روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

بچه های انگلیسی هم انگلیسی حرف میزنن؟؟؟؟؟

سلام دوستای خوبم

خوبید؟خوشید؟سلامتید؟

امیدوارم هم حال جسمیتون خوب باشه هم حال روحیتون.

بدون فوت وقت بریم سراغ گفتنیها....

شنبه بعدازظهر براتون پست گذاشتم.بعدش با اجازه دوستان!!!!رفتم شام درس کردم و شوهری اومد و شامو خوردیم و اتفاق خاصی نبفتاد(حالا نیس هر روز تو خونه ما اتفاقات مهیج میفته!ازون جهت!!!)تی وی دیدیم و میوه و فوتبال و لالا....

یکشنبه شوهری نرفته بود سرکار.صبحشم والیبال ایران و آرژانتین داشت و شوهری گوشیشو گذاشته بود رو زنگ که چهار صبح که پاشه نگاه کنه.من که گفته بودم صدام نکن و نمیبینم.خیلی قشنگ بازی میکنن،حالا از خوابمونم بزنیم.والله... 

خودشم انگار بعدازاینکه گوشیش زنگ خورد،خاموشش کرد و خوابید.کلا والیبال دیدن بدون من که حال نمیده!خخخخ

میخواستم زود برم باشگاه،ولی خوابم میومد.ساعت ده بیدار شدم وتند تند قهوه درست کردم و خوردم و چایی هم دم کردم و وسایل صبحونه رو هم حاضر کردم و آماده شدم برم باشگاه.بچه ها قهوه تلخ اول صبح،منظورم ناشتاست،قبل از اینکه چیز دیگه ای بخورید،خیلی خوبه و سوخت و ساز بدن رو طی روز بالا میبره.پیشنهاد میدم روزتون رو با قهوه شروع کنید.

بعدم شوهری رو صدا کردم و گفتم من دارم میرم باشگاه.چون دیر شده بود و گرمم بود با ماشین رفتم.جدیدا عادت کردم مدام با ماشین میرم اینور اونور.باید این عادتو از سر خودم بندازم.البته من اکثر مسیرها رو پیاده میرم.یعنی تا جایی که بشه نه با ماشین شخصی نه تاکسی نمیرم،چون پیاده روی و قدم زدن رو خیلی دوست دارم.روز اولی که باشگاه رفتمم مربیم گفت پاهای خوب و قوی داری!یادتونم هست که روزای اول باشگاه که شکم درد و کتف درد و گردن درد داشت نابودم میکرد،هیچ اثری از پا درد توم نبود.به قول مربی پاهام آماده بودن!!خب واسه همین راه رفتن زیاده.این روزام که میبینید بیشتر با ماشین اینور اونور میرم،یه درصد کمیش مال تنبلیه،بقیه اش مال گرمای هواس!گرما منو کلافه میکنه!

خلاصه رفتم باشگاه و تمیرینامو انجام دادم .بعدشم چون جا نبود و ماشینو تو آفتاب پارک کرده بودم،وقتی سوارش شدم کم مونده بود ذوب بشم!سر راه رفتم واسه شوهری بستنی سنتی که دوس داره و واسه ساشا شکلاتی خریدم و رفتم خونه.شوهری گفت پس خودت چی؟گفتم من که اگه الان بستنی بخورم کل ورزش امروزم باد هوا میشه!معمولا یکی دو ساعت بعده باشگاه چیزی نمیخورم.به جز آب و چای سبز.

ناهار نخود پلو درس کردم و خوردیم و شوهری و ساشا خوابیدن و منم یه کم دراز کشیدم کتاب خوندم و بعدشم یه کم تلگرام بازی کردم و خوابیدم.شوهری میخواست بخوابه،بهم گفت بیدارم نکنیا،بذار تا هروقت میخوام بخوابم!!!

منم که خوابیدم و ساعت پنج بیدار شدم.ساشا هم بیدار شد،نشستیم دوتایی باهم تو اتاقش و سی دی نگاه کردیم.بعدم شوهری بالاخره ساعت هفت بیدار شد،عصرونه خوردیم و رفتیم بیرون یه دوری زدیم ولی اینقدر گرم بود که زود برگشتیم.شام درس کردم و خوردیم و پایتخت دیدیم.آخر شبم فوتبال نمیدونم کجا داشت که من و ساشا نشستیم دیدیم و شوهری رفت خوابید چون گفتش فردا اداره کار دارم و میخوام برم.بعده فوتبال ساشا رفت تو اتاقش خوابید و منم اومدم بخوابم که دیدم شوهری هنوز بیداره.گفتش اینقدر بعدازظهر خوابیدم که هرکاری میکنم خوابم نمیبره!گفتش بیا بریم فیلم بذاریم ببینیم ،منم فردا نمیرم سرکار.میذارم یه دفعه از پس فردا که اول ماهه میرم و کارامو انجام میدم.خوابم میومد ولی اینقدر اصرار کرد که رفتم و یه فیلمم گذاشت که اسمشو یادم رفته ولی قشنگ بود.کلی هم نصفه شبی خوراکی خوردیم!صبح میرم باشگاه،شب تلافی میکنم!هه هه 

دیگه ساعت چهار بالاخره خوابیدیم .آها تو اون چندساعتی که بیدار بودیم،قورمه سبزی درس کردم واسه ناهار فردا!!!!وقتی میگم من از تمام زمانهام استفاده بهینه میکنم،اینجاستا!خخخخ 

صبح دوشنبه به شدت خوابم میومد،ولی ساعت هشت بیدار شدم و اینقدر خوابالو بودم که حال نداشتم صبحونه حاضر کنم.فقط قهوه درس کردم و خوردم و حاضر شدم رفتم باشگاه.ماشینم نبردم که هوا بهم بخوره و خوابم بپره.اتفاقا یه باد خنکی هم میومد که کلی سرحال شدم!ورزشم که تموم شد اومدم خونه.تو کوچه مونو داشتن آسفالت میکردن.هی واسه چیزای مختلف آسفالتو میکنن،بعد میان اون تیکه هایی که کنده بودن رو روشو آسفالت میکنن!!الان آسفالت کوچه مون همه اش پستی بلندی داره!والله باید دست این شهرداری رو بوسید با این خدماتش!!!!!

اومدم خونه و دیدم شوهری و ساشا نیستن.زنگ زدم بهش،گفتش تازه بیدار شدیم نیمرو درس کردم خوردیم و اومدیم مغازه دوستم.گفتم اوکی!رفتم دوش گرفتم و خداروشکر سر صبحونه خوردن ریخت و پاش نکرده بودن،رو مبل ولو شدم و استراحت کردم.شوهری و ساشام اومدن و چون دیر صبحونه خورده بودن،برنجو دیر گذاشتم.خورشتم که داشتیم.خوردیم و جمع و جور کردیم و دراز کشیدیم.ساعت سه و نیم با ساشا رفتیم کلاس زبان و خودم برگشتم.شوهری خواب بود.ساعت پنج بیدارش کردم و شیرطالبی درس کردم با شیرینی خوردیم و چون خرید داشتیم رفتیم دنبال ساشا،گرفتیمش و رفتیم خریدامونو انجام دادیم.رفتم لوبیا سبز بگیرم،خانمه میگفت خرد شده،کیلویی دوازده تومن!چه خبره آخه.خودش کیلویی سه چهار تومن بیشتره مگه.چیز در رو زیادیم که نداره!شوهری گفتش حالا یکی دو کیلو بگیریم خودمون پاک کنیم.گفتم آخه تو که با یه دست نمیتونی،همه اش میفته گردن خودم!خلاصه دو کیلو گرفتیم و خریدای دیگه هم کردیم و گذاشتیم تو ماشین و رفتیم باز چرخیدیم.گفته بودم که تولد خواهرم شنبه بودش.اون روز چون یهویی زنگ زدن دارن میان،نشد براش کادو بخریم.حالا پنجشنبه چون میخوام برم خونه شون،گفتیم کادوشو هم بخریم و بدیم بهش.شوهری گفت لباس نخر،یه چیز دیگه بخر.گشتیم و پک چهارتایی پیک رنگی خریدیم که خیلی خوشگلن.دوتام لیوان گنده واسه آبجو خوری!به شوهری گفتم،همه ادوات خوردنیهای نامشروعو براشون خریدیم!!!

حالا عکساشو براتون میذارم اینستا.

دیگه از گرما داشتم میمردم.ساشا گفت بریم پارک!گفتم آخه خیلی گرمه مامان.ولی گفتم گناه داره،رفتیم یه کم بازی کرد و اومدیم خونه.

خریدا رو جا به جا کردم و قبل از رفتنم واسه شام سالاد الویه درس کرده بودم.دیگه نشستیم پایتخت رو دیدیم و لوبیا ها رو پاک کردیم و خرد کردیم و شستیم.البته خداییش شوهری با همون یه دستش بیشترشو انجام داد.بعدم شام خوردیم و فیلم دیدیم و فوتبال انگلیس داشت نشستیم نگاه کردیم.البته شوهری فقط نیمه اولشو دید و بعدش رفت خوابید که به حول و قوه الهی فردا رو بره سرکار!!!

من و ساشا ولی تا آخرش دیدیم.یه چیز جالب بگم براتون!ساشا میگفت،مامان جون اینا که اسم تیمشون انگلیسه،مثل من میرن کلاس انگلیسی؟!گفتم نه عزیزم اسم تیمشون انگلیس نیست.اسم کشورشون انگلیسه و کلا خودشون انگلیسی حرف میزنن.مثل ما که کشورمون ایرانه و فارسی حرف میزنیم!گفت بازم توضیح بده بفهمم یعنی چی!!!جدیدا همینجوری سوال میکنه از آدم!گفتم یعنی کلا زبونشون با ما فرق داره.مثلا ما به هم میرسیم میگیم سلام،اونا میگن هلو!!!پاسخ رو حال کردید!خخخخخ آخه نصفه شبی من چه جوری به بچه پنج شش ساله توضیح بدم چه جوریه که هرکسی تو هر کشوری باشه زبونش فرق میکنه!بالاخره با هر بدبختی بود براش توضیح دادم و اونم هی سوال میکرد.میگفت حتی بچه هاشونم انگلیسی حرف میزنن؟!!یاد اون جوکه افتادم که میگفت،خارجیا اینقدر پیشرفته هستن که حتی آدمای بی سوادشونم انگلیسی بلدن!!!

گفتم آره مامان همه شون انگلیسی حرف میزنن.گفت،ااااا چه جالب!حالا اون یکی تیم اسمش چیه؟گفتم،اسلواکی.گفت،حالا توضیح بده اونا چه جوری حرف میزنن!!!!!اوه مای گاد!

یه اخمی بهش کردم و گفتم اگه قرار نیست فوتبال ببینی پس برو بگیر بخواب!بعله دیگه اینجوری از دستش خلاص شدم!آخه من از کجا بدونم اسلواکی چه جوری مردمش حرف میزنن.

واقعا باید آدم اطلاعاتشو مرتب به روز بکنه،چون بچه های الان ماشالله باهوشن و واسه هرچیزی توضیح میخوان و نمیشه الکی دست به سرشون کرد.ما طفلیا بچه بودیم،یه سوال میکردیم،میگفتن باشه خودت بزرگ که شدی میفهمی!!!مام سرمونو مینداختیم پایین و منتظر میشدیم تا بزرگ بشیم!ولی الان باید پاسخگو بود!بعله!

دیگه فوتبال تموم شد و رفتیم لالا...

امروز شوهری رفت سرکار و منم طبق معمول قهوه ام رو خوردم و صبحونه ساشا رو حاضر کردم و صداش کردم گفتم من دارم میرم باشگاه.گفتش باشه.ساعت نه باشگاه بودم.ورزشمو کردم و تا بیام خونه،یازده و نیم شد.دوش گرفتم و لوبیا سبزا رو پختم و گذاشتم خنک شد و بسته کردم و گذاشتم فریزر.واسه ناهارم عدس پلو پختم و خوردیم و الانم ساشا خوابه و من رو تخت دراز کشیدم و دارم براتون مینویسم!

خب دیگه تمام وقایع رو از پریروز تا همین الان رو تعریف کردم و حرف نگفته ای نمونده.

ممنونم به خاطر همراهیاتون.

امروز تولد امام حسن(ع)هستش،امیدوارم همیشه کرم و بخشش و بزرگواری تو وجودمون باشه و دستمون به خیر بره.اون گروهی که تو اینستا معرفی کردم که با کمک مردم تو محله های فقیر نشین تنورهای نونواییها رو میخرم و نون رایگان بین مردم اون محل پخش میکنن،ظاهرا دیشب این کارو انجام دادن.دست همگی اونایی که کمک کردن درد نکنه.الهی تنتون سلامت باشه و سفره هاتون پر برکت.ظاهرا بازم همین برنامه رو واسه بیست و یکم ماه رمضون دارن.اگه دوس داشتید،حتی اگه شده اندازه پول نون یک روزتون،بهشون کمک کنید تا تو این ماه عزیز دوتا گرسنه هم در کنارمون سیر بشن.

از ته دل براتون بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم غم و غصه و گرفتاری و مشکل هیچ جایی تو زندگیاتون نداشته باشه.

مواظب خودتون و دلای پاکتون باشید.....بای


آدرس اینستا؛mahnazblog@

نظرات 26 + ارسال نظر
افسانه 5 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام گلم
خدا تو و شوهری و ساشا رو واسه هم حفظتون کنه.
همیشه سر افطار دعات میکنم مهربونم

سلام عزیزم
من فدای تو با اون قلب مهربونت بشم

نگین 5 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 10:59 ق.ظ

اصلا ازت خوشم نمیاد.به نظرم یه آدم لوس و فوق العاده مغرور و از خود راضی و افاده ای!!!

باشه!

سارا 5 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 10:54 ق.ظ

به به میبینم که خونه دار شدی و لوبیا میگیری پاک میکنی!آفرین دخترم من بهت افتخار میکنم

بعله بعله لوبیا پاک میکنیم،هلیم درس میکنیم،آب حوض میکشیم!!!!

مهسا 5 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 10:52 ق.ظ

سلام عزیزم
ای جاااااااان به این ساشای شیرین زبون.خب راس میگه بچه منم برام سوال پیش اومده اسلواکی ها چه جوری حرف میزنن!!!!

سلام عزیزم
مهسا،توام؟!!!

niyayesh 4 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 09:44 ب.ظ http://rastegaran.lineblog.ir

سلام
ختم صلوات به تعداد دلخواه
نیت شب بیست و یکم شفای کودکان سرطانی
نیت شب بیست و سوم سلامتی آقا امام زمان (عج)
اگر مایل بودید تو وبلاگم اطلاع بدید
به دوستان هم اطلاع بدید تا از این طرح ثواب ببرید
موفق باشی مهناز عزیزم
Http://rastegaran.lineblog.ir

سلام عزیزم
قبول باشه.
ایشالله که هیییییچ بچه ای مریض نباشه

سپیده مامان درسا 3 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:30 ق.ظ

سلام خانومی خسته نباشی
ایول مهناز جون خیلی پر انرژی هستی ممنون که انرژی مثبت زیاد میدی بهمون
عاشق ساشام با اون سوال پرسیدناش ، کلی خندیدم الهی بگردمش ببوسش از طرف من
الهی همیشه خوب و خوش باشین
مواطب خودت و زندگی قشنگت باش

سلام عزیزم
قربونت برم.تو خودت که معدن انرژی مثبت هستی دختر.
فدای تو نازنینم.ایشالله همیشه زندگیتون پر از سلامتی و شادی و خنده باشه

samira 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 08:35 ب.ظ http://tehran65.blogfa.com

بابا ورزشکار...بابا پیاده قدم زن

منم عااااشق پیاده روی ام

ما اینیم دیگه!
هیچ معلومه تو کجایی تنبل خانم؟!پاشو بیا بنویس دیگه!ای بابا،ملت همه اش باید زور بالا سرشون باشه!!!

ایوا 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 06:53 ب.ظ http://mysecretdiary.blogsky.com

مهناز خانم ، مدتیست که میخوانمت. یک جوری خوبی براى اینکه خودتى. عصبانى باشی مینویسی، شاد باشی مى نویسى، همان که هستى هستى. نقش بازى نمیکنى. تغییرات نو مبارکت باشه و کنار فرزند و همسرت شاد باشى.
یادم رفت اینو که مادر خوبی هم هستى

خوش اومدی عزیزم
سعیمم همیشه همین بوده که همیشه خودم باشم.با همون حس و حالی که توش هستم بنویسم.خوشحالم که تونستم این حس رو منتقل کنم.
قربونت برم عزیزم لطف داری

شهلا 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 03:23 ب.ظ

سلام مهناز جون
منم فوتبالیم مثل خودت!
تو اروپا طرفدار انگلیس و هلندم تو چی؟

سلام عزیزم
به به بزن قدش
هلند که نیومد اصلا بالا!شوهری هم هلنده!
من ایتالیا و اسپانیام

سمانه 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 03:16 ب.ظ

سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت
خوبی عزیزم؟
میگم مهنازی،ساشا متولد چه سالیه که امسال میره مدرسه؟مگه نباید شش سال تموم شده باشه تا برن مدرسه؟تو که میگی پنج شش سالشه تازه؟من گیج شدم

سلام عزیزم.قربونت
متولد آخر مرداد هشتاد و نه هستش.یعنی مهر امسال میشه شیش سال و یک ماه.بچه هایی که شش سالشون تموم شده باشه رو مدرسه مینویسن دیگه.حالا یا شش سال و یک روز،یا شش سال و یازده ماه.اوکی؟آندرستند؟!

میترا 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 03:14 ب.ظ

سلام عزیزم
چه باحاله که میشینید با شوهرت فوتبال و والیبال میبینید

سلام عزیزم
خانواده ورزشکاریم دیگه

زینب 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:27 ب.ظ

حس میکنم ساشا خیلی شبیهته مهنازی.هم از نظر قیافه هم اخلاق.
کاش منم شبیه تو بودم!ولی متاسفانه نمیدونم چرا همیشه خسته و بی حوصله و کسل هستم و نه حوصله خودم را دارم نه کس دیگه ای را.

آره تقریبا.قیافه اش زیاد شبیه خودم و خانوادمه.مخصوصا داداشم.البته به باباشم بی شباهت نیست.اخلاقشم نمیدونم والله
منم بعضی وقتا کسل و بی حوصله ام.این طبیعیه عزیزم.ولی اگه میبینی بیشتر وقتا اینجوری هستی،سعی کن با یه چیزی خودتو سرحال بیاری.پیاده روی،یه موزیک خوب،یه فیلم قشنگ،یه کتاب جذاب،یه غذای هیجان انگیز!هرچیزی که بتونه حالتو خوب کنه.نذار این خستگیا و بی حوصلگیات دوام داشته باشه.

ماهی 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:24 ب.ظ

هروقت از زندگی خسته میشم و بی حال و بی حوصله میشم،میام نوشته های تو رو میخونم.اینو جدی میگم!
نوشته هات پر از حس زندگیه.حتی وقتی از منفی ها و دلخوریها و غصه هات مینویسی.چون خودت پر از زندگی هستی،حتی در اوج غم و ناراحتیت.

چقدر خووووووب ماهی!چه خوبه که میبینم اکثرا دوستام از اینجا انرژی خوب میگیرن
توام پراز زندگی هستی گلم.علیرغم هممممممه مشکلات پیش روت،میل به زندگی همیشه درونت هست.

ریحانه 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:09 ب.ظ

مهنازی،چه خوبه که میری باشگاه و واسه خودت یه کار انجام میدی!من که ک...ن گشادم نمیذاره ازین کارا بکنم!
اوووووووف ازین ساشا که مثل مامانش عشقه

آره خوبه،خودمم راضیم.البته قبلا خیلی بیشتر از اینا واسه خودم وقت میذاشتم.توام اون گشادی رو بذار کنار و به خودت اهمیت بده،اونوقت میبینی چقدر تو روحیه ات تاثیر داره.
فدای تو

یک زن 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:06 ب.ظ

دست شهرداری شما رو که باید بوسید!مال ما که میکنن و اصلا یادشون میره آسفالتش کنن پس چی!!
میدونی که دوستت دارم دیگه؟!حالشو ندارم دوباره بگم!!

پس بالادست شهرداری مام هست!!!خخخخخ
خوب شد حالشو نداشتیا
منم فعلا روزه ام و بی حال،بعده افطار بهت میگم که دل به دل راه داره

مینو 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:03 ب.ظ

ووی ووی ازین ساشای جیگر
پاشو همین الان یه اسپند براش دود کن،وگرنه من چشمش میزنم!البته از رو عشق و علاقه ها،نه خدای نکرده حسودی!

ای جاااااااااانم

نازنین زهرا 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 02:01 ب.ظ

سلام مهناز جان
نمیتونم بگم چقدر از خواندن نوشته هات انرژی میگیرم.پر از زندگیه!
اون طرح نان رایگان را هم شرکت کردم.از طریق اینستای شما آشنا شدم.انشالله ثوابش برسه به شما و خانواده عزیزتون.

سلام عزیزم
خوشحالم که از اینجا انرژی خوب میگیرید.
دست گلت درد نکنه.الهی ثواب و انرژیهای مثبتش هزاااار برابر به خودت و عزیزانت برگرده.من که کاره ای نیستم،فقط معرفیشون کردم تا اگه کسی خواست کمک کنه.نیت و همت خودت بوده عزیزم

هلنا 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 01:54 ب.ظ

سلام آجی
خوبی؟
الهی من فدای ساشا بشم که اینقدر باهوشه.خب معلومه به مامانش رفته

سلام عزیزم قربونت
خدا نکنه عزیزم.لطف داری

مریم 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام خانمی
اینقدر از باشگاه رفتنت گفتی که منم هوس کردم و رفتم ثبت نام کردم و از شنبه میرم باشگاه

سلام عزیزم
به به پس باعث شدم یه نفر به جمعیت ورزشکار کشور اضافه بشه!ایول

مامان روژین 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 09:52 ق.ظ

خسته نباشی ورزشکار...راستی نگفتی وزن کم کردی؟ازخدامیخوام به حرمت این ماه عزیزش هیچ مردی بیکارنباشه خیلی سخته مواظب خودتون باش

قربونت.
امروز وزن و سایزمو باید میگرفت که تعطیل بود!حالا فردا که وزن کردم میگم.
شوهری بیکار نیست،واسه مشکلی که برای دستش پیش اومد دو ماه مرخصی داره،ولی خودش چون حوصله اش سر میره بعضی روزاشو میره سرکار.
ایشالله که همه صاحب کار و درآمد باشن

بیضا 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 09:49 ق.ظ http://mydailydiar.blogsky.com

مهناز جونم همیشه شاد و سلامت باشی که همینطور پست های با انرژی بذاری، چقد خوبه که روزانه نویسی میتونی من اوایل مینوشتم ولی الان اصلا حسشو ندارم ولی از خوندن پست های شما همیشه انرژی میګیرمږ

مرسی بیضا جان.شمام همینطور
چون من همیشه از وقتی نوجوون بودم خاطره روزانه مو مینوشتم؛واسه همین عادت دارم و برام سخت نیست.
خوشحالم که دوس داری عزیزم

شهره 2 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 01:26 ق.ظ

تنها میزاریش میری باشگاه چه خوب.منم پسرم همسن پسر شماس.گاهی گذاشتمش ولی بازم گاها میترسم دست به برقی گازی چیزی بزنی خدانکرده.الانم با خودم میبرمش پیلاتس طفلیو

آره تنها میذارمش.کاری نداره میشینه نقاشی میکنه و سی دی میبینه.
تو باشگاه محیطش آلوده است و اصلا برای بچه خوب نیست.

مامان رویا 1 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 11:42 ب.ظ http://dargozarerozegar.niniweblog.com

سلام مهناز جونم خوبی عزیزم ساشاجون خوبه؟
به به بازم پست جدید و نوشته های قشنگ مهناز جونی
واقعا لذت میبرم از روزنوشته هاتون
راستی پرسیده بودی وبلاگم حذف شده؟
نه عزیزم سر جاشه حذف نشده فقط چون رزبلاگ بازی در میاره یه مدت شاید نتونستی بهمون سر بزنی
این آدرس جدیدمونه خوشحال میشم بازم بیای پیشمون

سلام عزیزم قربونت خوبیم.
واقعا؟آخه من چندبار اومدم و فقط پست ثابتش نمایش داده میشه.پس میام میخونمتون

مهدیا 1 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 10:31 ب.ظ http://mahdia.blogsky.com

اسلواکی چطوری حرف می زنه مهناز؟خوب بچه حق داره.برای من هم سوال پیش اومد.

مهدیا
خب معلومه به زبون اسلواکیسمی!!!

ایستگاه رستگاران 1 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 09:44 ب.ظ http://rastegaran.lineblog.ir

سلام دوست عزیز
من تو وبلاگم طرح ختم قرآن و ختم صلوات گذاشتم ختم قرآن به نیت دوری از گناه و مغفرت و ختم صلو ات هم به نیت زوج هایی که صاحب فرزند نمیشن
این طرح شب نوزدهم ماه مبارک رمضان اجرا میشه
اگر مایل به شرکت هستید در قسمت نظرات اطلاع بدید
موفق و موید باشید

آتوسا 1 - تیر‌ماه - 1395 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام مهناز جون
عکسا رو تو اینستا دیدم ( ستی لا ) خیلی لیوانات خوشگل هستن
هلیم ت که دیوونه م کرد... نوش جان تون باشه
خدا را شکر که همسر داره خوب میشه
پست هات پر از زندگی یه

سلام عزیزم
اااا ستی لا شمایی؟
مرسی عزیزم،خودمم دوسشون داشتم.
خوشحالم که نوشته ها و عکسهامو دوس داری عزیزم.
از حضور شما دوستای خوبمه که انرژی میگیرم و تو پستام منعکس میشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.