روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

امان ازین غرغرهای مردونه!!!

سلام سلام سلام

خوبید؟چقدر هوا سرده!شایدم من سرمایی شدم.ولی واقعٲ وقتی میرم بیرون دلم میخواد بدو بدو برگردم و بشینم پیش شومینه.

تا پنجشنبه رو فکر کنم براتون گفتم.

غروب شوهری اومد.گفت بریم بیرون؟گفتم،نه سرده!به زن دایی شوهری زنگ زدم و گفتش که رفتن شمال!دیگه یه نیم ساعتی باهم حرف زدیم و خداحافظی کردم.شوهری گفت یه فیلم قشنگ گرفتم،فردا ببینیم.سلیقه من و شوهری دو نقطه کاملٲ مخالف همن!یعنی من فیلمهای درام رو دوس دارم.اون ژانرهای اکشن و وحشت و اینجور چیزا.من که اصلٲ نمیتونم اون فیلمها رو ببینم و دوس ندارم.ولی شوهری فیلمهای موردعلاقه منو گاهی میبینه.ازون نود درصد فیلمهام که دوس نداره و بابت دیدنشون بهم متلک میندازه و مسخره میکنه،که بگذریم،یه چند درصدی از فیلمها هستش که جفتمون دوس داریم.

بعله گفتش که یه فیلمه که دوستش داری.دیگه شب وقت نشد ببینیم.چون ساشا گیر داده بود بدمینتون بازی کنیم.حالا حساب کنید خونه ما که کلش هفتاد و پنج متر بیشتر نیست و یه دنیا هم وسیله توشه،چقدر جا داره که بخوایم بدمینتونم بازی کنیم!مثل همیشه نشست برامون قوائد بازی رو اونجوری که خودش دوس داشت،توضیح داد و قرار شد دو به دو بازی کنیم و برنده هامونم برسن به فینال و آخرشم کسی که برنده شد،بابا براش جایزه بخره!!!!بعله دیگه،پسر منه!

حالا درسته اولش به اصرار ساشا شروع کردیم،ولی بعدش خیلی حال داد و کلی خندیدیم.آخرم من و شوهری رسیدیم فینال و شوهری برنده شد!دیگه خودش باید واسه خودش یه؛چی بخره!!!

بعدشم نشستیم کارتون عصر یخبندان رو که شوهری عاشقشه دیدیم.خلاصه که شب،شبه ساشا بود!

جمعه صبح ساعت نه بیدار شدیم و صبحونه خوردیم.به زن داداشم گفتم اگه گهواره نخریده،مال ساشا رو استفاده کنه.چون گهواره چندماه بیشتر استفاده نمیشه.دیگه دیروز بهم پیام داد که تخت و کمد بچه رو خریدن و گهواره نگرفته.گفتش پس بی زحمت ببین گهواره ساشا سالمه.اگه نیست،من برم بخرم.جمعه صبح با شوهری رفتیم گهواره رو از تو انباری درآوردیم و آوردیم بالا و سرهمش کردیم و مثل روز اولش خوشگل و سالم و تمیز بود.البته تور روش رو گفتم یه دور بندازم تو ماشین تا بوی موندگی نده.وگرنه چون تو چمدون بوده،تمیزه.ازش عکس گرفتم و فرستادم واسه زن داداشم.اونم دید و گفت عالیه و کلی تشکر کرد.

دوباره گهواره رو جمع کردیم و گذاشتیم تو اتاق خواب،تا هروقت رفتیم شمال،براشون ببریم.

ظهر ناهار خوردیم و باز من و شوهری سر یه چیز مسخره بحثمون شد!به من میگن عالم بی عمل!خودم میگم جمعه با همدیگه دعوا نکنید،اونوقت دعواهای روز جمعه خودمون همیشه به راهه!!!

البته حواسم بود که قهر نکنم.دیگه به همون؛ناز و نازکشی ختم شد.غروبم رفتیم بیرون یه کم دور زدیم و خرید کردیم و برگشتیم.یکی از کشوهای دراورمون خوب جا نمیرفت و من اشتباه همیشگیم رو تکرار کردم و به شوهری گفتم،میشه درستش کنی.اونم طبق معمول از اول تا آخرش شروع کرد به غر زدن که اگه لباسها رو قشنگ تا کنی و مرتب بذاری اینجوری نمیشه و اگه کشو رو یواش ببندی خراب نمیشه و هردفعه یکی از وسایلمون داره خراب میشه و چرا دلت واسه وسیله هات نمیسوزه و...........

یعنی من نمیدونم چرا اسم پیرزنا تو غر زدن بد رفته.به؛خدا مردها بدترن.حالا بقیه رو که نمیدونم،ولی شوهر خودم از هر پیرزن و پیرمردی غر غروتره!

دیگه رفتم پیچ گوشتی رو از دستش گرفتم و گفتم،ولش کن!!!غلط کردم!تازه دو ساعت باهاش ور رفت و درستشم نکرد!

خودم رفتم تو اتاق و کشوها رو درآوردم و نگاه کردم دیدم همه چیش سالمه.ازین ریلیاست و چرخاشو ریلشم سالم بود.اونجا بود که فهمیدم که جای دوتا کشو عوض شده!چون هرکدوم جای خودشونو دارن و اگه جاهاشون عوض بشه،سخت میره تو!جا به جاشون کردم و درس شد!اومدم به شوهری گفتم اگه یک ساعت تموم جای اینکه فکتو خسته کنی و غر بزنی،یک دقیقه بهش نگاه میکردی،میفهمیدی چشه!خداییش حقش بود که منم دو ساعت سرش غر بزنم،ولی نزدم.ولی پیششم ننشستم و تو مبل فرو رفتم و کتابمو خوندم.

ساشا رفت خوابید.دیدم ساعت یازده است.به شوهری گفتم،قرار بود فیلم بذاری ببینیم.گفت،فکر کردم دوس نداری ببینی.بعدم منتظر بودم تا ساشا بخوابه،چون براش خوب نیست!

دیگه گذاشت و دیدیم.اسمش یادم نیست،ولی قشنگ بود.خوشم اومد.

بعدش تا بخوابیم،ساعت شد یک و نیم.

شنبه صبح ساعت نه بیدار شدم.دیشب خوابای درهم و برهمی دیدم.صبح که بیدار شدم،سرم سنگین بود.یه فنجون قهوه خوردم و بهتر شدم.به ساشا هم صبحونه دادم.واسه ناهار ته چین مرغ و بادمجون درس کردم .ناهارو خوردیم و بردمش مدرسه.هوا خیلی سرد بود،اومدم خونه،پیش شومینه دراز کشیدم و نفهمیدم کی خوابم برد.بیدار که شدم ساعت یه ربع به چهار بود.پاشدم صورتمو شستم،آماده شدم،رفتم دنبال ساشا.تا شب کسل بودم!واسه همینه که هیچوقت بعدازظهرها نمیخوابم.شام کتلت درس کردم.شوهری اومد،خوردیم.مسابقه خوانندگی رو دیدیم و هر آهنگ شادی که میخوندن ساشا میپرید وسط و میرقصید.کلی هم شعر از خودش درآورده بود و میخوند!دیگه ساعت دوازده رفتیم لالا....

امروز ولی همه اش به تمیزکاری گذشت.کمد لباسها،روسریها و کیفها و همه رو ریختم به هم و بازم اونایی که کمتر استفاده میکنیم رو گذاشتم بدیم بیرون و بقیه اش رو مرتب کردم.بعدم قفس مینا رو تمیز کردم و یخچال رو خاموش کردم و شستمش.خلاصه که امروز تمام مدت داشتم کوزتینگ میکردم.فقط این وسطا واسه؛ساشا همبرگر درس کردم و بردمش مدرسهو غروبم آوردمش.بعدشم که باز به ادامه کارام رسیدم و بعدم رفتم حموم دوش گرفتم و الانم خسته با یه خونه تمیز،درخدمتتونم.کیه که قدر بدونه!والله...

خب دیگه،همه تعریف کردنیا رو گفتم و الانم برم یه چی واسه شام درس کنم.

دیگه نمیرسم دوباره بخونمش.اگه غلطی،اشکالی چیزی داره،به بزرگی خودتون ببخشید.

حالتون خوب باشه و پر از انرژی مثبت باشید.

دوستتون دارم و براتون یه دنیا آرزوی خوب دارم.

مواظب خودتون باشید و یه شب خوب و خوش و رمانتیک و پر از خنده داشته باشید.

بوووووووس......بای


نظرات 17 + ارسال نظر
نیلوفرجون 17 - دی‌ماه - 1394 ساعت 10:46 ق.ظ http://talkhoshirin2020.blog.ir

نه،مافقط نهار میخوریم. شام اصلا. شکم شوهرجان اندازه یه خانومه 7 ماهست

پس حسابی خوش به حالته!اتفاقٲ مام یه چند هفته ای طرح شام نخوردن رو اجرا کردیم ولی با شکست مواجه شد!

آمنه صالحی 16 - دی‌ماه - 1394 ساعت 11:35 ب.ظ http://bemovazatezendegi.blogfa.com

سلام مجدد فرمودید آدرسم کامل براتون ثبت نشده پس براتون میذارم راستی نظرسنجی ابتکارجالبیه ان شاالله جواب میده من کلا نظر ثبت نمیکنم چون خیلی به خاطرش اذیت شدم اما میخونمشون جوابم میدم راستی گفتید گیلانی هستید چه جالب همسر منم گیلانیه منتظر حضور گرمتون هستم خدانگهدارتون
bemovazatezendegi.blogfa.com بی رو در وایسی

نیلوفرجون 16 - دی‌ماه - 1394 ساعت 04:38 ب.ظ http://talkhoshirin2020.blog.ir

من همیشه میگم به شوهرجان که اسم خانوما بد در رفته،وگرنه آقایون بیشتر از خانوما غر میزنن. عین پیرزنا یه ریز غرغرمیکنن

فیلم مثبت 18 بود

خوبه هم نهار درست میکنی،هم شام،دغدغه چی بپزم نداری؟ بعدش چرا هروقت وبتو بازمیکنیم میگه به صورت موقت خارج شده؟الان که باز کرد دیدم دوتا پست گذاشتی

دقیقٲ همینطوره!
بل18+ بودش
خب مگه شما ناهار و شام درس نمیکنید؟چرا بعضی وقتا میمونم چی درس کنم.
نمیدونم چی شده.امروزم یکی از بچه ها بهم گفت،چرا وبلاگتو بستی؟!!!!
نگران نباش،من همچنان هستم!

شکلات تلخ 15 - دی‌ماه - 1394 ساعت 10:24 ق.ظ

سلام
نه عزیزم گیلان
پیشنهاد میکنم از این دنج خلوت گاهی بزنی بیرون
ادم گاهی اینقدر خودش رو تنها می کنه که به این تنهایی بدجوری عادت می کنه . یه کاری انجام بده
کلاس نقاشی
کلاس خیاطی
باشگاه
یا هر چیزی که دوس داری
راکد نمون
تو خونه موندن ادم رو کسل می کنه
وقتی با دیگران ارتباط داشته باشی از این حالت کسلی در میای
زندگی منم داستانی داره واسه خودش
اما همین قدر بگم که 6 ماهی با دنیا قهر کردم
اما نمیشه تنها بود
نمیدونی چه دوستای خوبی تو باشگاه پیدا کردم
ورزش به ادم انرژی میده
بخاطر ساشا هم شده باید یه مامان شاد و پرانرژی باشی عزیزم
از خانواده همسرت چیزی نمیگی
اگه دوس داری راجبشون بنویس
راستس منم شهرزاد و دید در شب رو میبینم
و فیلمای عاشقانه دوس دارم
خوش باش
زندگی خیلی کوتاهه
دوست دارم

سلام عزیزم.
پس باید خوشگل باشی!دخترای گیلان خوشگلن.
میفهمم چی میگی.من خودم همیشه فعالیت داشتم.از زمان مجردیم،همزمان با دانشگاهم سرکار میرفتم تا دوسال پیش که به خاطر ساشا اومدم بیرون.کلاسم از آرایشگری بگیر،تا کامپیوتر و گرافیک همه شونو رفتم.باشگاهمم تا چند ماه پیش میرفتم،منتها چون هوا سرد شده و ساشا رو میبرم کلاساش و میارم،تنبل شدم.
ولی خب،راس میگی،تو اجتماع بودن،حتی جای کوچیکی مثل باشگاه،تو روحیه آدم تٲثیر خوبی میذاره.ایشالله از بعدازعید یه تغییراتی تو زندگیم میدم.
من اونقدرام که به نظر میاد،غمگین و خسته نیستم.معمولٲ اکتیو و خندونم.حتی اگه این خنده ظاهری باشه.ولی خب بعضی وقتا مشکلات به آدم زیاد فشار میاره.
راجع به خانواده شوهرم تو پستهای اولم نوشته بودم.
پس سلیقه های فیلمیمون به هم میخوره.
مرررسی عزیزدلم.

نسیم 15 - دی‌ماه - 1394 ساعت 09:41 ق.ظ http://nasimmaman

تو چقد دختر زرنگی هستی...هم واسه ناهار آشژزی میکنی ..هم واسه شام...خسته نباشی عزیزم از فعالیتای خونه
میبوسمت

شرمندم میکنی نسیم جونم.تو که خودت صبح تا شب در حال فعالیتی عزیزم.
فدای تو....

آمنه صالحی 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 08:18 ب.ظ http://bemovazatezendegi

سلام خانمی تصادفی با وبلاگتون آشنا شدم دیدتون زیباست و قلم زیبایی دارید براتون آرزوی موفقیت دارم اگه به منم سر بزنید خوشحال میشم امشب حتما لینکتون میکنم یا علی

سلام عزیزم،خوش اومدید.
ممنون از لطفتون.
چشم فرصت کنم حتمٲ بهتون سر میزنم،ولی آدرست رو کامل ننوشتی عزیزم.

مهدیا 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 06:52 ب.ظ http://mahdia.blogsky.com

حالا غر که می زنن هیچ ،یه کاری هم که دارن می کنن فکر می کنن اپولو هوا می کنن.

دقیقٲ.اصلا واسه همینم غر میزنن مهدیا.میخوان بگن چه کار مهم و سختی رو دارن انجام میدن!

بهاره 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 04:55 ب.ظ http://yaddashterozaneman.mihanblog.com

ادم خودش کاراشو انجام بده خیلی بهتره تا بسپره دست مردا خودشم حرص بخوره ...اون طوری فقط خسته میشی اما اینطوری هم خسته میشی هم حرص میخوری هم اعصابت میریزه بهم ....

همه ی مردا عین بچه ها هستن

کاملٱ موافقم!

Nora 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 12:45 ب.ظ

Akh gofti mahaz jon .az daste in ghorghoraye marda.zana bichareha esmeshon bad dar rafte.manam dishab sare hamin mozo asabam khord shod

اوه اوه پس باهام همدردی.
آره نوراجون واقعٱ اسم زنها بد در رفته و مردها وقتی غرغر میکنن آدم روانی میشه!واسه همین من ترجیح میدم کارامو با اعصاب آروم خودم انجام بدم تا اینکه بخوام هی حرص بخورم و بشینم تا اون انجام بده!
مواظب خودت باش دوستم

شکلات تلخ 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام
خوشحالم که خوبی
واسه منم غذا درس کردن لذت بخشه
اما بیشتر اوقات تمیزکردن خونه رو تقسیم می کنم با همسرم
خوبه که بچه داری ؟
میپرسم چون خودم ندارم و تو اوردنش دودلم
9 ماهه ازدواج کردم اخه
عزیزم نظرت چیه بری باشگاه ؟
منم میرم و خیلی خیلی تو روحیم تاثیر داره
من بدنسازی کار می کنم
مثلا زمانی که ساشا رو میبری کلاس زبان خودتم تو اون تایم میتونی بری باشگاه یا زمانای دیگه
ورزش سرحالت میکنه
نوشته هات رو دوس دارم و احساس نزدیکی زیادی بهت می کنم
امیدوارم هر روز بیشتر از روز قبل احساس خوشبختی کنی
راستی منم شمالیم و تو شمال زندگی می کنم
عاشق شکلات تلخ هم هستم
دوستت دارم

سلام دوست خوشمزه خودم!
البته خداییش اونم تو تمیزکاریای آخر هفته،کمک میکنه،ولی بقیه روزا نیستش تا شب.
من خودم به هیچ عنوان بچه دوست نداشتم و خیلی سخت خودمو راضی کردم واسه بچه دار شدن.ولی الان به هرکی ازدواج میکنه،میگم حتمٱ بچه دار بشید.به توام پیشنهاد میکنم،اگه شرایطتون جوره،حتمٱ بچه دار بشید.چون لذتی که تو مادرشدن و بزرگ کردن بچه هست،تو هیچ چی نیست.درسته که خیلی سخته،ولی لذتش خیلی خیلی بیشتره.
تا پارسال میرفتم باشگاه،ولی امسال از بس سرده،تنبل شدم و ترجیح میدم کنار شومینه دراز بکشم و کتاب بخونم !
جدی؟مازندران؟خانمهای شمالی واقعٲ گلن
منم همینطور عزیزدلم

ویولا 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 11:40 ق.ظ http://www.sadafy.persianblog.ir

سلام عزیزم خوبی؟
وای مهناز من عاشق نوشته هاتم اونقدر دوست دارم اینطوری با جزییات و با انرژی می نویسی ... همیشه سلامت باشی ایشالا و برامون هی پست های بلند بلند بزاری!
از کوزتینگ هم خسته نباشی ولی پیشنهاد میدم یکم از کارها رو برای همسر هم نگه داری یعنی چی همه کارها رو خودت می کنی... بنده خدا پارتنر که خدا حفظش کنه و سلامتی بده بهش از وقتی باردار شدم 90 درصد تمیزکاری های خونه با اونه. البته درسته که من مخش رو میخورم وکلی هم بهش غر می زنم و هیچوقت اونطور باب میل من نمیتونه تمیز کاری کنه ولی بازم از اینکه بهم کمک می کنه ته ته دلم قدردانم اگه حتی بهشم نگم! در مورد سلایق فیلمی هم پارتنر عاشق فیلم های اکشن و جاسوسیه ومن درام دوست دارم ولی یه سری علایق مشترک هم جدیدا پیدا کردیم مثلا شهرزاد رو باهم میبینیم و هر دو دوست داریم....
راستش امروز زیاد سرحال نبودم ولی الان حس می کنم حالم بهتره و زندگی هم فشنگ تره...:) تو هم لحظه های خوبی در کنار عزیزانت داشته باشی مهناز جون♥

سلام عزیزدلم،قربونت.تو خوبی؟
فدای تو بشم که اینقدر محبت داری....
راستش ،شوهری هم کمک میکنه.اکثرٱ جاروبرقی و طی کشیدن رو اون انجام میده.ولی خدانکنه رو دنده غر زدن باشه،اینقدر غر غر میکنه که آدمو میکشه.منم ترجیح میدم جسمم خسته بشه و تنهایی انجامش بدم تا اینکه روحم و مغزم بخواد خسته بشه و از دست حرفاش منفجر بشه!
مام بعضی فیلمها رو مشترکٲ دوس داریم.مثل همین شهرزاد که باهم میبینیمش و دوسش داریم.
خداروشکر که الان خوبی.ایشالله زندگیت همیشه قشنگ باشه مامان دوس داشتنی.بوووووس

آنا 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 10:16 ق.ظ http://aamiin.blogsky.com

وای مهناز اگر شوهرت بازنشسته بشه همه اش می شه جمعه. میگم از الان یک فکری براش بکن.
مسابقه خوانندگی کجا می گذاره؟

اتفاقٲ تو فکرش هستم.چون عاشق طبیعت و زندگی تو طبیعته،میخوام براش تو یکی ازین ییلاقات خونه بگیرم و چندتا هم گاو و گوسفند و اسب که عاشقشون بگیرم،بره بعد از بازنشستگی اونجا زندگی کنه.هفته ای یکی دوبارم،بیاد به ما سر بزنه!خوبه به نظرت؟
تی وی پرشیا،شنبه و دوشنبه ساعت ده شب میده.من همیشه نمیبینم،بعضی وقتا اتفاقی میزنم،میبینم.

سارا 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 09:55 ق.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

منم بد مینتون تو خونه دوس دارم .خوبه که باهم فیلم میبینیدساشا هم میخابه .بچه های الان کروکودیلن نمیخابن که.

ولی سخته بدمینتون بازی کردن تو خونه!آدم دستش بسته است...
نه خداروشکر میخوابه.آخه نمیشه هر فیلمی رو جلوی بچه ها دید!

سیما 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 02:45 ق.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

این بازی های داخل خونه خیلی خوبه. من کلی خاطره از این بازی ها دارم وقتی می رفتیم شمال و سرد بود و نمی شد رفت بیرون. نمی گم چقدر وسایل مامانم رو به فنا دادم. ابروم میره.

آره دیگه،الان چون خونه ها آپارتمانی؛هستن و حیاط ندارن،بیشتر بازیها تو خونه انجام میشه!منم تا حالا دو سه تا تلفات دادم از بین وسایلم!ولی معمولٱ بازیهامون بی ضرره!
تو که معلومه شیطون بودی و حسابی پرانرژی!

سارا 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 01:29 ق.ظ

خسته نباشی عزیزم
چقدر فعالیت دست مریزاد منم ترجیح میدم کاریو که بتونم خودم انجام بدم بسپارم دست آقاون دیگه با کلی غر مواجهم
انگار دوست دارن جلب توجه کنن
به هر حال چقدر قهر کردن بده منکه هنوز گریبان گیرشم حاضرم نیستم کوتاه بیام به نظرت چکار کنم

قربونت عزیزم
آره مثلٱ میخوان با غر غر کردن،کاری که انجام میدن رو مهم جلوه بدن!!!مرد هستن دیگه!
اوه اوه،از چه کسی هم داری میپرسی!من خودم خدای قهر کردنم!ولی به نظرم اگه واقعٱ دوس داری آشتی کنی،یه؛جورایی غیرمحسوس،پاپیش بذار.مثلٲ غذایی که دوس داره رو درس کن،یا اگه مثل من موقعقهر تو اتاق خودتی،امشب بشین پیشش و مشغول تماشای تی وی باهاش بشو.

شهره 14 - دی‌ماه - 1394 ساعت 01:16 ق.ظ

عالی بود.لایک ؛)

فدای تو.....

Amitis 13 - دی‌ماه - 1394 ساعت 09:20 ب.ظ http://amitisghorbat.blogsky.com

به نظر من خیلی کار سهتی دو وعده غذا پختن هر روز :) تو که همیشه خونه رو هم داری میسابی دمت گرم :) دوست پسر غر میزنه نه در این حد ولی :)

غذا پختن واسه من سخت نیست.شاید چون دوست دارم.ولی کار خونه بعضی وقتا واقعٲ از آدم انرژی میگیره.
شوهری وقتی خوبه،خیلی خوبه،خدانکنه بیفته رو دنده غرزدن!دیگه آدم دلش میخواد خرخره شو بجوه!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.