روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

روزای گرم بهاری و انتظار..

سلام 

حالتون خوبه؟خوشید؟همه چی اوکیه؟

چه میکنید با گرمای 35 درجه تو خرداد ماه؟!!!!البته این مال تهرانه.شهرای دیگه رو نمیدونم.ولی چیزی که هست کل کشور هوا گرمه.خوش به حال سرماییا و وای به حال آدمای گرمایی مثل من،با تابستون گرمی که در پیش داریم!

خب از نقش کارشناس هواشناسی میام بیرون و میرم تو جلد وبلاگ نویسیم!

فکر کنم سه شنبه براتون نوشته بودم.آها یه چیزم قبل از شروع پستم بگم.نمیدونم وبلاگم چه مرگش شده!یکی دو پست پایینتر هیچ کامنتی رو نتونستم تایید کنم!یعنی نه جوابا ثبت میشد،نه میشد تایید کرد!البته خوندم همه رو و مثل همیشه شرمنده محبتهاتون شدم.ولی نتونستم تایید کنم.پست قبلیمم کامنتهای روز اول رو تایید کردم،ولی از دیروز هرکاری میکنم باز نمیتونم تاییدشون کنم.مدام خطا میگیره!!!

فعلا که به بلاگ اسکای میل زدم و منتظرم مشکلو برطرف کنن.خلاصه اگه میبینید کامنتهاتون نیست،من بی تقصیرم@

خب بریم سراغ چهارشنبه.شوهری نرفت سرکار،چون بعدازظهر نوبت دکتر داشت.صبح باهم رفتیم بیرون.

رفتیم واسه باشگاهم شلوارک خریدم و یه کفش راحتی هم واسه رفت و امدم به باشگاه خریدم که عکسشو گذاشتم اینستا.منم وسایل باشگاهمو اورده بودم که بعداز خرید برم باشگاه.بنزینم زدیم و بعد شوهری منو رسوند باشگاه و خودشون رفتن خونه.گفتم من دیر میام،ناهار بگیرید بخورید.

رفتم و کلی تمرین کردم.یه کم بیشتر راه افتادم.بعدم مربیم بهم گفت امروز یه کم بیشتر بمون،یه شاگرد دیگه هم دارم که ساعت یک میاد.قراره باهاش شکم کار کنم.توام باش اونا رو انجام بده.دیگه بعده ورزش خودم موندم اون حرکاتم انجام دادم.خیلی خوب بود ولی واقعا سنگین بود!جونم  داشت در میرفت!!!

دیگه بعدش لباس پوشیدم و اومدم سمت خونه.توراه به شوهری گفتم اگه ناهار نخوردید،براتون کباب بگیرم.گفتش نه خودمون پیتزا گرفتیم و خوردیم!گفتم اوکی.رفتم خونه.

شوهری گفتش،مهناز یادم رفت واسه تو غذا بگیرم.الان زنگ میزنم بیارن.گفتم،خوب کاری کردی.چون من الان چیزی نمیخورم.میرم دوش میگیرم و یکی دو ساعت دیگه خودم یه چی درس میکنم میخورم.بعدم رفتم دوش آب گرم گرفتم .بدنم کوفته بود.شوهری رفتش دکتر.منم دراز کشیدم پیش ساشا.یه کم خوابیدم و پاشدم دیدم ساعت شیش هستش.زنگ زدم به شوهری،جواب نداد.قرار بود از پیش دکتر اومد بهم زنگ بزنه.نیم ساعت بعد باز زنگ زدم.گفتش،پشت فرمونم،بهت زنگ میزنم و قطع کرد.آخه الان یه دستش از انگشتا تا بالای بازوش باندپیچی و تو آتله و نمیتونه استفاده کنه.یه دستی رانندگی میکنه.با اونم بخواد تلفنی حرف بزنه،دیگه باید فرمونو با دندوناش بگیره!!!!خخخخخ

پاشدم شیر کاکائو درس کردم و با ساشا با کیک خوردیم.نیم ساعت بعد شوهری زنگ زد.گفت نزدیک خونه ام.بیاید پایین بریم بیرون!باهاش دعوا کردم که چرا از پیش دکتر اومد بهم زنگ نزد!گفت یادم رفت!!!اووووووف که چقدر این آدم بی خیاله!

حاضر شدیم رفتیم پایین.گفتش دکتر دوباره برام عکس نوشت که گرفتم.بعدم گفتش دوشنبه بیا تا بستریت کنیم و چهارشنبه عملت کنم.خداکنه زودتر این عمل انجام بشه و خیالمون راحت بشه.میشه برامون دعا کنید؟

بعدش رفتیم هایپر.البته خرید نداشتیم،فقط چون برنجمون تموم شده بود رفتیم بخریم .روغن کنجد و پنیرپیتزا و یه کم قاقالی لی خریدیم و اومدیم خونه.

اون شب خیلی خوابای بدی دیدم.یعنی اول تا آخرشب داشتم گریه میکردم.صبح که پاشدم و دیدم همه اش خواب بوده،کلی خداروشکر کردم.بعدم به شوهری زنگ زدم و گفتم صدقه بده .میدونم خواب بوده و ممکنه تعبیر نداشته باشه،ولی تمام روز تو فکرش بودم و حالم گرفته بود.ساعت ده و نیم رفتم باشگاه تا دوازده و نیم.کتف چپم درد میکرد.مربیم گفت اشکال نداره،چیزی نیست.دوش آب گرم بگیر.اومدم خونه.کته گذاشتم و کباب تابه ای درس کردم و دادم ساشا خورد و خوابید.خودمم دراز کشیدم.

چون پنجشنبه بود شوهری زود اومد.رو تخت دراز کشیدیم و حرف زدیم.بیشترم راجع به عملش.گفتش روزایی که بستری هستم نمیخواد بیای اونجا.هم خودت هم بچه اذیت میشید.منم که کاری ندارم و کارامو خودم انجام میدم.فقط بعده عمل بیا.گفتم مگه میشه؟!تو تو بیمارستان باشی و من بمونم خونه؟گفت آخه اصلا بخش مردان همراه خانم راه نمیدن!گفتم به هرحال میام چندساعتی هستم و شبا برمیگردم.خلاصه راجع به اینا حرف زدیم.غروب پاشدیم قهوه و کیک خوردیم.ساشا هم بیدار شد.شوهری گفت،میخوای بریم پارک ساشا بازی کنه؟گفتم نه.کتفم درد میکنه.شام گراتن قارچ درس کردم و بعدم فیلم دیدیم و ساعت یک و نیم دو هم خوابیدیم.

جمعه دلم میخواست ناهار بریم بیرون.قرارم بود بریم ولی هوا اینقدر گرم بود که ما سه تا گرمایی از جلوی کولر بلند نمیشدیم!شوهری گفتش پس حالا که نرفتیم بیرون ناهار با من!خواستم مرغ از فریزر دربیارم چون میخواست مرغ بر یون با روش خودش درس کنه،ولی گفت اینجوری تیکه ای نباشه.رفت و مرغ خرید و اومد.گفتش دیگه برنج درس نکن که مرغها خورده بشه.بدتر از من،دستش به کم درس کردن نمیره.منم نذاشت برم آشپزخونه و من از خدا خواسته رفتم رو تخت ولو شدم و کتاب خوندم.بعدم داداش کوچیکه زنگ زد و کلی حرف زدیم.هفته قبل شبی که ما رفته بودیم عروسی،اون رفته بود کنسرت ابی تو فلورانس.یه موضوعی اونجا پیش اومده بود که داشت اونو تعریف میکرد و کلی هم سرش خندیدیم!شوهری هم میگفت،اگه غذای من خراب بشه،تقصیر شماست!!!از بس حواسمو پرت میکنید!

بالاخره غذای شوهرپز حاضر شد و خوردیم.جاتون خالی خیلی خوب شده بود!

بعدازظهر خوابیدیم و غروب پاشدیم عصرونه خوردیم و رفتیم بیرون.رفتیم پارک ولی ساشا اصلا بازی نکرد!دیگه اینجور بازیا رو دوس نداره.یه کم خرید تره باری کردیم و اومدیم خونه.

واسه شام الویه درس کردم خوردیم و فیلم دیدیم.شوهری گفتش فردا نمیرم سرکار.چون یه کم درد داشت.حالا عمل بشه،بعدش بهتر شد میتونه بره.دیگه آخرشب خوابیدیم.

میگم خوابیدم،ولی شما باور نکنید!وحشتناک کتف و گردنم درد میکرد!یعنی پنج دقیقه هم نخوابیدم.وقتی سرمو تکون میدادم یا میخواستم یه کم جا به جا بشم،از درد چشمم سیاهی میرفت!درد وحشتناکی بود!دیگه ساعت پنج بلند شدم.رفتم تو داروها ببینم پمادی واسه درد داریم یا نه.شوهری بیدار شد گفت چی میخوای؟گفتم گردنم خیلی درد میکنه.گریم گرفت.گفتم اگه کتفم آسیب دیده باشه،یا مهره های گردنم چیزی شده باشن چی؟گفت،نه عزیز من چیزی نیست.بعده مدتها ورزش سنگین کردی اینجوری شدی.یه کم حرف زدیم.خوابش میومد،خوابید و منه بیچاره همینجوری درد میکشیدم!دیگه تا صبح دوتا دیکلوفناک و ژلوفن خوردم ولی هیچ اثری نداشت!ساعت نه ساشا بیدار شد،بهش صبحونه دادم.نمیخواستم برم باشگاه،ولی شوهری گفتش برو با مربیت صحبت کن ببین چی میگه.پاشدم یه قهوه خوردم و رفتم.به مربی گفتم چقدر درد دارم.یه کم گردنم رو ماساژ داد و گفتش به یکی بگو زیر دوش آب گرم با نوک انگشتاش قسمتهای دردناک رو ماساژ بده.گفتش گرفتگی عضلاته.قرص شل کننده عضله بگیر و بخور.تا یه هفته ده روز این درد طبیعیه!گفتم،یاااااا خدا!!ده روز من این دردو بکشم که میمیرم!گفت نه آرومتر میشه.بعدم گفتش امروزم ورزش کن.ولی هیچکدوم از دستگاههای بالاتنه رو نذاشت کار کنم و فقط ورزشهای پا رو انجام دادم و یه سری نرمش برای گردن و کتف!دیگه ساعت دوازده و نیم اومدم خونه.

شوهری گفت،پس چی شد؟تو قرار شد بری صحبت کنی بیای!چقدر طول کشید؟گفتم داشتم ورزش میکردم!!!بعدم پماد پیروکسی کام برام مالید.فعلا که فرقی نکردم و همونجوریه.حالا خدا کنه تا شب بهتر بشم و بتونم بخوابم.

ناهار کته گذاشتم و شوهری کباب گرفت و خوردیم.

بعدم ساشا خوابید و منم اومدم رو تخت دراز کشیدم تا گردنم بهتر بشه.شوهری صدام کرد بیا والیبال ببینیم.ژاپن و نمیدونم کجا بود!یادم رفت الان!من عاشق والیبالم.یه کم دیدیم.بیشتر حرف زدیم و بعدم هندونه خوردیم.ساشا هم بیدار شد و الانم داره از سر و کول من میره بالا!

منتظره هوا یه کم خنک تر بشه و ببریمش اسکیت سواری!

این پستو از باشگاه اومدم شروع کردم.بینش ناهار خوردم و والیبال دیدم و با شوهری حرف زدیم و با ساشا هم بازی کردم!!!!دیگه این پست چی از آب در بیاد خدا میدونه!!

خب دیگه من برم به زندگیم برسم.سعی میکنم سه شنبه پست بذارم.البته قول نمیدم،چون نمیدونم فرصتشو پیدا میکنم یا نه!ولی سعی میکنم بنویسم.

امیدوارم یه هفته فوق العاده با کلی اتفاقات هیجان انگیز و روزای شاد در انتظارتون باشه.

دیشب که با دختردایی شوهری حرف میزدم،گفتش احتمالا بابای شوهری واسه عمل میاد!البته پریشبم خودش به شوهری زنگ زد و تاریخ عملشو پرسید.غیرمنطقیه ولی دوس ندارم ببینمشون.کاش نمیومدن!بگذریم....

مواظب خودتون باشید و واسه همدیگه آرزوهای خوب بکنید.واسه ماهم لطفآ دعا کنید!

میدونم که میدونید که دوستتون دارم!ولی بازم میگم که دوستتون دارم و به همراهیتون دلگرمم.

با یه عالمه آرزوهای خووووووووب.....بای


نظرات 30 + ارسال نظر
مینا 11 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام عزیزم این مدت درگیرامتحانام هستن پست هاى اخیرتو خوندم اما فرصت نشد برات بنویسم درس نمیزاره نفس بکشم, درس خره اصلا گاوه
ایشاالله عمل شوهرتون با موفقیت انجام بشه وسلامت دستشون مثل روز اول بشه, گل پسرتو ببوس ازطرفم خانمه ورزشکار

سلام عزیزم.
بله بله درس شدیدا خره!
قربونت برم عزیزم

فرشته 11 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 01:07 ب.ظ

سلام عزیزم
تو این هوا من سرما خوردم فکر کن
انشالله عمل همسری هم خوب پیش میره و خیالت راحت میشه
باشگاه رفتنت هم عالیه خیلی فکر خوبی کردی

سلام عزیزم
ای بابا،مواظب خودت باش.
قربونت برم عزیزم.ایشالله...
آره واقعا خوبه.فعلا که چند جلسه درگیر بیمارستانم و نمیتونم برم.ببینم بعدش چی میشه.

آتوسا 10 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:37 ب.ظ

عزیزم انشاءالله همه چیز خوب پیش می ره
عاشق این پست گذاشتن لحظه به لحظه تم!
عکس مهناز جون، مربی ورزشت مجرب هست؟ نزنه کتفتو خراب کنه؟

ایشالله....
فدای تو
آره ظاهرا که حرفه ایه.نه الان دردم خیلی کمتر شده.احتمالا همون کشیدگی عضلات بوده

دختربنفش 10 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 02:00 ب.ظ http://marlad.blogfa.com/

ایشالا که عمل همسریت خوب باشه وزود زود مرخص بشه .مواظب خودت باش زیاد فشار نیار به خودت عسیسم

ایشالله عزیزم
فدات

نسیم 10 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 10:28 ق.ظ http://nasimmaman

وای که چقد بده این بدن درد ورزشی...ایشالا بهتر شده باشی دوستم
الهی که عمل همسر به خوبی انجام میشه عزیزم
خسته نباشی مامان زرنگ و خوشگل

خییییییلی بده نسیم
آره یه کم بهترم انگار امروز
ایشالله عزیزم.
فدای تو

رویا 10 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:51 ق.ظ

سلام مهناز جون-انشالله که عمل شوهرت به سلامتی تموم میشه و خیالت راحت باشه-درضمن من تو اینستاگرام با اسم Raziyeh5385هستم.لطفا بزار باشم

سلام عزیزم
ایشالله....
مرسی که خودتو معرفی کردی.چشم گلم

بیضا 10 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:18 ق.ظ http://mydailydiar.blogsky.com

مهناز عزیزم من ایرانی نیستم ولی زادګاه من ایران است مشهد، وقتی فقط ۷ سال داشتم اومدیم آفغانستان و من افغانی هستم، در وبلاګم همه چی رو نوشتم، ولی خیلی خیلی ایران و فرهنګ ایرانی رو دوست دارم و به دو دلیل وبلاګ درست کردم اول اینکه خاطراتمو ثبت کنم دوم میخام دوستای ایرانی داشته باشم و با فرهنګ و اجتماع ایرانی در ارتباط باشم. و راجع به شرایط ورزش ګفتین که در کابل تعداد خیلی کم باشګاه برای خانمها هستش ولی یا خیلی برای من دوره یا اینکه من نمیتونم به زمان کاری شان خودمو عیار بسازم چون من شاغل فول تایم هستم و در یک اداره بین المللی کار میکنم و خانم خانه و بچه دار نیز استم.شاد و سلامت باشی عزیزم،

افغان هستید؟!ای جاااااان
گفته بودم فرصت نکردم وبتونو کامل بخونم،واسه همین نمیدونستم.خوشحالم از آشناییتون
به به پس حسابی اکتیو هستی!آفرین
فدات

مامان طلا خانوم 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام مهناز جون
بلا دور باشه از خودت و خانوادت
انشالا که جراحی شوهرتون عالیه و زود خوب خوب میشن
اخ اخ چقدم درد کتف و گردن بده.مواظب خودت باش عزیزم.

سلام عزیزم
قربونت برم عزیزم.منم امیدوارم زندگیتون همیشه خوب و شاد باشه

ویولا 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:57 ب.ظ

سلام مهناز جونم خوبی؟
خیلی دعا میکنم که عمل همسرت به خوبی و خوشی انجام بشه و خیلی زود بهبود پیدا کنه و برگردید به روال عادی زندگی، راستی چطور با یه دست ناهار درست کرد؟ دمش گرم خدایی! من که اصلا دوس ندارم پارتنر اشپزی کنه و ترجیح میدم گشنه بمونم تا اینکه بخوام اون اشپزخونه بمب خورده رو ازش تحویل بگیرم و هی حرص بخورم! ولی بی انصافی نباشه دستپخت پارتنر هم خوبه خدا خیرش بده
کلی ارزوهای خوب خوب دارم برات ایشالا که کدورت باخانواده همسرت تموم بشه

سلام عزیزم،قربونت
یه دنیا ممنون عزیزدلم
اصلا از هیچکس کمک نمیخواد و خیلی اصرار داره نشون بده با همین یه دست میتونه همه کاراشو انجام بده!!!!!مرده و غرورش دیگه!
جات خالی منم تا غروب داشتم اون آشپزخونه ترکیده رو مرتب میکردم.ولی خب واسه سالی یه بار که میخوان هنرنمایی کنن،میشه تحمل کردکلا دستپخت مردها خوبه خداییش
فدای محبتت عزیزدلم
مواظب خودت باش و اون جوجو کوچولو رو هم از طرف من ببوس

شهره 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 08:25 ب.ظ

افرین خانم ورشکار عزیزم یه کمک میخوام پسرم امسال باید بره پیش
.ساشا جون پیشش چجوری بود در حد دیکته نوشتن و اموزش کاملل حروف الفبا بودیا فقط نقاشیه حروف ...چون دو دسته پیش هست یکیش بالای یه میلیون در حد دیکته کامل مثل کلاس اوله ولی یکیش700 تومنه و فقط نقاشیه حروفه و اموزش پروش هم میگه حروف الفبا یاد نگیرن قبل از مدرسه بهتره.حالا ساشا کدوم رفت .نظرتون؟

قربونت
به شهریه ربطی نداره.مدارس پیش دولتی طبق دستور آموزش و پرورش اجازه آموزش الفبا و اعداد و این چیزا رو ندارن.ولی پیشهای غیرانتفاعی انجام میدن.ساشا هم غیرانتفاعی بود.الفبا و اعداد و الفبای انگلیسی و اینجورچیزا رو یاد دادن.به هرحال یه جور آمادگی واسه دبستانه دیگه.

مامان روژین 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 07:07 ب.ظ

سلام مهنازعزیزخسته نباشی ورزشکار...عزیزم ایشالا عمل شوهرا به خوبی وخوشی تموم میشه امیدوارم روزی بیادکه خداهمه همه مربصاروشفابده فقط توکل به خودش ایشالا همه چی باب میلت بشه

سلام عزیزم
قربونت برم مهربونم بابت دعاهای قشنگت.الهی همه این آرزوهای خوب هزار برابر به خودت و عزیزات برگرده

سمیرا 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 06:28 ب.ظ http://tehran65.blogfa.com

الهی بگردم...یه دکتر میرفتی..رگت نگرفته مهناز؟

فدا
والله نمیدونم.فعلا قرص شل کننده عضله دارم میخورم،ببینم چطور میشم

مامان رویا 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 06:09 ب.ظ http://dargozarerozegar.rozblog.com

سلا مهناز جون ورزشکار خوبی عزیزم؟
همه چی خوبه همه چی اوکیه ولی به قول شما امان از گرما
باشگاه چطوره ؟ خوب پیش میره؟گردن و کتفت بهتره عزیزم؟
موفق باشی همیشه و توی همه کار
انشاءالله عمل همسرتونم خوب پیش میره و خیالتون راحت میشه
دعاتون میکنم شما هم فراموشم نکن که ماهم محتاج دعای عزیزانیم

سلام عزیزم
قربونت برم
باشگاه که خوبه،ولی گردن و کتفم داغونه!
مررررررسی از محبتت عزیزم.ایشالله خدا شما و همسرت و بچه های گلت رو حفظ کنه

سپیده مامان درسا 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 04:04 ب.ظ

عزیزم شب بد خوابیدی حتما ، گاهی وقتها این بد خوابیدن ها خیلی در طول روز اذیت میکنه آدم و
مبارکه کفش قشنگت منم مثل اون دارم البته صورتی مامانم واسه روز زن بهم هدیه داده
الهی دست همسرت زودی خوب شه عزیزم ، مواظب خودتون باشین
ببوس ساشا جون و از طرف من

نه بابا گفتم که تو باشگاه تمرین میکردم ظاهرا عضلات کتف و گردنم گرفته.
قربونت.آره کفشای راحتین اینا.مال شمام مبارکه
فدای محبتت

samira 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 02:21 ب.ظ

الکی مثلا اسم دوستت مریمه

مهنازززززززز

بهتره کتف متفت الان؟

از دست تو
نه سمیرا.دیشب مردم و زنده شدم تا صبح شد!

محمد 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام
باید به همسرتون تبریک گفت بابت داشتن همچین خانمی!
الان اکثر خانمها دو مدلن.یا فقط به خودشون میرسن و توجه میکنن و بی خیال شوهر و زندگیشون میشن.یا کاملا خودشون رو وقف همسر و زندگیشون میکنن و از خودشون غافل میشن.که به نظر من هردو مورد اشتباست.
خیلی خوبه که شما هم به خودتون میرسید و همیشه آراسته و زیبا میگردید،هم به همسر و پسرتون توجه زیادی میکنید.براوو

سلام
خواهش میکنم.شما لطف دارید.
به نظر منم درهر کاری تعادل بهترین حالته.باهاتون موافقم.هر دو حالتی که گفتید اشتباه هستش.
امیدوارم بتونم همیشه تو زندگیم تعادل رو برقرار کنم.
بازم ممنونم

سحر 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام گلم
ممنون که باوجود وقت کم بازم میای و واسه ما مینویسی
راستش چون یکی دو پسته که کامنتهام تایید نمیشه،فکر میکردم خودت تاییدشون نمیکنی.الان که گفتی وبلاگت مشکل پیدا کرده خیالم راحت شد
خودتو اذیت نکن،هروقت فرصت داشتی بنویساون ساشای جیگرم از طرف من بچلونش

سلام سحرجون.خوبی؟
این حرفها چیه.مگه میشه من کامنت دوستام رو تآیید نکنم!خیلیم افتخار میکنم از اینکه نظراتتونو برام میذارید.
قربون محبتت عزیزم.چشششششم

یک زن 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 01:44 ب.ظ

سلام
ببین مهناز جون،بلافاصله که از باشگاه میای،برو زیر دوش آب گرم و حداقل یک ربع اون زیر باش.اینجوری اگه عضلاتت گرفته باشه،زود باز میشه.
ولی اگه دیدی بعد از چند روز همچنان درد شدید داری،حتما برو دکتر و سرسری نگیر.
توام میدونی که ما دوستت داریم؟خییییییییلی زیاد

سلام عزیزم
معمولا بلافاصله که میام خونه و لباس عوض میکنم میرم دوش میگیرم.ولی دروغ چرا،این یکی دو روز که کتفم درد میکرد،یکی دو ساعت بعداز باشگاه که یه کم دردم آرومتر شد،رفتم حموم!باید همینکارو کنم.مررررررسی از تذکرت
خداکنه فقط گرفتگی عضلات باشه.ولی اگه طولانی بشه حتما میرم دکتر.
فدای شما

samira 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:38 ق.ظ

اوه اوه اوه...میبینم که مردم باشگاه میرن و تازشم به مریم اینا اموزش هم میدن

بعععععععععله ما اینیم دیگه!!!
مریم کیه؟!

بیضا 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:38 ق.ظ http://mydailydiar.blogsky.com

مهناز عزیزم ایشالا عمل همسر بخوبی و سلامتی سپری بشه، این خیلی خوبه که باشګاه میرین من خیلی خیلی به ورزش کردن علاقمندم، ولی واقعا این مثل ایران شرایطش نیست ولی من کم و بیش تو خونه انجام میدم. همیشه شاد وسلامت باشی و درد تون بزودی خوب بشه.

قربونت برم عزیزم
مگه ایران نیستید شما؟چرا شرایطش نیست؟
عزیزدلمی شما

خاطره 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 08:13 ق.ظ

مهناز جان انشالله عمل شوهرت به خیر و خوشی باشه و سلامتیشو به دست بیاره .

قربون محبتت عزیزدلم

زهره 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 12:39 ق.ظ

مهناز جان توکلت به خدا باشه.عملش مسلما مشکلی نداره،ولی بازم همه چی دست خداست.نگران نباش گلم
روی گردن و کتفت هم حوله گرم بذار

قربونت برم عزیزم.دقیقا همینطوره زهره جون.همه چی دست خداست.منم توکلم به خودشه.
فدات

منتقد 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 12:37 ق.ظ

چرا باید یکی مثل من زندگیش پر از مشکل باشه و یکی مثل شما همه چی داشته باشه!!!!خدایا عدالتت کجاست؟

الان به نظر شما من همه چی دارم؟جالبه...
شاید مشکل از اینجا باشه که شما نداشته های خودتون و داشته های دیگران رو خیلی پر رنگ میبینید.

مریم 9 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 12:36 ق.ظ

سلام مهناز جان
ببین اگه درد گردنت زیاده کمپرس یخ بذار.خیلی بیشتر از گرما موثره.
امیدوارم عمل همسرتم خوب و بدون مشکل انجام بشه.نگران نباش مهناز گلی

سلام عزیزم
آره مربیمم گفتش که برای دردای شدید گرما مسکن نمیشه و باید محل درد رو سرما داد!
عزیزمی

ماهی 8 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:25 ب.ظ

سلام
جزو معدود روزانه نویسهایی هستی که میخونمت و منتظر پستهات میمونم.
دیدن انصاف نیست بیشتر ازین خاموش بمونم.خدا بخواد ازین به بعد با کامنتهام در خدمتتون هستم
همیشه شاد باشی عزیزم

سلام عزیزم
ممنون که روشن شدید و ممنون که روشن خواهید موند
فدا

مینا 8 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:24 ب.ظ

عزیزی مینا جون

مونا 8 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:06 ب.ظ

چرا نمیخوای با خانواده شوهرت روبرو بشی مهناز جون؟
هرچقدرم بد باشن،خودت میدونی که دیر یا زود مجبوری باهاسون ارتباط داشته باشی.پس چه بهتر که اونا اول بیان سمتتون.فکر کن بعد از یکسال قهر،اینکه خودت بخوای پاشی بری خونه شون که خیلی برات سخت تره.نیست؟

درس میگی مونا جون.خودمم میدونم نمیشه واسه همیشه کنار گذاشتشون و بالاخره باید این رابطه خراب رو از سر گرفت.شایدم به قول تو بهتر باشه که این اومدنه اول از طرف اونا باشه.البته میدونی که تا حالا صدبار مستقیم و غیر مستقیم پا پیش گذاشتن واسه آشتی و ما قبول نکردیم.ولی خب رفتن خونه شونم اذیتم میکنه!
درکل حرفاتو قبول دارم،ولی ....

مونا 8 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:06 ب.ظ

چرا نمیخوای با خانواده شوهرت روبرو بشی مهناز جون؟
هرچقدرم بد باشن،خودت میدونی که دیر یا زود مجبوری باهاسون ارتباط داشته باشی.پس چه بهتر که اونا اول بیان سمتتون.فکر کن بعد از یکسال قهر،اینکه خودت بخوای پاشی بری خونه شون که خیلی برات سخت تره.نیست؟

شهره 8 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:03 ب.ظ

سلام خانمی خوبی؟
چقدر دیر به دیر مینویسی!من دلم تنگ میشه

سلام عزیزم
باور کن همین هفته ای دوبارم به زحمت مینویسم.مخصوصا الان که باشگاهم میرم.یعنی با رفت و برگشتشو حموم رفتنش حساب کنی و صبح که باید قبل از رفتن صبحونه ساشا رو حاضر کنم و بهش بدم،وقتیم اومدم باید ناهار درس کنم و بهش بدم.یعنی کاملا از اول صبح تا حداقل ساعت سه سه و نیمم پره و وقت هیییییچ کاری رو ندارم.بعدش تازه وقت میکنم بشینم و استراحت کنم.غروبم که کارای خونه و شام و رسیدگی به ساشا و همسر و.......
خلاصه که واقعا زمان کم میارم.لطفا درکم کنید

سهیلا 8 - خرداد‌ماه - 1395 ساعت 09:01 ب.ظ

سلام عزیزدلم
همیشه میخونمت ولی خاموش.تو اینستا هم جزو فالورات هستم.
خوشحالم دوستی مثل تو دارم.
امیدوارم عمل شوهریت خوب پیش بره و خیلی زود خوب بشه

سلام عزیزم
منم خوشحالم که همراهمید
قربون محبتت عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.