روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

یلدا و مهمونداری

سلااااام به روی ماه همگی.....

خوبید؟ایشالله که همیشه خوب باشید و ایام به کامتون باشه.یلداتونم با تٱخیر مبارک.امیدوارم تا یلدای بعد،همه تون به آرزوهاتون و خواسته های قلبیتون  رسیده باشید.

دوتا عذرخواهی بکنم همین اول کاری.یکی بابت تٱخیرم و دومی که واسه اینکه تو این هفته به هیچکدومتون سر نزدم.حالا این پست رو که بخونید و ببینید چقدر کار داشتم،ایشالله که منو میبخشید.

خب بریم سراغ تعریفی جات....

شنبه و یکشنبه رو با اجازه تون فاکتور میگیرم،چون فکر کنم خیلی طولانی بشه.میریم سراغ دوشنبه.خواهرم گفته بود،شب که شب یلدا میشه میان خونه مون.شوهری هم شب قبل کلی میوه خریده بود و گفته بود آجیل و شیرینی رو فردا میخرم .دوشنبه صبح خواهرم زنگ زد که من کیک و شیرینی میخرم،میارم،تو دیگه نخر.بعدم گفتش که شامو سنگین درس نکن،چون شب یلداست و کلی هله هوله میخوریم.گفتم باشه.زنگ زدم به شوهری که شیرینی نخره و بعدم ازش پرسیدم به نظرت شام چی درس کنم؟گفت هرچی دوس داری.ولی من دلم لازانیا میخواد!!دیدم بدم نمیگه،گفتم باشه،خوبه.بعدش فکر کردم که یه آش رشته هم بذارم.حبوبات پخته داشتم و آشم یه ساعته حاضر شد.بعدش صبحونه ساشا رو دادم و رفت  خرید.اول رفتم تره باری ببینم هندونه داره یا نه چون شوهری یادش رفته بود بخره.یه کوچیکشو خریدم و بعدشم رفتم سوپر و کلی خرت و پرت خریدم.مثل پودر ژله،آب انار،شیر،ژلاتین،کلی آلبالو خشکه!!!!چندمدل پاستیلای قلبی و پروانه ای و عروسکی،چندتا دسر موز و توت فرنگی و خلاصه کلی خرید کردم.کاری که عاشقشم!بعدم اومدم خونه و اول از همه افتادم به جون خونه و تمیزش کردم.اینجوری که دیگه وقت نکردم ناهار درس کنم.البته پلو داشتیم و یه املت ربی درس کردم با پلو دادم ساشا خورد و بردمش مدرسه.اونجام جشن داشتن و ازونجایی که در غیاب من،منو به عنوان نماینده،شما بخونید حمال،انتخاب کرده بودن!کلی کارای تزیین کلاس و چیدن میز و مدیریت جشنشون افتاد گردن من.البته چندتا دیگه از مامانا هم کمک میکردن.دیگه ساعت سه به زور اومدم بیرون و نشستم سر کارام.اول چیزکیک درس کردم،بعدم با آب انار و پودر ژله و دونه انار،ژله خوشمزه درس کردم و بعدم پاناکوتای انار درس کردم.بعدش که کارم با انار تموم شد،هندونه رو توشو خالی کردم و مثل سبد درست کردم و هندونه ها رو اسکوپی توش گذاشتم.البته چون هندونه اش وسطش به درد نمیخورد و ریختم دور،زیاد نشد.ولی خب بدم نشد.دیگه این وسطام رفتم دنبال ساشا و آوردمش.ساعت شیش شوهری زنگ زد که یه ترافیک وحشتناکیه که نگو!اگه میتونی،تو برو آجیلو بگیر،چون من احتمالٲ از خواهرت اینام دیرتر میرسم و بده که آجیل نباشه!هیچی دیگه،باز شال و کلاه کردم و رفتم آجیل خریدم و اومدم و میزمو چیدم.چایی هم دم کردم و گوشت چرخ کرده و قارچم آماده کردم و دیدم دیر کردن،گفتم پس لازانیامو درس کنم.سس لازانیا رو درس کردم و ورقه هاشم که آماده بود و نیاز به جوشیدن نداشت.یهو یادم افتاد پنیرم کمه!!!هوام اینقدر سرد بود که دیگه حاضر نبودم برم بیرون.به شوهری زنگ زدم و گفتم پنیر بگیره.خلاصه ساعت هشت وربع خواهرم اینا رسیدن.بیچاره ها کلافه شده بودن.نی نی هم که اعصابش خورد شده بود و گریه میکرد.شوهری هم ساعت نه رسید!!آش آوردم خوردن و لازانیا رو درس کردم و جاتون خالی عالی شده بود.دیگه شامو خوردیم و کلی عکس بازی کردیم و فالم گرفتیم که مال من این غزل بود،یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش،میسپارم به تو از چشم حسود دمنش.....

دوستایی که تعبیر غزلهای حافظو بلدید،لطفٱ فالمو تعبیرشو بگید.امیدوارم که خوب باشه.

دیگه ساعت دو بود که خوابیدیم.

صبح شوهری نرفت سرکار.شوهرخواهرمم جلسه داشت و ساعت نه راننده اومد دنبالشو رفت.صبحونه خوردیم و شوهری رفت بیرون چندجا کار داشت انجام بده.واسه ناهار لوبیا پلو درس کردم.ظهر شوهری ساشا رو برد مدرسه،ولی برگشتن.گفتش تعطیل بود واسه آلودگی.ازبس اخبار نمیبینیم از هیچی خبر نداریم.دیگه چندتا سی دی شهرزاد رو که ندیده بودیم رو خواهرم آورده بود و دیدیم.یعنی نشستیم و سه تا سی دی پشت سر هم دیدیم!!!دیگه شوهرخواهرمم اومد و قهوه خوردیم و با شوهری رفتن بیرون کار داشتن.منم ساشا رو بردم کلاس زبان.دیگه نشستم تا تموم بشه.شوهری زنگ زد که میام دنبالتون چون هوا سرده.دیگه شوهرخواهرم رفته بود خونه و شوهری اومد دنبالمون.یه کم خرید کردیم و واسه ساشا هم خمیربازی و آبرنگ خریدیم و رفتیم خونه.شوهرخواهرم واسه ساشا ماشین کنترلی خریده بود،داد بهش و اونم کلی خوشحال شد.عشق ماشینه این بچه!عصرونه خوردیم و نشستیم به حرف زدن.واسه شام کوکو سبزی درس کردم.از نی نی براتون بگم که یه جیگری شده که نگو.تا باهاش حرف میزنی میخنده و دل آدمو میبره!خیلی دلبره این جوجو!

بعداز شامم شهرزاد نه رو دیدیم و بازم نشستیم به حرف زدن و خوراکی خوردن.قرار شد خواهرم اینا شبو بمونن و فردا برن.دیگه ساعت یک خوابیدیم.

صبح ساعت هشت خواهرم نی نی رو آورده بود رو تخت ما و بیدارمون کرد!شوهری و شوهر خواهرم رفته بودن سرکار.کلی رو تخت با نی نی بازی کردیم و بعد پاشدیم چای گذاشتم و صبحونه خوردیم.راجع به یه موضوعی نشستیم با خواهرم حرف زدیم.مامان و بابا هم زنگ زدن و حرف زدیم.دیشبم داداشم زنگ زد و گفت واسه کریسمس خیلی قیمتها آف خورده،اگه چیزی میخواید بگید براتون بگیرم و دوستم که ماه بعد میاد،بدم براتون بیاره.خب اونجا جنسهاش خیلی خوبه و آدم خیالش راحته.حالا ببینم شاید واسه ساشا بگم کاپشن و کتونی بخره.یه فیلمم گذاشتیم با خواهرم دیدیم.ناهار مرغ سرخ کردم.البته من مرغ رو اولش نمیپزم،چون اونجوری مزه اش رو دوس ندارم.همینجوری میذارم سرخ میشه و بعدم شعله اش رو خیلی خیلی کم میکنم تا یکی دو ساعت که رو شعله باشه،خودش قشنگ میپزه و برشته میشه.اصلنم مزه آبپز نمیگیره.

مرغ رو اونجوری درس کردم و گوجه و بادمجون و سیب زمینی رو هم جدا جدا سرخ کردم و برنجم درس کردم.

دیگه ناهارو خوردیم و جمع کردیم.من نی نی رو نگه داشتم،خواهرم ظرفها رو شست و حاضر شدیم ساشا رو بردم مدرسه.سرم از صبح درد میکنه.خواهرمم انگار داره سرما میخوره و بی حاله.الانم با نی نی خوابیدن.خواستم فردا سر حوصله براتون پست بذارم،ولی گفتم حالا که وقت دارم،تند تند بنویسم تا بیشتر ازین طولانی نشه.

من دیگه برم یه قرص بخورم تا سردردم بیشتر نشده و یه کم بخوابم.

میخواستم عکس بذارم،ولی الان نمیتونم.عوضش قول میدم که تو پست بعدی،چندتا عکس براتون بذارم.یه سری حرفهای دیگه هم داشتم که اونام بمونه واسه بعد.

خیلی دوستتون دارم و براتون یه دنیا آرامش و سلامتی از خدا میخوام.

امیدوارم روزی به این بینش برسیم همه مون که مشکلات کوچیکمونو به بزرگی خدا بسپاریم و خودمون راحت و بی دغدغه تو بغل پر مهرش بخوابیم!

تا بعد...بای.

نظرات 16 + ارسال نظر
سپیده مامان درسا 5 - دی‌ماه - 1394 ساعت 06:52 ب.ظ

یلدات مبارک دوست خوبم
الهی همیشه خوب و عاشقانه زندگی کنی
هزارماشالله به تو خانوم هنرمند و کدبانو و با سلیقه

یلدای شمام مبارک عزیزدلم
فدای تو....
آخه من پیش تو که اینهمه کدبانویی و هنر داری که اصلٲ به حساب نمیام!
ایشالله که زندگی گرمتون همیشه همینجوری گرم و عاشقونه بقی بمونه دوست عزیزم.بوووووس

نسیم 5 - دی‌ماه - 1394 ساعت 11:15 ق.ظ http://nasimmaman

ایشالا که همیشه با خوانوادت جمعتون جمع باشه و خوش باشین دوستم
ساشا جون من و ببوس...مواظب خودتم باش..خانم هتنرمند و کدبانو

قربونت عزیزم.همچنین شما....
بووووووووس

سمیرا 5 - دی‌ماه - 1394 ساعت 07:21 ق.ظ

انقد اسم خوراکی نیار جلو من

ووووووی از نی نی میگی دلم ضعف میره

به به سمیرای خوشجل من!
پس زودتر دست به کار شو و یه نی نی ملوس بیار.

رز صورتی 4 - دی‌ماه - 1394 ساعت 03:04 ب.ظ http://her-life20.mihanblog.com/

سلام مهناز جونمممم خوبی!!!
ببخشید که نبودم وقت نکردم بخونمت معذرت میخوام...
تازه که پست گزاشتم نظرتو دیدم دیگه شرمنده شدم ...
اوق که چقدر یعنی شما باید خانوم خونه دار و خوش ذوقی باشی....اصن این همه مشغلاتت اصن تو ذهن منم جا نمیشه...همیشه حس میکنم داری میدویی...البته وقتی مامی هم خونه نباشه دقیقا من عین شما میشم...ولی خوب واسه من ختم میشه یه یکی دو روز...ولی شما هر روز...
واقعا شوهرت باید بهت افتحار کنه که همچین فرشته خوب و مهربون و خوش ذوق و سلیقه و تحصیل کرده ای داره..اصن همه چی تموم
چه چیزای خوشمره ای بابا فکر مام باش مصلا من رژیمم الان غش میکنم..
اخی نی نی بازی...اون نی نی بیشتر از شما کیف کرد..کلا خاله و عمه عشقه...
یلداتون پساپس مبارک..ایشالا همیشه لباتون خندون و دلتون شاد باشه عزیز دلم

سلام عزیزم.قربونت
این حرفها چیه،شرمنده واسه چی؟!تو هروقت وقت کردی و تونستی کامنت بذار .اصلنم خونتو واسه این چیزا ناراحت نکن.
آره واقعٲ خودمم بعضی وقتا فکر میکنم دارم میدوم!طفلی مامانایی که چندتا بچه رو بزرگ کردن!ما با همین یه دونه اش به هیچی نمیرسیم!
نی نی رو نمیدونم،ولی ما که کلی کیف کردیم
فدای تو عزیزم.

شهره 4 - دی‌ماه - 1394 ساعت 02:21 ق.ظ

ایول به مهمونداری عالیت.بووووس

قربونت عزیز دلم.
بوووووس

مهدیا 3 - دی‌ماه - 1394 ساعت 05:26 ب.ظ http://mahdia.blogsky.com

خسته نباشی خانوم ...نی نی بازی خیلی کیف میده.فکر می کنم بچه ی خواهرت بچه ی اروم و خوش اخلاقی باشه.لپاش آویزونه؟

قربونت عزیزم.
آره خیلی کیف میده.خوش اخلاقه و میخنده.البته این چندماهه اول نوزاد دل درد میگیره و بعضی وقتا بی قراری میکنه.ولی کلٱ لجباز و بداخلاق نیست.
نه اونقدر تپل نیست،البته بچه ها از دو سه ماهگی به بعد تپلی میشن.اولش خیلی کوچولو هستن!امیدوارم حسااااابی تپل و لپو بشه!

Amitis 3 - دی‌ماه - 1394 ساعت 05:03 ب.ظ http://amitisghorbat.blogsky.com

قربونت برم ، کشمشی رو جناب دوست پسر ان چنان دوست داره چیزی ازش نمیمونه :) قطاب هم یک کم کم شیرین شده بود :(

مامان منم عاشق کشمشیه!
آخ آمیتیس،من اتفاقٱ قطاب کم شیرین دوس دارم.!!!
بازم نوووووش جونتون.

آنا 3 - دی‌ماه - 1394 ساعت 02:57 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com

خدا را شکر که خوش گذشته. نی نی را چند تا خوردی؟

فدا.....فدا
اینقدری که اگه مامانش دیروز نمیبردش،هیچی ازش نمیموند!!!

ویولا 3 - دی‌ماه - 1394 ساعت 11:55 ق.ظ http://www.sadafy.persianblog.ir

سلام عزیزم
به به چه خوب شد که امروز اومدی و پست گذاشتی دلمون تنگ شده بود.
مهناز با این نوشتت دلم خیلی یه خواهر خواست که مثلا همینطوری 2-3 روز با هم باشیم و حال کنیم... ولی حیف که نه من خواهر دارم و نه اونقدر فراغ بال که بتونم اینطوری حالشو ببرم..لذت ببر از این لحظه ها...

سلام عزیزدلم.منم دلم تنگ شده بود
راستشو بخوای،خیلی کم پیش میاد که خواهرم اینجوری صمیمانه برخورد کنه و بشه که چندروز باهم باشیم.معمولٱ ارتباطمون متٲسفانه زیاد نزدیک نیست.ولی اینبار واقعٲ خوب بود و خیلی بهم خوش گذشت.
ایشالله که با بقیه عزیزات بتونی حسابی خوش بگذرونی و حالشو ببری.بذار اون فسقلی دنیا بیاد،بعدش میبینی لذتی رو که با بودن کنار اون میبری،به هیچ عنوان،با کس دیگه ای نداری.
بوووووس

الهه 3 - دی‌ماه - 1394 ساعت 11:13 ق.ظ http://shabhayemahtabiyeman.blogsky.com

یلدای شما هم مبارک باشه ، ایشالا به سلامتی ، خوب معلوم که بهتون خوش گذشته ، بازم دهنم آب افتار به به به این دست و پنجه ات مادر

قربونت عزیزم....
آره خداروشکر خوب بود و خوش گذشت.
بوووووووس

سارا 3 - دی‌ماه - 1394 ساعت 10:46 ق.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

سلام سلام
به به همیشه به شادی
چقد کار انجام دادی ماشالله فرزیاااااا

سلام به روی ماهت
فدات....
آره،من تو شرایط اضطراری،به طرز عجیبی کارامو تند انجام میدم!!!

Amitis 3 - دی‌ماه - 1394 ساعت 12:14 ق.ظ http://amitisghorbat.blogsky.com

من یادم رفت بنویسم با نی نی حسابی بازی کن :) جالبش اینه ما هم اش رشته داشتیم ، دسر از اونجایی که اب انار اصلا پیدا نشد ، ژله با اب پرتقال درست کردم ، واسه شیرینی هم کشمشی و قطاب .:) هندونه هم شکل سبد، ولی بلک بری هم ریختم توش که خوشگل تر بشه ! سیاه و قرمز .

جات خای،حساااااابی باهاش بازی کردم.دیروز که رفت،کی دلم براش تنگ شد!
پس بعضی از موارد منوهامون مشترک بوده!
هووووم ژله با آب پرتقالم باید خوشمزه بشه!
تو خیلی کدبانویی دختر!کشمشی رو زیاد پایه نیستم ولی عاااشق قطابم!نوووووش جون.....
پس هندونه تو خوشگلتر بوده.سیاه و قرمز ترکیب قشنگیه.براوو....
ل

سیما 2 - دی‌ماه - 1394 ساعت 10:35 ب.ظ http://gholak-banoo.persianblog.ir

ایشالله که مریضی نباشه. و همیشه سر حال و شاد و خوش باشید.
این خوشی حال ادم رو زنده نگه می داره. به به

ایشالله عزیزم
کاش هر روز جشن بود و بهونه ای واسه شادی و دورهمی.
اگرچه تو این مملکت،روزهای سیاه و عزاش به مراتب بیشتر از روزای جشنشه!

نگار13 2 - دی‌ماه - 1394 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.negar13.blogfa.com

خوشحالم که بهتون خوش گذشته...
ایشالله همیشه به شادی

خوش اومدی عزیزم
ممنونم.
ایشالله شمام همیشه شاد و خوش باشید عزیزم.

اتشی برنگ اسمان 2 - دی‌ماه - 1394 ساعت 06:17 ب.ظ

یلدای شما هم مبارک عزیزدلم خدا رو شکر که خوش گذشته
منم مرغ رو اغلب اینجوری طبخ میکنم البته برای خودمونی ها
دوستت دارم

قربوت عزیزم
خیلی خیلی شرمندتم عزیزم.به خدا اصلٱ وقت نکردم بهت پیام بدم.همین امروزم که یه کم وقت دارم،این سردرد لعنتی اومده سراغم.حتمٱ باهات تماس میگیرم گلم.بووووس
در مورد مرغم،اتفاقٲ با این روش میتونییه مرغ بریون مجلسی شیک و خوشمزه واسه مهمونیات درس کنی.عالی میشه.
و

Amitis 2 - دی‌ماه - 1394 ساعت 06:13 ب.ظ http://amitisghorbat.blogsky.com

چه قدر فعالیت کردی دست تنها واسه شب یلدا :)) من هر چی گشتم اب انار پیدا نشد

قربونت عزیزم
اتفاقٲ یه مغازه ای هستش که آب انار و آب زرشک و آب لیمو طبیعی و انواع ترشیجات و اینا همیشه داره.حالا من اون روز که رفتم،از شانسم نداشت و مجبور شدم ازین پاکتیا بگیرم.ولی بازم با اینکه آب انارش مصنوعی بود،خوشمزه شد.تو چیکار کردی؟وقت نکردم بخونمت.دسر چی درس،کردی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.