندارن.نه تو ظاهر بلکه تو رفتارشون‌زمخت رفتار میکنن.فحشای بد میدن،رفتارایی میکنن که انگار صد ساله راننده کامیونن!!!والله!

اگه میخواید مادر خوبی باشید،اول باید همسر خوبی باشید.باید جلوی بچه تون شوهرتونو ببوسید و بهش ابراز علاقه کنید.منظورم معاشقه نیستش.بوسه هایی ساده که فقط نشونه عشق و علاقه است!متاسفانه ماها دعواها و فحش دادنامون جلوی بچه هاست و بوسه ها و ابراز علاقه مون تو اتاقای در بسته!!!تو فرودگاهها گاهی اگه ببینید یه مردی مسافره و چندتا زن دور و برشن و داره خداحافظی میکنه،اونی که ساده تر از همه خداحافظی میکنه و رو بوسی نمیکنه،همسرشه!!!!!تو بغل مادر و خواهر خودش بی خجالت میره و همو میبوسن،ولی با زنش دست میده واسه خداحافظی!!!!!توی جمع خانواده تونم به مناسبتهای مختلف و جشنهایی که برگزار میکنید،اگه پدر و برادرتون رو میبوسید واسه تشکر از کادو یا تبریک عید یا تولد یا هر چیز دیگه ای،همسرتونم بی خجالت ببوسید.این فرهنگ بوسیدن رو جا بندازید.زن بودن و علاقه به همسر نه خجالت داره نه شرم و حیا برداره!چه ربطی به حیا داره آخه؟نمیدونم چرا ماها همه چیو به همه چی ربط میدیم!

زن باشید و به زن بودنتون افتخار کنید.زن بودن شایستگی میخواد و باید هر روز خدا رو سپاسگذاری کنیم که ما رو شایسته همچین مقامی دونسته!وقتی نگاهمون به خودمون اینطوری باشه،کم کم مردها هم یاد میگیریم بهمون همینطوری نگاه کنن نه به چشم ضعیفه و شهروند درجه دو!

نظر مردم،حتی نزدیکترین کسانمون کمترین اثری تو خوشبختی و بدبختی مون نداره.پس جوری زندگی کنید که دوس دارید.یکی با عمل بینی و گونه و لب و بوتاکس و تزریق ژل به اینور و اونور احساس خوبی پیدا میکنه!خب بکنه!اصلا به ما چه که همه شدیم قاضی و حکم صادر میکنیم؟طرف صد کیلو بوده و پولشو داشته و دلش نمیخواسته رژیم بگیره و دوس داشته بره عمل کنه و بشه باربی!به ما چه؟دمش گرم!ما از قیافه ساده و دس نخورده خوشمون میاد؟اوکی!خیلیم خوب.ولی حق بدیم که ممکنه بعضیام جور دیگه دوس داشته باشن.اینا همه اوکی و قابل قبوله تا وقتی که خودمون دوس داشته باشیم و به خاطر رضایت خودمون باشه نه اینکه چون همه دماغاشون عملیه و لباشون برجسته،مام باید انجام بدیم!من خودم تا حالا نشده به کسی بگم وااااا تو چرا فلان کارو کردی؟حتی به خانواده و دوستای صمیمیم!خب لابد دوس داشته دیگه!مگه قراره همه چی باب میل ما پیش بره؟نمیدونم چرا بعضی از ماها خودمون محور خلقت میدونیم و فکر میکنیم همه باید حول ما بچرخن و طبق نظر و عقاید ما رفتار کنن.

همه این حرفها و قضاوتها هم از طرف خودمونه ها!الان تو اینستا برید عکس یه زن و شوهرو گذاشته باشن که خانمه خوشگل باشه!بعد بریم کامنتها رو بخونید!!وای وای وای!یعنی از هر سه تا زن،دوتاشون به این خانمه فحش میدن که اییییییش این چیه نکبت!این که همه جاش عملیه!واه واه چه هیکل زشتی داره!!!!!به خدا صد تا یکی هم مرد نمیبینی که به خانمه فحش بدن،ولی زنها.......

امان از بعضی ازین زنها!

خلاصه که اگه بخوام در مورد زن ها و زن بودن  حرف بزنم باید یه کتاب بنویسم.ولی دوس داشتم اینا رو به بهونه روز زن باهاتون درمیون بذارم.نمیخواستم تبریکات کلیشه ای بگم.خب این تبریکات همیشه هست و از همه میشنویم.دلم میخواست چیزایی رو بگم که شاید به درد دو نفر بخوره و به خودش بیاد و نخواد به بهونه زن بودن خودش رو پایین بیاره و زندگیشو به هیچ بگیره.

در آخر اینکه قدر خودتون و زن بودنتون و هزاران هزار صفت خوب و جالبی که خدا تو وجودتون گذاشته و تواناییهایی که دارید رو بدونید.

روزتون مبارک

نظرات 5 + ارسال نظر
فری خانوم 18 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 01:55 ب.ظ http://656892.blogsky.com

باید خط به خطش رو با طلا نوشت به امید روزی که زنان سرزمینم خودشون رو باور داشته باشن و عاشق خودشون باشن

فدای تو عزیزدلم
الهی آمین

mamandokhtaram 17 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 09:05 ق.ظ

بی نظیر بو مهناز جون
دمت گرم

قابلی نداشت عزیزم
خوشحالم خوشت اومده

سارا 16 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 04:02 ب.ظ

سلام مهناز عزیز
مثل همیشه عالی گفتی واقعا بعضیا اصلا خودشونو دوست ندارن
منم اوایل اینطور بودم نکه کلا مدلایی که گفتی به خودم اهمیت نمیدادم همش تو خونه بودم ولی الان نه هر طور دوست دارم رفتار میکنم به همسر و پسرمم فهموندم اینا حالمو خوب میکنه گاهی واقعا از خونه میزنم بیرون کاری که قبلنا اصلا انجامش نمیدادم میترسیدم شب برم بیرون شب منظورم ساعت ۹ شب نیست همون غروب کلا وابسته همسرم بودم ولی پسرم بدنیا اومد کلا مدلمو عوض کردم مرتب بیرون میرم میبینم همسرمم استقبال کرده دروغ چرا تو خونه آرایش نمیکنم ولی مرتب میگردم خوشبو باشم ووووو
ممنون بازم بنویس خیلیا احتیاج دارن بیدار بشن ممنون بازم روزت مبارک مادر مهربون و پرفکت و پر جنب و جوش

سلام عزیزم
قربونت
چقدر خوبه که تونستی این تغییرات کوچیک رو تو خودت بدی!آفرین!معمولا مردها دوس دارن که زنشون شاد باشه و اینقدر بهشون وابسته نباشه!
آرایش کردنه خیلی مهم نیس.همین تمیز بودن و مرتب بودنه که اصله!
قربونت برم عزیزم.چشم

مامان روژین 16 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 03:17 ب.ظ

یعنی کیف کردماباورت میشه درست سه بارازاول تاآخرخوندم؟مهنازمن خودم ازاون آدمایی هستم که دوس دارم همه کاری بکنم تاهمه راحت وتوآسایش باشن ولی این اواخرکم آوردم پس سعی میکنم یه کم به خودم برسم مثلاخیلی ساله میخواستم برم باشگاه ولی کلی بهونه های الکی واسه خودم میاوردم که خداروشکرحلش کردم یا درموردلباس پوشیدن وچیزای دیگه حرفات همه عالی بودن بازم ازاین پستابذارکه واسه ماهاتلنگری باشه ممنون ازت روزتم مبارک

ای جاااااان !نوشته های طولانی منو سه بار پشت هم خوندنش واقعا یه توان مضاعف میخواد!!!!خسته نباشی و مرسی از اینهمه محبتت!
عالیه عزیزم.هیچوقت تو فکر تغییرات یهویی و بزرگ نباش.همین تغییرات و تصمیمات کوچیک میتونه باعث خیلی اتفاقات خوب تو زندگی بشه و کم کم به طور نامحسوس تغییرات بزرگی رو ایجاد میکنه.چشم عزیزم

سمیرا 16 - اسفند‌ماه - 1396 ساعت 12:52 ب.ظ

مهناااااااززززز

خوندم و خوندم و خوندم و به خودم اووومدم

چقدر خووووب از مقام زن گفتی..به خدا اشک تو چشام

جمع شده از ذوووق
.
.
منم گاهی و تنهایی برای حال دلم قدم میزنم...فست

فودی میرم...رستوران میرم ...اواز میخونم...میرقصم..

نماز شکر میخونم...ارایش میکنم...با موهام بازی میکنم

این کارا اروومم میکنه ..

پیشاپیش روز زن رو به همههه خانوما تبریک عرض

میکنم

عزیزدلم
خوشحالم که خوشت اومد.
تو که کارت درسته!اینقدر ذوق و عشق تو کارات هست که انرژی مثبتت از پشت نوشته هاتم قابل لمسن!حتی گاهی اینقدر با عشق و علاقه از مسجد رفتنت مینویسی که آدم دلش میخواد همون موقع پاشه بره مسجد!
من میگم نباید کار داشته باشیم کی چه جوری خوشحال میشه!یکی بره دوبی و آنتالیا حال میکنه،یکی هم میره کربلا و قم و جمکران!مهم اینه که پیدا کنیم چی حالمونو خوب کنیم و به خاطر دل خودمون همون کارو بکنیم.
آفرین به تو واین طرز فکر قشنگت
منم روز زن رو پیشاپیش بهت تبریک میگم و امیدوارم سال دیگه به این مناسبت بتونم روز مادر رو بهت تبریک بگم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.