روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

از تغییر تو تمرینات تا خیارشور تو گراتن مرغ!!!!!

سلام عشقولیا

خوبید؟

عاقا عجب هواییه!حالا نه اینکه سرد باشه،ولی همین باد خنکم آخر تیرماه غنیمته.خداروشکر....

خب حالا که زود به زود مینویسم،نوشتن برام راحت تره.شما دوستای وبلاگی که تو اینستا پیام میذارید،لطفا تو دایرکت خودتونو معرفی کنید تا بفهمم شمایید.آخه اکثرا اسمهای اینجا و اینستا باهم فرق دارن.

خب یکشنبه ظهر نوشته بودم.غروب هوس فرنی کردم.به ساشا گفتم میای بریم شیر بخریم؟گفت بستنی هم میخریم؟گفتم معلوم نیست.میخوام شیر بخرم،اگه میای بیا.نمیخوام شرطی بشه و هرکاری رو به یه شرط قبول کنه.گفتش آره بریم.رفتیم بیرون و گفتم نریم سوپر سر کوچه شیر بخریم،از خیابون پشتی بریم قدم بزنیم و آخرسر شیرم بخریم.هوا ولی خیلی گرم بود.نیم ساعتی قدم زدیم و بعدم شیر و بستنی خریدیم و برگشتیم.چون به هوای بستنی نیومده بود،حقش بود که براش میخریدم.

اومدیم خونه و خیلی گرمم بود.نشستم زیر کولر تا حالم جا اومد.بعدش فرنی درس کردم و با ساشا خوردیم.واسه شام ماکارونی درس کردم و شوهری اومد شامو آوردم و خودمم یه نوکی زدم.نشستیم فیلم دیدیم و آخرشبم فینال یورو داشت که باز من خوابم میومد!!!چون به هوای باشگاه ساعت هفت هفت و نیم بیدار میشم و تا شب خیلی انرژی مصرف میکنم،اینه که دیگه آخرشب خسته ام و خوابم میاد.پرتغالو دوس دارم و ازون طرفم اصلا فرانسه رو دوس ندارم.وسط نیمه اولم که رونالدو مصدوم شد و حالم گرفته شد.دیگه نیمه که تموم شد دیدم نمیتونم بیدار بمونم.به شوهری گفتم اگه من خوابم برد نتیجه رو بهم بگو.رفتم رو تخت گفتم اگه دیدم خوابم نمیبره،نیمه دوم که شروع شد میام میبینم.ولی سرم به بالشت نرسیده خوابم برد.خواب بودم که دیدم شوهری اومد بخوابه.صدام کرد و گفت،خوشحال باش،پرتغال قهرمان شد!چشمامو باز کردم و گفتم جدی میگی؟گفت آره وقت اضافه گل زدن!ایول!دیگه راحت خوابیدم!(حالا انگار قبلش ناراحت خوابیده بودم!!!خخخخ)

دوشنبه شوهری نرفت سرکار چون باید از دستش عکس میگرفت و بعدم میرفت پیش دکتر و نشونش میداد تا اگه میبینه بهتره،گچش رو باز کنه.البته پلاتینش باید یکسال بمونه تو دستش و مسلما کامل جوش نمیخوره،چون خورد شده استخونش.منتهی دکتر گفت عکسو ببینم اگه تا یه حدی که مدنظرمه ترمیم شده باشه،گچو باز میکنیم و بقیه اش طی یکسال با پلاتین درس میشه ایشالله.شوهری قبل از من رفت.منم بعدش پاشدم قهوه درس کردم و خوردم و واسه ساشا هم صبحونه حاضر کردم و رفتم باشگاه.اصلا حس تمرین نداشتم.هوام خیلی گرم بود.مربیم گفت،ببین تو که تو این گرما میای و وقت میذاری،لااقل دل به تمرینات بده و بذار این دو ساعت برات خوب بگذره.گفتم آره میدونم،ولی انگار انرژیم تحلیل رفته!گفتش پس بذار یه تغییری تو برنامه ات بدم شاید برات تنوع بشه.این روحیه تنوع طلب من واقعا مایه دردسره!یعنی هیچ کاری رو نمیتونم روتین انجام بدم.حتی همین ورزش کردنو!تازه سعی کردم تو این مدت مدام واسه خودم تو تمرینام تنوع ایجاد کنم تا ازش زده نشم.خلاصه یه سری رو تغییر داد و دو سه تا رو هم عوض کرد و قرار شد از فرداش این تغییرات رو اعمال کنیم.تمیرینام تموم شد و اومدم خونه.به شوهری زنگ زدم و گفتش عکس گرفتم ولی دکتر واسه این هفته وقت نداره،از منشیش واسه هفته بعد وقت گرفتم!گفتش چیزی لازم نداری بگیرم؟گفتم چرا،مرغ بخر فقط.

بعدم اومدم خونه و لباسامو عوض کردم و قبل از اینکه برم دوش بگیرم،گفتم اول ناهارو ردیف کنم.عدس گذاشتم نیم پز شد و ازون ورم برنجو گذاشتم.تو ماهیتابه هم پیاز سرخ کردم و گوشت چرخ کرده رو اضافه کردم و یه قاشقم رب زدم.رنگش که باز شد،عدسای پخته رو اضافه کردم و همه رو باهم یه تفت دادم و خاموشش کردم.آب برنجم که خشک شد،سس عدس پلو رو بهش اضافه کردم.میدونید دیگه،من غیر از مواقعی که مهمون دارم،بقیه مواقع برنجو کته میذارم.خلاصه عدس پلو رو دم گذاشتم و رفتم حموم.اول ساشا رو شستم و فرستادمش بیرون،بعد خودم حسابی خودمو شستم و اومدم بیرون.لباسامو پوشیدم که شوهری زنگ زد.گفتش میتونی بیای پایین کمکم وسیله ها رو ببریم بالا؟!گفتم مگه فقط مرغ نیست؟گفت،چرا.یه هندونه هم هستش آخه.من یه دستی نمیتونم.گفتم باشه الان میام.سریع موهامو روسری بستم و رفتم تو پارکینگ دیدم سه تا هندونه گنده و دوتا خربزه و یه نایلون بزرگ مرغ خریده!!!چشمام گرد شد،گفتم چرا اینقدر هندونه خریدی؟گفت خب گرمه،میخوریم!آوردیم بالا وسایلا رو و من همینجوری غر میزدم!من نمیدونم چرا هردفعه شوهری رو میفرستم بره یه چی بخره،کل بازارو بار میکنه میاره!انگار قراره قحطی بیاد!!!من گفته بودم دوتا مرغ بخره.خب فریزرمون چهارتا کشو که بیشتر نداره،مجبورم همه چیو کم کم بخرم.بعدم خب اینجوری مدت کمتری میمونه تو فریزر و بعدش میریم تازه اش رو میخریم.ولی شوهری دستش به کم نمیره هیچوقت.گفتم خب این شیش تا مرغ دوتا کشو منو اشغال میکنه که!!!بعدم اونهمه هندونه و خربزه رو چه جوری تو یخچال جا بدم؟!میگه،واسه همین میگم بیا یخچال فریزر دو در بخریم دیگه!!!والله ما همین یخچال یک درم به زور تو آشپزخونه جا کردیم،نمیدونم دو در رو میخواد کجا بذاره که مدام میگه!یعنی عاشق اینه که یخچال و فریزر و کابینتهای آشپزخونه پر باشه.ایشالله که یخچال همه خونه ها پر از خوراکیای خوشمزه باشه و همه مردها بتونن اونجوری که خودشون و خانواده شون دوس دارن،براشون خرید کنن.میگن این خرید کردن به مردها حس قدرت میده!چه میدونم والله....

خلاصه خوب که غر زدم اومدم نشستم.شوهری هم یکی از هندونه ها رو تو یخچال جا داد و بقیه رو گذاشت تو تراس.مرغها رو هم خب تیکه بودن و شست و گذاشت آبش بره و اومد نشست.

غذا حاضر شد،براشون کشیدم و خودم اشتها نداشتم.مرغها رو بسته کردم و گذاشتم تو فریزر.یه سینه مرغم گذاشتم تو یخچال که واسه شب الویه درس کنم.

بعدش با شوهری رفتیم تو اتاق و صحبت کردیم.پنج تومن پولمون دست کسیه که ظاهرا اونم داره میپیچوندمون.نمیدونم آدمها رو پیشونی ما چیز خاصی میبینن که موقع پس دادن پولمون اینطوری بازی درمیارن،یا چیز دیگه ایه!شوهری گفت تو نگران نباش،میگیرم.گفتم تو پارسال سر پولمون که دست داداشت بودم دقیقا همینطور محکم گفتی،نگران نباش میگیرم!!!گفتم تو رو نمیدونم ولی من هیچوقت داداشتو حلال نمیکنم!اصلا هروقت اسم این آدمام میاد تو خونه مون،خونه پر میشه از انرژی منفی!!حس کردم حالم شده مثل پارسال و بحثها و کشمکشها که با خانواده شوهری داشتیم!دیگه ادامه اش ندادم.دیدم شوهری هم دوس نداره راجع به این موضوع حرف بزنیم.گفتش خیلی خوابم میاد،من خوابیدم،بیدارم نکن بذار تا هروقت خواستم بخوابم.گفتم باشه.اومدم نشستم تو نشیمن.بعدش پاشدم گازو یخچالو تمیز کردم.اصلا خودم مرض دارم.نمیتونم یک دقیقه یه جا بشینم و استراحت کنم.بعدش مرغ رو گذاشتم با پیاز و یه حبه سیر بپزه واسه شام.همون موقع تصمیم گرفتم به جای الویه،گراتن قارچ و مرغ درس کنم.من زیاد گراتن درس میکنم.خب غذای ساده و خوشمزه ایه.بعدم تنوع زیاد داره و دست آدم تو موادش بازه.من معمولا گراتن سیب زمینی،گراتن بادمجون یا همین قارچ و مرغ رو درس میکنم.البته سبزیجاتم درس میکنم که خودم خیلی دوسش دارم.بعدم یه کیک ساده واسه عصرونه درس کردم و گفتم یه چایی خوبم بذارم که شوهری بیدار شد بخوریم.مامانم چندسال پیش از ترکیه برام یه دست استکان نعلبکی کمرباریک لب طلایی خرید که خوشگلن.گفتم تو اونا چایی بخوریم.واسه ماهایی که عادت کردیم به خوردن قهوه و نسکافه و هات چاکلت و ازین جور چیزا،اونم تو ماگهای گنده،خوردن چایی تو استکان کمرباریک تنوع خوبیه!

شوهری ساعت شیش بیدار شد و چایی ها رو با خرما و کیک آوردم.شوهری کلی حال کرد با چاییه!خلاصه جاتون خالی حسابی چسبید .

بعدم فیلم کوچه بی نام رو گرفته بود،گذاشت دیدیم.چقدر بی خود بود این فیلم!!!اه اه ...

البته که همه خوب بازی میکردن چون بازیگرای خوبی توش بودن.ولی موضوع فیلم و نوع بیانش و مخصوصا پایانش خیلی بد بود.من خودم عاشق بازی فرهاد اصلانی،امیر آقایی،باران کوثری و پانته آ بهرامم.بقیه شونم خوب بودن خداییش.گفتم مگه میشه فیلم با اینهمه بازیگر درجه یک بد باشه.ولی دیدم،بعله میشه!وقتی فیلمنامه ضعیف باشه و کارگردان اونقدرا توانمند نباشه،میشه با وجود اینهمه ستاره تو یه فیلم،گند زده بشه به فیلم و وقت مردمی که نشستن تماشاش کردن!!!

بعده فیلم به شوهری گفتم میری خیارشور بخری واسه شام؟گفت باشه.من تو گراتن مرغم خیارشور نمیریزم.ولی یکی از دوستام بهم گفتم ایندفعه توش خیارشور بریز و به جای سس سفیدم مایونز بریز.خوشمزه میشه.من معمولا با غذاهای جدید و متفاوت هیچ مشکلی ندارم و معمولا همون غذاهای معمولی که میخوریم رو هم به شکل روتینش درس نمیکنم و خودم هردفعه یه تغییری توش میدم.تزمم اینه که فوقش اینه که بدمزه میشه و نمیشه خوردش دیگه!عوضش تجربه میشه واسه آدم.اینم گفتم امتحان کنم ببینم چطوز میشه.

شوهری رفت سرکوچه خیارشور بخره،منم مرغمو ریش ریش کردم با قارچهای خرد شده و نخود فرنگی قاطی کردم و مایونزم زدم که شوهری خیارشورو بیاره اونم خرد کنم و قاطیش کنم.ازون طرفم سیب زمینی خلالی کردم و سرخ کردم.فرم روشن کردم.دیدم شوهری نیومد،زنگ زدم بهش،گفت اومدم پایین،دیدم خواهر صاحب خونه ای که خونه رو ازش خریدیم اومده و الان داریم راجع به وضعیت خونه باهاش صحبت میکنیم.ظاهرا از داداش بی شرف و کلاه بردارش وکالت گرفته،یا قراره بگیره تا خودش به وضعیت خونه ها رسیدگی کنه!هیچی دیگه،فر رو خاموش کردم و نشستم یه کم تی وی دیدم.شوهری ساعت ده و نیم اومد.حرفاشونم به نتیجه خاصی نرسید!!!!

غذا رو آماده کردم و اینقدرم دیر شده بود که قرار بود مثلا از غذا عکس بگیرم واسه اینستا که اصلا یادم رفت!!تازه غذا که تموم شد یادم افتاد!!خخخخ

پیشنهاد میکنم گراتن قارچ و مرغ رو یا کلا هر نوع گراتن یا سوفله ای رو با سس سفید درستش کنید و خیارشورم توش نریزید.چون کاملا ته مزه الویه میگیره به خودش.ضمن اینکه مایونز خیلی خیلی سنگینش میکنه.مزه اش البته خوبه.شوهری و ساشا بیشتر از من دوس داشتن.خودمم دوس داشتم،ولی با سس سفید هم سبکتره،هم خوشمزه تر.ضمن اینکه به نظرم خیارشور هیچ تناسبی با بقیه مواد نداره!البته بازم سلیقه ایه.شاید شما اینجوری بیشتر دوس داشته باشید.

بعده شام باز راجع به خونه و یه مساله دیگه نشستیم با شوهری حرف زدیم.لطفا دعا کنید برامون.والله از پارسال کلی پول ریز و درشت از دست دادیم و کلیم بابتش حرص خوردیم.دعا کنید امسال دیگه اینجوری نشه.پول اضافه نمیخوایم،همون پولای خودمونم به دستمون برسه کلاهمونو میندازیم هوا و خدارو هزار بار شکر میکنیم.پس لطفا هروقت یادتون بود منو هم یاد کنید و برامون دعا کنید.ممنونم.

دیگه آخرشب بعداز کلی حرف زدن خوابیدیم.

امروز ساعت هفت و نیم بیدار شدم و یه کم سر جام بیدار بودم،بعدش پاشدم واسه صبحونه ساشا فرنی درس کردم و گذاشتم رو اپن و خودمم قهوه ام رو خوردم و بعدش حاضر شدم و رفتم باشگاه.تغییراتی که مربیم داد خیلی موثر بود.خیلی دوس داشتم این تمرینات جدید رو.فکر کنم تا یک ماه بتونم همچنان پر انرژی انجامشون بدم.ایشالله.

بعداز ورزش اومدم خونه.سر راهم واسه ساشا میخواستم پریماگلد بگیرم که نداشت و مینی سالار گرفتم که خودم اصلا دوسش ندارم.اومدم و دادم بهش و خودم رفتم حموم دوش گرفتم.بعدش اومدم بیرون و چای سبز دم کردم و خوردم.

الانم ساشا نشسته داره مشقهای زبانشو مینویسه.این هفته تا پنجشنبه تعطیلن.

خب دیگه پاشم برم ناهارو آماده کنم.

دوستتون دارم و براتون کلی آرزوهای خوب خوب دارم.

مواظب خودتون و دلای مهربونتون باشید

بووووووس....بای

.

.

پ ن ؛ عزیزای دلم،لطفا اگه کامنتی یا سوالی در مورد پستهای وبلاگم دارید تو اینستا بذارید تا جوابتونو بدم.اینجوری که اینهمه اینجا پیغام میذارید که نمیشه!آخه من اگه بخوام به تک تک کسایی که پیغام گذاشتن ایمیل بزنم و جواب بدم که خب همون کامنت دونی رو باز میکنم و برام راحت ترم هست.باور کنید فرصت این کارو ندارم و از طرفی هم وقتی پیغامهای محبت آمیزتون یا سوالاتون بی جواب می مونه،شرمنده میشم.پس لطفا سوالا و حرفهاتونو تو اینستا بذارید،منم رو چشمم میذارمشون و حتما جواب میدم.مگر اینکه خیلی واجب باشه!!!

حالا اینو چون چند نفر پرسیده بودن همینجا میگم.

سس سفید،یه لیوان شیر،دو قاشق آرد،نمک و فلفل،یا میتونید به جای ادویه،از عصاره مرغ استفاده کنید که خوشمزه ترشم میکنه.اینا رو باهم بذارید رو گاز و مثل فرنی مدام هم بزنید تا غلظتش مثل سس مایونز بشه.وقتی خاموشش کردید،یه کره پنجاه گرمی هم بهش اضافه کنید.بعدش بذارید کاملا سرد بشه و اونوقت ازش استفاده کنید.


نظرات 1 + ارسال نظر
سپیده مامان درسا 27 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:32 ق.ظ

الهی هر چی پیش بیاد خیر باشه خواهر
ببوس ساشای عشق بستنی رو از طرف من

ایشالله...
فدای تو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.