روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

بودن یا نبودن!همه لطفا نظر بدید

سلام دوستای خوبم.خوبید؟

این پست روزانه نویسی نیست،فقط نظزخواهیه.نظراتتونم برام خیلی مهم و در نتیجه تصمیمی که میخوام بگیرم،تاثیرگذاره.پس لطفا همه شماهایی که لطف میکنید و اینجا رو میخونید،چه خاموش چه روشن،نظرتونو بدید.چون اینجوری بعدا جای گله ای باقی نمیمونه که ااااا چرا تصمیمی بر خلاف نظر من گرفتی!همه نظرتونو بدید،منم قول میدم یه براورد از نظراتتون بکنم و ببینم اکثریتتون نظرتون کدوم سمتیه،همون تصمیمو بگیرم.

خب،در جریانید که از ماه پیش دارم میرم باشگاه،کلاس زبان ساشام که از همون ماه پیش شروع شده .یعنی الان کارای روزانه من اینه که صبح بلند میشم و صبحونه ساشا رو حاضر میکنم و میرم باشگاه.معمولا ساعت نه تا یازده و نیم باشگاهم و تا بیام خونه و برم دوش بگیرم و بشینم میشه ساعت یک!بعدش تا ناهار درس کنم و بخوریم و جمع و جور کنم میشه سه!

یعنی از وقتی از خواب بیدار میشم تا ساعت سه کاااااملا وقتم پره!بعدش که روزای فرد که ساشا ساعت چهار کلاس داره،از سه و نیم حاضر میشیم و بعد میبرمش و میام خونه و تا یه نفسی تازه کنم و حالم ازین گرما جا بیاد باز باید برم دنبالش و بیارم.یعنی روزای فرد من از صبح که از خواب پا میشم تا شش بعدازظهر مشغولم،بدون وقفه .روزای زوجم که تا سه حدودا.خب حالا حساب کنید که من باقیمانده زمانو تا شب باید هم به ساشا برسم.نمیشه که بچه همه اش خودش تنهایی سرش به بازی باشه و مادر به کارای خودش برسه.حداقل حداقل دو سه ساعت باید باهاش وقت بگذرونم.مثلا بعضی وقتا میبرمش پارک،بعضی وقتا میبرمش دوچرخه سواری،اسکیت سواری،یا اصلا میبرمش جلوی در باهم یا با دوستاش فوتبال بازی میکنه.یا اینکه میشینیم تو خونه باهم بازی میکنیم،سی دی میبینیم یا نقاشی میکشیم و ازین کارا.منظورم اینه که اون حداقل سه ساعتی که گفتم،واقعا فقط به ساشا میرسم و وقتمو با اون میگذرونم که یه نیاز طبیعیشه.دیگه اون یه ذره زمانی که میمونه رو هم باید شام درس کنم و به خونه برسم.بالاخره یکی دو روز درمیون جارو کشیدن و گردگیری و نظافت خونه باید انجام بشه که میدونید چقدر وقت گیره.شبم که شوهری میاد و وقتی کلا سه چهار ساعت در روز میتونیم باهم باشیم،بالطبع باید این وقتو باهم بگذرونیم،نه اینکه هرکی واسه خودش!

حالا اینایی که گفتم قراردادی نیست.بالاخره بعضی وقتا مثلا شوهری تنها فیلم میبینه و من میشینم کتاب میخونم.یا یه روز خسته ام بیشتر میخوابم و کمتر با ساشا بازی میکنم.ولی اینایی که گفتم برنامه کلی روزام بود.

همه این صغری کبری ها رو چیدم که بگم این پست گذاشتن تو وبلاگ شده برام یه کار خیلی زمان بر که بعضی وقتا واقعا بهش نمیرسم.

میبینید که پستامم طولانیه.خب نمیشه کوتاه بنویسم.چون روزانه مینویسم و همه لطفش به گفتن جزییاتشه.خب این طولانی نوشتن که شما شاید تو پنج دقیقه ده دقیقه میخونیدش واسه من دو ساعت زمان میبره.

البته اینم بگما،من واقعا عاشق وبلاگمم و روزانه نویسی هم از علایق خودمه.یعنی الان فکر نکنید که دارم منت سرتون میذارم.اصلا اینطور نیست.من مینویسم چون دوست دارم.خب وقتی شماهام همراهمید و نوشته هامو دوس دارید،معلومه که بیشتر علاقمند میشم.

من اصلا ازون اول برنامه ام این بودش که هر روز بنویسم.ولی دیدم نمیرسم.بعدم فقط نوشتنش که نیست،جواب دادن و تایید کامنتهای شما عزیزانم بالاخره وقت زیادی میگیره که البته چون همه اش پراز انرژی و عشق شماست،واقعا اینو از ته دلم میگم که همیشه این جواب دادن به کامنتهاتون رو با عشق انجام دادم.

بعدش نوشتنمو کردم هفته ای سه چهار بار و حالام شده هفته ای دوبار.البته بعضی وقتام هفته ای یه بار رسیدم که بنویسم.

حالا من ازتون با توجه به همه چیزایی که گفتم نظرتونو میخوام.

من خودم فکر کردم به جای اینجا،هر روز صبح روزانه روز قبلشو تو اینستا بنویسم.یا مثلا آخر شب مال اون روزو.یه همچین کاری.به نظرم اینجوری کمتر وقتگیره برام.

البته نمیدونم همه شماهایی که این یکسال و خورده ای خواننده ام هستید،میتونید بیاید اینستا و اونجا باهاتون باشم یا نه.

واسه همینه که میگم همه تون نظر بدید.چون میخوام ببینم اکثریتتون نظرتون چیه،بعد تصمیم بگیرم.اگر که میتونید تو اینستا دنبالم کنید که همونجوری که گفتم،اونجا بنویسم.اگرم که نمیتونید،باز همینجا طبق روال قبل ادامه بدم.

فقط لطفا تو نظراتتون چیزایی که بالا گفتم و مشغله هامم در نظر بگیرید.

در نهایت همونی میشه که خودتون میخواید.مطمئن باشید.

چه اینجا بنویسم و چه ننویسم،واقعا دوستتون دارم و به وجودتون افتخار میکنم.

مواظب خودتون باشید

فعلا خداحافظ.

نظرات 56 + ارسال نظر
لیلی 12 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام
من حاموش بودم روشن شدم
گلم هرطور راحتی

طلا 12 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 04:53 ب.ظ

سلام مهنازی.با هر دو مورد اوکی ام.انقد عزیزی که کلا درگیرتم جیگر.هرجور راحتی .این خیلی مهمه اول راحتی خودت و خانواده ات .مرسی که فکر ما هم هستی.ماه ناز من

Mojdee 12 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 04:48 ب.ظ

سلام عزیزم اولین باره کامنت میزارم البته اینجا همیشه خاموش خوندمت .باید ببینی خودت چجوری راحتتری و اذیت نمیشی اما منم موافقم اینستا باشی بنظرم اونجا هم راحتتره هم محافظانه تره بازم نظره خودت مهمه.هرجا باشی من هستم

منصوره فراهانب 12 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 04:44 ب.ظ

سلام مهناز جان عزیزم من هر روز به اینستا ت سر میزنم و عکسهای زیباتو میبینم... من با اینستا موافقم... فدات

هاله 12 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 04:42 ب.ظ

مهناز جان من که تو اینستا دنبالت میکنم مشتاقانه.
منتها اینجا هم لطف خودشو داره. هیچی وبلاگ نمیشه. . دیر تر و خلاصه تر بنوییس نهایت همون هفته ای یه بار. اما خلاصه ی روزانه ات رو تو اینستا اگر که همه ی دوستان میتونن بیان اونجا و دنبالت کنند.
در هر صورت خودت و نوشته هات دوست داشتنین

نیسا 12 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 04:30 ب.ظ http://nisa.blogsky.com/

مهنازجون من دوست اینستاگرامت هم هستم برای من فرقی نمی کنه ، چه آنجا بنویسی چه اینجا ، من خواننده ی روزانه نویسی هایت هستم. البته من خودم شخصا وبلاگ برایم یک چیز دیگه ایه و حس دیگه ای بهش دارم ولی خوب با توجه به مشغله های شما ، تصمیم با خودت.
من هر کجا باشی هستم و خیلی هم دوستت دارم.
شاد و خرم باشی.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.