روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

انتقاد و توهین

سلااااااااام به روی ماه دوستای عزیزم!خوبید؟چه میکنید با این هوای معرکه وسط تابستون؟!من که دارم عشق میکنم!آخه من بیزارم از گرما....حاضرم تمام سال زمستون باشه ولی یه روز گرم نشه.از تابستون فقط بلندی روزهاشو دوس دارم و میوه های خوشمزه شو!!!!

فعلأ که امسال خدا بهمون حال داده و چند روزی گرما رو متوقف کرده!پس شکر....

من امشب میخوام راجع به موضوع انتقاد حرف بزنم.البته قبلش یه مسأله ای رو بگم که اصلأ همین موضوع باعث شد من این پست رو بذارم.

یه سری از دوستان واسم پیغام میذارن ,یه سری دیگه هم کامنت میذارن و ازم میخوان خصوصی بمونه.یه سری هم که عمومی میذارن و همه شونم تأیید میشن و جوابشونم میدم.ولی دو مورد اول که خصوصی میذارن,یه سری هستن که مشکلات روانی دارن و مزخرفاتی میگن که اصلأ لایق این نیستن که من بخوام راجع بهشون حرف بزنم,ایشالله خدا شفاشون بده!

ولی یه سری هم دوستایی هستن که یه چیزهایی میگن و جواب میخوان و ازون طرفم میگن که کامنتمون خصوصی باشه لطفأ!!!خب عزیزای من,شما که آدرسی نمیذارید و کامنتتونم نمیخواید عمومی بشه,من کجا جوابتون رو بدم؟!

حالا اینجا چون در مورد پست قبل چند نفر تو خصوصیا,همچین چیزی رو کم و بیش مطرح کرده بودن,توضیح میدم.

چند نفری از دوستان که احتمالأ شمالی هستن,ناراحت بودن و گفته بودن که تو پست قبل من خواستم شمالی بودن خودم رو بپوشونم و خودم رو نسبت بدم به تهرانیها!!!!گفته بودن خواستی پز تهرانی بودن بدی!!!!!

اول از همه من میخوام بدونم,مگه تهرانی بودن پز دادن داره!!؟؟مگه شمالی بودن,کرد بودن,لر بودن,ترک بودن......مایه شرمساریه؟'!

خب من اگه دوس نداشتم یا خجالت میکشیدم که کسی بدونه اهل کجام,خب اصلأ چرا باید میگفتم؟!شماها که منو نمیشناسید,میتونستم نگم که اصالتأ مازندرانی هستم!!!!!

واقعأ دلیل اینهمه سختگیری و منفی دیدن رو نمیفهمم!چرا ما تو هرچی دنبال نقاط ضعفش میگردیم تا سریع اونو به صاحبش انتقال بدیم تا خدای نکرده,فکر نکنه ما کم هوشیم و متوجه خطاش نشدیم!!!!!

دوستای گلم,من اگه گفتم اصالتأ مازندرانی هستم ولی خودم تهران به دنیا اومدم و بزرگ شدم,فقط واسه این بود که داشتم بهتون میگفتم منم مثل بقیه کسایی که شمالی نیستن,با دیدن بارون ذوق زده میشم!آخه آدم وقتی جایی مدت زیادی بمونه به همه چیز اونجا خو میگیره و براش عادی میشه.مثلأ مامان اینای من که چند ساله شمال زندگی میکنن,این بارونها براشون عادیه و تازه وقتی بارون میباره شاکیم میشن!ولی منی که سالی چند بار محدود میرم شمال,برام این آب و هوا جذابیت داره!من فقط داشتم حالم رو براتون توضیح میدادم و حتی لحظه ای به ذهنم خطور نکرده بود که شمالی بودن یا تهرانی بودن رو به رخ بکشم یا قایمش کنم!!!!!

یکی دیگه از دوستانم برام پیغام گذاشته بودن و به قول خودشون مچ منو گرفته بودن!با این مضمون که ؛آدم دروغگو کم حافظه است!!!

حالا دروغگویی و کم حافظه گی من چی بوده؟!ایشون گفته بودن که شما تو پستتون گفتید که از تهران نقل مکان کردید به بابل,ولی در جواب کامنت یکی از دوستان که پرسیده بود کجای شمال هستید,گفته بودید,ساری!حالا این دوست نکته سنج من,به نظر خودش مچ من دروغگو رو گرفته!!!

اول من یه سؤال دارم از این آقا.اونم اینکه,این که خانواده من ساری باشن یا بابل چه فرقی به حال من و وبلاگم و خواننده هام میکنه که من بخوام بخاطرش دروغ بگم؟!نمیخوام بحث کنم,اول این مسأله رو میگم و بعد یه حرف کلی دارم.

من همونجوری که گفتم,بابام از قبل از ازدواج و همچنان بعد از ازدواجش تهران زندگی میکرد و طبیعتأ من و خواهر و برادرام همینجا به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم.تا چند سال پیش که به خاطر موقعیت کاری بابام,بابل خونه گرفتن و قرار شد بریم اونجا.ولی من و خواهرم چون راضی به رفتن نبودیم,تهران موندیم.یک سالی رو اینجوری بودیم,ولی چون من و خواهرم اصلأ آبمون تو یه جو نمیره,پا شدم جول و پلاسمو جمع کردم و رفتم شمال.چند ماه بعد از رفتن من,چون مامانم اونجا رو دوس نداشت,اومدیم ساری.و من چند ماه بعدش نامزد کردم و بعدشم عروسی کردم.خانواده ام همچنان اونجان.البته خواهر و برادرم تهرانن.خود من حدودأ دو سال اونجا بودم که چند ماهش رو بابل بودیم,بعدشم اومدیم ساری!حالا این قضیه چرا باید اینقدر مهم باشه که فکر یه عده رو مشغول کنه,من نمیفهمم!در هرصورت امیدوارم تونسته باشم خوب براتون بشکافم ماجرا رو!

مسأله ای که هست اینه که ما عادت کردیم که متهم کردن همدیگه!هرچی دلمون میخواد میگیم و آخرشم میگیم,من فقط نظرمو گفتم!!!!و اگه طرف قبول نکنه و یا پاراحت بشه,میگیم عجب آدم انتقاد ناپذیریه!!!

نمیدونم چی شده,ولی ماها خیلی سخت گیر شدیم.همه رو دروغگو,کلاهبردار,بدجنس,فریبکار میبینیم,مگه عکسش ثابت بشه!!!تو ریاضی یه بحثی بود به اسم برهان خلف.یعنی معکوس عمل میکردیم,از نفی یه مسأله,درستیش رو ثابت میکردیم.بحث وبلاگ من نیستا...کلأ تو همه چی اینجوری شدیم.تا به یکی برمیخوریم,بدترین فکرها رو راجع بهش میکنیم!مگه اینکه بهمون ثابت بشه که اینطوری نیست!من خودم با مثبت نگاه کردن مطلق مخالفم,ولی واقعأ ما به بهونه واقع بینی,داری ازون ور بوم میفتیم!همه چیو سیاه میبینیم!چقدر سخت راضی میشیم'!

باور کنیم که فرق هستش بین انتقاد و توهین!

نمیشه به بهونه اینکه داریم نظرمون رو میگیم,هرچی به ذهنمون میرسه رو بگیم,بدون اینکه فکر کنیم اون طرفی که داره اینا رو میخونه یا میشنوه چه حالی میشه!چقدر راحت توهین میکنیم!

انتقاد کردن اصول داره,روش داره,قایده داره....دلیل داره..

فحش دادن و توهین کردن که تو فلانی و بیساری,کجاش انتقاده؟!

یکی برام پیغام گذاشته که شما خانم لوس و از خود راضی و افاده ای هستی که چون زندگی راحت و مرفهی داشتی,الان داری شوهر بدبختتو تحت فشار میذاری!تازه اینقدر بی تعصبی که عارت میاد بگی شمالی هستی!!!!آخرشم نوشته,امیدوارم از حرفام ناراحت نشده باشی و انتقاد پذیر باشی,چون من فقط,نظرم رو گفتم!!!

من الان راجع به خودم و وبلاگم و ناراحت شدن یا نشدنم حرف نمیزنم,میخوام بگم,انتقاد کردن خیلی فرق داره با این حرفهایی که ماها به همدیگه میزنیم و به قول خودمون فقط نظرمون رو میگیم!

اتفاقأ من خودم نظراتی که رو پستام گذاشته میشه,خیلی برام مهمه.واسه همینم همیشه اصرار دارم که خاموش نخونید و نظرتون رو بگید بهم.نمینویسم که همه بیان و ازم تعریف کنن و قربون صدقه ام برن.کامنتهایی که میگیرم برام ارزش داره.همونقدری که دوستایی که بهم لطف دارن و دلداریم میدن تو ناراحتیها و کنارمن تو خوشیها,برام مهمن,اونایی که مخالفت میکنن و انتقاد میکنن و بحث میکنن هم خیلی مهمن برام.چه بسا تو این بحثها و مخالفتها,آدم به این نتیجه میرسه که حرفش یا کارش اشتباه بوده و خودشو اصلاح میکنه.پس من مخالف,انتقاد و نظر مخالف به هیچ وجه نیستم,فقط حرفم اینه که انتقاد و توهین دو مقوله جدا هستن!به بهونه انتقاد,به همدیگه توهین نکنیم!

یه کم فکر کنیم....دل شکستن تو ثانیه ای امکان پذیره,ولی شاید سالها طول بکشه تا اون دل شکسته ترمیم بشه!

به حرفهایی که میزنیم فکر کنیم.خیلی از شماها که اینجا رو میخونید از من کوچیکترید,خیلیهام بزرگیترید.نصیحت نمیکنم,خودمم با شماها جمع میبندم که حواسم باشه به حرفهایی که میزنم!

من از حرفا و خصوصیهای شما دلم نشکست,ناراحت شدم,ولی غصه نخوردم.فقط به فکر فرو رفتم که ماها داریم چیکار میکنیم؟چرا همیشه و همه جا شمشیرامون از رو بسته است؟

چقدر سخت شده مهربون بودن...

چقدر کمیابه محبت بی توقع...

هیچ ادعایی ندارم که بیشتر از شما میفهمم یا از شما بهترم,فقط چیزی که به ذهنم رسید رو گفتم تا تلنگری باشه واسه همه مون.

اینقدر سخت نگیریم....

یه کم مهربونتر,منطقی تر,مثبت تر.....


نظرات 17 + ارسال نظر
Alireza 24 - آبان‌ماه - 1394 ساعت 02:25 ب.ظ

Sallam be nazare manam shoma kheily az khod razio etemad be saghfi, kheily dus dashtam axi chizi azat bebinam ke befahmam in etemad be saghf a koja miad, badam kole kelas raftanaye ye bache 6,7sale shode hame zendegit!!!! :/ va in bye !!!!!! tahe har neveshte nemidunam dastanesh chie vaghean ?!!!!

حالا شما از کجا فهمیدید من اعتماد به سقف دارم؟؟؟؟
واقعٱ فلسفه خداحافظی آخر هر صحبت رو نمیفهمید؟؟؟؟؟؟جالبه!احتمالٲ برای شما اینکه اول پستام سلام میکنمم باید خیلی عجیب باشه،نه؟!!!

خانم توت 6 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 12:14 ب.ظ

نظر من کو؟

عصبانی نشو عزیزم!!
!رو این پست نظری ازت نداشتم!!!رو پست قبلیم فقط نظرت بود که تأ یید کردم!!!

الهه 4 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 10:12 ق.ظ http://shabhayemahtabiyeman.blogfa.com

نمی دونم والا چی بگم بعضی ها خیلی راحت نظر می دن راجع به بقیه آدم ها .. بگذارین تجربه ای که خودم داشتم تو وبلاگم براتون بگم .. وقتی که با وبلاگتون آشنا شدم دیدم که دارین از طریق یکی از وبلاگ ها ورزش تو خونه انجام می دین و منم که به تناسب اندامم خیلی اهمیت می دم و به خاطر یک سری از مشکلاتم نمی تونم باشگاه برم رفتم براشون پیغام گذاشتم که من رو هم قبول کنن و به منم برنامه بدن .. اما در کمال ناباوری برام کامنتی گذاشتن که اصلا دوست ندارن با کسی که تو لینک هاشون یه سری زن خونه خراب کن هستن لینک باشن و به نظرشون باید من ایشون رو خذف می کردم . راستش برای من خیلی عجیب بود که چه ربطی می تونه بین ورزش من و لینک هام باشه ... نمی دونم ایشون فکر کردن من مثل اون ها هستم یا اصلا می خوام باهاشون چیکار کنم ، جوابشونو خیلی محترمانه دادم و فکر کردم که قانع شدن اما هیچ وقت پاسخی ندادند...
عزیزم این مسایل زیاد پیش میاد ذهن من هم خیلی درگیر این مسیله شد و حتی بهم برخورد چون از یه ورزشکار واقعا بعید بود اما با خودم فکر کردم من هیچ وقت نمی تونم نظرات دیگران رو تغییر بدم نسبت به خودم ، پس بهتره اونجوری که دوست دارم و فکر می کنم درست زندگی کنم .

سلام عزیزم.درسته نمیشه نظر آدمها رو عوض کرد.راجع به اون وبلاگ نرمش گروهی که منم انجامش میدم,نمیتونم نظر قاطع بدم که حرف ایشون درست بوده یا حرف شما.چون هردوتون از نظر خودتون کاری رو که درسته انجام میدید.
فقط یه چیزی رو با اجازه ات بگن,اونم اینکه یه سری مسایلی هستش که واسه بعضی از آدمها خیلی مهمه.مثل همین خیانت.من خودمم,هیچ رقمه با خیانت با هر توجیه و بهونه ای کنار نمیام و با اینکه هیچوقت نخواستم هیچ آ,می رو قضاوت کنم,ولی به هیچ عنوان به اینجور آدمها حق نمیدم و نمیبخشمشون.به نظرم خراب کردن یه زندگی گناه هیلی خیلی بزرگیه که با هیچ چیزی توجیه نمیشه,حتی با این بهونه اکثر اینجور آدمها کخ,این زندگی,از قبل خراب شده بود!
من لینکهای شما رو ندیدم و نمیدونم منظورشون کی بود,ولی فکر میکنم منظور اون دوستمون این بوده که کسی که دیگری رو لینک میکنه,یعنی به دوستی قبولش داره و یه جورایی تأییدش میکنه.البته اینکه شما میگی این موضوع به ورزش کردن,ربطی نداشته هم درسته.فکر کنم اینجور آدمها اینقدر واسش منفور بودن که نمیخواسته با کسی که دوستشونه یا تأییدشون کرده,ارتباطی داشته باشه!البته اینا فقط نظرات منه و شایدم اینجور نباشه!
به هرحال من این وسط طرف هیچکس رو نمیگیرم و جانبداری نمیکنم.به قول شما,هرکسی نظری داره و نمیشه و نباید بخوایم عوضش کنیم!ولی دوستانه بهتون میگن,واقعأ همچین آدمهایی ارزش دوستی و حتی خوانده شدن,ندارن و میتونن ناخواسته روتون اثر بذارن.ببخشید اگه زیاد حرف زدم,امیدوارم ناراحتتون نکرده باشم عزیزم.

سارا 4 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 07:46 ق.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

کاش بجای این همه انرژی برای دراوردن ریز جزییات و نوشتن سوالات و کاراگاه بازی یه کار بهتری انجام بدن مثلا سودوکو حل کننند

چه پیشنهاد جالبی سارا...

آنا 3 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 09:36 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com/

عجب ... به چه نکات دقیقی هم اشاره کردند. من جدا دلم می خواد بدونم این ها تو زندگی دیگران این قدر نکته بینند تو زندگی خودشون چطوری هستند.

والله اینا رو که نمیدونم آنا,ولی معمولأ اونایی که تو زندگی دیگران و رو مسایل کم اهمیت اینطور دقیق میشن,اونم به قصد اینکه آتو بگیرن از طرف,از مسایل مهم تو زندگی خودشون و خطاهای بزرگشون,به راحتی میگذرن و چشمشون رو میبندن!

سحر۲ 3 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 12:29 ب.ظ

خنده داره,اینا فازشون چیه کلا؟
مهناز اصلا محل نزار,ی عده فقط میخوان با سازمخالف زدن خودی نشون بدن,تو نگاشون نکنی میزارن میرن

نمیدونم واقعأ فازشون چیه سحر جون!
من گفتم تو یه پست توضیح کوچولو بدم که بدونن این رفتار زشته و اسمش انتقاد نیست!ولی خب اگه بازم ادامه داشته باشه,مسلمأ بهترین راه بی محلیه تا به قول تو خودشون بذارن و برن!!!

مریم 3 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام خوب ادم بیمار و روان پریش همه جا هست به نظرم خودتو واسی این حرفا ناراحت نکن مثله بعضی ها که هر حرفی میزنن بعد میگن تو رو خدا ناراحت نشیا خوب این ادم مشکل داره دیگه شما ببخش منم سارویم

سلام عزیزم,نه ناراحت نشدم,فقط تأسف خوردم بابت این رفتارها که داره اپیدمی میشه و به هر وبلاگی سر بزنی چندتاشونو توش پیدا میکنی که
هرچی میخوان رو میگن و آخرم میگن,من فقط نظرم رو گفتم!!!
نه عزیزم,فدای سر شما دوستای خوبم!
یعنی خونه تون ساریه؟ساری قشنگه,دوسش دارم...

ویولا 3 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 10:44 ق.ظ http://www.sadafy.persianblog.ir

سلام عزیزم
ای بابا از دست گیر دادنها
اتفاقا اگه یادت باشه من بهت گفتم که درکت می کنم که با یه مرد شمالی داری سر میکنی چون خودم یکیشونو دارم! اون زمان که اون دوتا پست قبلی رو هم خوندم فهمیدم که همشهری هم در اومدید و اتفاقا منم فکر کردم شاید اونجوری نوشتی مثل من زیاد دل خوشی از شمالی بودنت نداری(من یه رگم شمالیه) ولی راستش اونقدر برام مهم نبود که بخوام بهش خیلی توجه و عکس العمل نشون بدم و ترجیح دادم اصلا به اینکه شمالی هستی یا چه و چه فکر نکنم و مثل قبل فقط نوشته هاتو بخونم و اگر نظری داشتم بدم....
تو هم بی خیال باش و بذار هر کی هر چی دوس داره بگه نهایت جواب نده

سلام ویولا جون,پس شمام شمالی هستی!اون موقع که گفتی درکت میکنم,حدس زدم که همسرت شمالی باشه,ولی خودتو فکر نمیکردم.به هرحال,خوشبختم همشهری!!!
من از شمالی بودنم ناراحت نیستم,چون همه جا خوب و بد داره.فکر کنم مطلبم رو تو اون پستم خوب منتقل نکردم که اینجوری ازش برداشت شد.ولی مردای شمالی فکر میکنم اکثرأ به خانواده هاشون زیادی وابسته هستن که این زیاد خوب نیست!!!
مرسی عزیزم,من نظر دوستام رو ,رو چشمم میذارم,چه موافق,چه مخالف.شمام هر فکر و نظری راجع به نوشته هام داشتی,حتمأ بهم بگو.مطمین باش خیلی برام عزیز و با ارزشه,مثل خودت!

دندون 3 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 10:33 ق.ظ http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

این مشکل گریبان گیر همه است ظاهرا اپیدمی شده

آره,انگار عادت شده واسه همه!

نیاز 2 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 03:28 ب.ظ

اوهههههه چه بدبین خواهر جان
میگم اینا که اینقدر دقیقا حالا چرا خصوصی میزارن؟

نمیدونم نیاز جان!بیشتر پیغام میذارن,بعضیاشونم میخوان که کامنتشون خصوصی بمونه!!!

SamaN 2 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 03:25 ب.ظ http://majidriddel.blogfa,.com

سلام اگه جای من بودی 10 سال کیش زندگی می کردی چکار می کردی


جالبه وسط زمستون هوا گرم وسط تابستون هوا سرد مگه می شه مگه داریم

سلام.
کیش زندگی میکنید؟
اوه اوه...تابستون و گرمای جنوب!!!
من اومدم وبتون,نمیشد نظر گذاشت .برای دوستای دیگه بلاگفایی هم همین مشکلو دارم.حالا باز سر میزنم

آوا 2 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 01:53 ب.ظ http://Ava-life.blogsky.com

اووووف مردم چقدر دقیقن. ...حالا مثلا این موضوعات که مطرح کردن یعنی خیلی اینا بلدن...ماه و ول کردننوک انگشت و میبینن.
بجای اینکه اصل موضوع و که میگی نظر بدن ذره بین گذاشتن رو کلمات؟؟؟
کاش این دقت و من تو ارشد خوندن داشتم....والا....

آی گفتی آوا جووون....
متأسفانه همیشه توجه و دقتمون صرف چیزایی میشه که اهمیت چندانی نداره و در عوض از مسایل با اهمیت,سرسری میگذریم!

پریا 2 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 12:52 ب.ظ http://athletic-programmer.blogsky.com/

به خاطر دیگران زندگی نکن، حالا هر چی مردم می خوان بگن بگن.
دهن مردم رو نمیشه بست، همیشه یه حرفی می زنن.
چپ میری میگن چرا راست نرفتی؟
راست میری میگن چرا چپ نرفتی؟

برای شخودت زندگی کن نه برای حرف مردم
طرف می اد به من فحش میده، خوب به جهنم
انقدر فحش بده تا بترکه
مهم خودمم که می دونم طرف داره چقدر می سوزه که اینجوری به من فحش میده :)
از طرفی بی محلی بهترین کار هست.
یعنی تاثیری که بی محلی داره، هیچ پاسخی نداره.

درست میگی پریا.من اصلأ یکی از بارزترین خصوصیاتم که هرکسی که منو میشناسه,قبولش داره,اینه که به طرز وحشتناکی خودم هستم و اصلا دوس ندارم خودم رو عوض کنم یا با شرایط مختلف و به خاطر مصلحت اندیشی رنگ عوض کنم!البته ازین اخلاقم,خیلی زیاد ضربه خوردم و همچنانم دارم میخورم!اصلا هیچوقت به خاطر خوشایند کسی کاری رو نکردم و نمیکنم.اگه حس کنم کاری درسته انجامش میدم.ولی خب چون چند نفر همچین چیزی گفته بودن,گفتم به احترامشون براشون توضیخ بدم و اینکه واقعأ این موضوع داره برام ناراحت کننده میشه,که مردم ما اینقدر تلخ و سخت شدن و چقدر دوس دارن کوچیک شدن و ضربه خوردن بقیه رو ببینن!

هیما 2 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 12:44 ب.ظ http://hima63.blogsky.com

عجب خواننده های نکته بینی داری مهناز جون . خط به خط رو با دقت میخونن که یه آتویی ازت بگیرن

آره واقعا!!!

منتقد 2 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام دوست عزیز
چقدر این پستت دلنشین بود چون خوده واقعییت بودی این انتقاد ها نمیدونم شاید جنش نوشته هات یا حست موقع نوشتن فرق داره که اگه دقت کنی اکثر خواننده ها شمارو به لوس بودن متهم کردن!
این پستت منو یادخودم و روزگار وبلاگ نویسی انداخت و کاملا درکت کردم و با اینکه با گوشی کامنت دادن سخته اما لازمه که دلجویی کنم امیدوارم اگه رنجشی به دلت نشست ببخشی من سعی کردم منتقد باشم اما شاید جنس زبانم کمی ازار دهنده بوده
و مکدر شدی...
در اخر جواب سوال قبلیمو ندادی چرا توی پستات اصلا از بارون و سیل خبر نیست؟؟؟

سلام,ممنون.
آقا یا خانم منتقد,منظورم به شما نبود.کامنت شما عمومی بود و منم همونجا جوابتونو دادم.اگرچه حرفای شمام انتقاد نبود...ولی من ناراحت نشده بودم از حرفاتون.
من خودم تو یکی از پستام گفته بودم که خیلی نازک نارنجی و زود رنج هستم,مخصوصأ تو دوران مجردیم.تو جواب یکی از دوستام که گفته بود,مهناز یه کم لوسی!خودم گفته بودم,یه کم بیشتر ازون یه کمی که گفتی,لوسم!!!من منظورم چیز دیگه بود جناب منتقد,حالا شمام گیر دادی به این یه کلمه!
من از بارونهای شمال گفتم.اونجا فقط یه شب تا صبح بارون خیلی شدید بارید و صبحم.حدود ساعت ده تموم شد و دوباره نم نم شد.فکر کنم شما ازین ناراحتی که چرا سیل منو نبرده و تونستم براتون پست بذارم!عزیز من وقتی میگن فلان شهر سیل اومده,قرار نیست همه خونه ها برن زیر آب که!اونجا هم در حد آبگرفتگی خیابونا بوده.البته یه قسمتهایی شدیدتر بوده و خرابیهایی به بار آورده بود و چند تا ساختمونم کلأ ریزش کرده بود!!!دیگه ببخشید اگه سیل خونه مارو نبرد و تونستم بازم بنویسم!!!!

سپیده مامان درسا 2 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 01:53 ق.ظ

چی بگم واقعا خواهر ...
ببوس ساشا رو از طرف من ، نبینم ناراحت باشی دوست خوبم

نه ناراحت نیستم سپیده جون,فقط فکر میکنم اینجور رفتارا داره واسه مون عادت میشه و راحت به همدیگه توهین میکنیم که این جای تأسف داره!
فدای تو......

درد دلهای یک زن متاهل(نگار) 2 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 01:20 ق.ظ http://Zan94.blogsky.com

آره عزیزم. کاملا موافقم با حرفت. منم خیلی آزار میده

آره نگارجون,واقعأ رفتار بعضیا آزاردهنده است!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.