روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

عمه

سلاااااااام به روی ماه همه تون!دوستای خوب و عزیز و با معرفت خودم که تنهام نمیذارید و با حرفاتون بهم دلگرمی میدید!

خب,بذارید از یکشنبه بگم که صبحش یادم نمیاد چیکار کردم.غروب ساشا رو بردم باشگاه و برگشتنی یه کم خرید کردیم و اومدیم خونه.از شما چه پنهون دلم واسه شوهری تنگ شده بود!دلم حرفاشو میخواست.دلم آغوش گرمشو میخواست.دلم شوخیاشو میخواست....خدا لعنت کنه اونایی رو که این خوشیهای کوچیک زندگی رو از آدم میگیرن!ایشالله کوفتشون بشه!سپردمشون به خدا و گفتم من یه روزم راضی نیستم یه هزار تومنی ازمون دس()تش بمونه!

فکر نکنید من آدم پولکی هستم.شماها که منو نمیشناسید و نیازی نیست پیشتون الکی خودمو خوب نشون بدم.خیلی اخلاقای گند دارم,ولی اگه از هرکی راجع بهم سؤال کنید,اولین خصوصیتی که ازم میگن,دست و دلبازیمه!من اصلأ عقیده دارم پول باید باشه تا آدم خرجش کنه و حالشو ببره.یا بده کسی که لازم داره,خرج کنه و اون حالشو ببره!!!

شده,بعضی وقتا کلأ یه تومن تو حسابم بوده,اگه کسی بهم رو انداخته باشه,همه شو بهش دادم و بهتون بگم,نود درصد مواقع که به نزدیکام پول قرض میدم,اصلأ پس نمیگیرم.مگه اینکه خیلی لازم داشته باشم.

همه اینا رو گفتم تا بگم آدم گدا صفتی نیستم که به خاطر ده تومن پول حوص بخورم یا کسی رو لعن و نفرین بکنم.ولی وقتی میدونم از رو بدجنسی میخوان اذیتمون بکنن,چون میدونن دستمون به جایی بند نیست و آدمایی هم نیستیم که تو روشون وایسیم و حقمون رو بگیریم!ولش کن,دیگه نمیخوام تو این پست راجع بهشون حرف بزنم....واگذارشون به عدالت خدا....

ولی به حرفایی که بهم زدید خیلی فکر کردم و فهمیدم که حق با شماست و من با اینکارا فقط زندپی خودم و شوهرم و پسرم رو تلخ میکنم,در حالی که اونا دارن خوش خوشان زندگی میکنن.البته هنوزم حرص میخورم,ولی سعی میکنم به خانواده ام انتقالش ندم!

خلاصه یکشنبه شب,دلم تنگ بود,ولی ازونجایی که غرور لعنتی ام دست و پامو بسته,نمیتونستم برم جلو و با شوهری حرف بزنم.

شوهری اومد و خیلی معمولی باهم حال و احوال کردیم.تزدیک افطار بود که تلفنمون زنگ خورد,شوهری جواب داد.بابام بود.یه کم حرف زد و گوشی رو داد به من.بابام گفت,میخوام یه خبر خوب بهت بدم.بعدش گوشی رو داد به زن داداشم.اونم گفت که حامله است!!!!باورتون نمیشه,شوک شده بودم و فقط گریه میکردم!آخه اینا چند سالیه که ازدواج کردن و داداشم بچه نمیخواست.یعنی هرکاری میکردیم,راضی نمیشد.میدونستیم که زن داداشم دلش بچه میخواد و بعده این سالها حقشه که بچه داشته باشه و مامان بشه,ولی هرچی با داداشم حرف میزدیم راضی نمیشد.(این قسمت مربوط به توت فرنگی جونه,که ببینه خواهرشوهرهای خوب و خیرخواهم پیدا میشن!)

دیگه همه مون ناامید شده بودیم از بچه دار شدن اینا.ولی وقتی این خبرو دادن,فقط پای تلفن من و زن داداشم گریه میکردیم.وااااااقعأ براش خوشحال شدم.دوس دارم همه اونایی که آرزوشو دارن,حس مادر شدنو تجربه کنن.البته بندخ خدا چون اصلأ همچین انتظاری رو نداشته,متوجه نشده بود و الان دوماهشه.و تو این دوماه چون نمیدونست,اصلأ مراعات نکرده بود و اتفاقأ بعداز عید چند بار باهم کوه و جنگل و اینجور جاها رفتیم.حالا ایشالله که بچه شون سالم به دنیا بیاد.

بعد از تموم شدن تلفن,شوهری اومد و بغلم کرد و بوسم کرد و بهم تبریک گفت.معلوم بود که اونم خیلی خوشحال شده!خلاصه یه کم باهم حرف زدیم و خوشحالی کردیم!!!بعدش والیبال دیدیم و خیلی اعصاب خورد کن بود!من عاااشق والیبالم و خیلی هیجانی والیبال رو نگاه میکنم.همه دوستام میگن,بازی والیبال رو آدم باید بره با مهناز ببینه تا بهش حال بده!

دیگه با کلافگی,خوابیدیم.دیروزم صبحش به کارای خانه داری گذشت!بعدشم قیمه درست کردم و لوبیا پلو واسه دوتا ناهار شوهری و ساشا.بعداز ظهرم هر نیم ساعت,نیم ساعتم برق ما میرفت!!!یعنی نیم ساعت برق داشتیم,بعدش نیم ساعت تا یک ساعت برق میرفت!یعنی اینطور فجیع جیره بندی کردن؟؟؟!دیگه ساعت شیش و نیم,کلافه شدم.با ساشا رفتیم بیرون دور زدیم که خیلی گرم بود و برگشتیم.

اومدیم خونه و کتلت درست کردم.,یه چیزی رو اینجا بگم,من خیلی خیلی آشپزی رو دوس دارم و خداییش دست پختمم خوبه.چون خیلی وقت و انرژی و عشق میذارم واسه آشپزی و شیرینی پزی.دوس داشتم تو روزمره هام,یه کوچولو از طرز تهیه غذاهایی که درست میکنم هم بگم.اگرچه که غذاها معمولین و همه تون بهتر از من بلدید درستشون کنید.ولی یکی دو نفر تو خصوصیا بهم گفتن چون ماه رمضونه و کسایی که اینجا رو میخونن,روزه هستن,درست نیست زیاد راجع به غذاها توضیح بدم,چون گرسنه شون میشه و گناهش میفته گردن من!!!!!!

به هرحال همه نظرها محترمن و من تا آخر ماه رمضون زیاد از غذاها نمیگم,تا کسی گرسنه اش نشه!

شب شوهری اومد و واسم حلیم خریده بود!

خوردیم و دردسرهای عظیم و پایتخت رو دیدیم و با شوهری نشستیم به حرف زدن و راجع به موضوعی که این چند روز بینمون تنش ایجاد کرده بود,حرف زدیم و دلخوریامون رو گفتیم و خلاصه حرف زدیم دیگه!

شبم ساعت دو دیگه خوابیدیم.

من دیگه برم به کارام برسم.

دوستتون دارم....بای

نظرات 15 + ارسال نظر
یاس 13 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 12:03 ب.ظ http://khatkhati-76.blogfa.com

مهنازی جونم لینکیدمت !

باشه گلم.منم میلینکمت!!!!

آنا 13 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 09:33 ق.ظ http://aamiin.blogsky.com/

مهناز قبلا هر روز می نوشتی ... چی شده که دیگه نمی نویسی؟

امروز مینویسم آنا جوون

یک زن خانه دار معمولی 13 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 12:47 ق.ظ http://1zanekhanedar.persianblog.ir

نمیای بنویسی ان شاالله که خیره

چیزی نیس عزیزم.مینویسم

یاس 12 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 11:04 ق.ظ http://khatkhati-76.blogfa.com

منم عمم !دقیقا دیروز شد 9 ماه !!!!
خیلی حس شیرینیه !
که قابل مقایسه نیس با هیچی !

یعنی نه ماهه که عمه شدی یاسی جون؟به سلامتی!
ایشالله منم به زودی این طعم شیرین رو میچشم!

آنا 11 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 04:07 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com/

آخی ... داری عمه می شی؟ مبارکه. امیدوارم یک نی نی تپل مپل سالم و خوشحال باشه.

مرسی عزیزم

سحر۲ 11 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 09:10 ق.ظ

آخی,چقده تو غصه میخوری و بدیش اینه نمیتونی کاری بکنی.مهناز جون موقع گرفتن حق تسلیم نشو اصلا,محکم باش ولی اگر با وجود همه تلاشت نرسیدی دیگه از کنارش بگذر,لابد خواست خدا در این بوده.
البته متاسفانه وقتی تو فامیل چنین مساله ای پیش میاد یکم سخته.امیدوارم ی راه میانه ای پیدا بشه.
بارداری خانوم برادرت هم مبارک باشه,انشالا به سلامتی و خوشی.

مرسی سحر جون! فعلأ که داریم صبر میکنیم تا ببینیم خدا چی میخواد.
قربونت عزیزم,.... سلامت باشی

سپیده مامان درسا 10 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 02:10 ق.ظ

انشالله که درست میشه مهناز جونم
چه خوب میشه اگه برامون عکس هم بذاری از غذاهای خوشمزه و هنرمندانه ات
تبریک میگم عمه خانوم مهربون الهی که نی نی به سلامتی به دنیا بیاد و براتون یه عالمه شادی با خودش بیاره

فدای تو بشم سپیده جوووونم
همین در مورد نوشتن غذاها که شاکی خصوصی پیدا کردم! چه برسه که عکسشونم بذارم!
راستش من همیشه بعده اینکه غذاها رو میخوریم, تازه یادم میفته ازشون عکس نگرفتم!
لطف داری گلممنم برات یه دنیا شادی آرزو میکنم

هیما 10 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 01:29 ق.ظ

عزیزم مبارکه

مرررررسی عزیزم

پریا 9 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 09:08 ب.ظ http://athletic-programmer.blogsky.com/

اخی مبارک باشه
چقدر خوبه که اشتی کردی
راستی چرا برادرت بچه نمی خواست؟ اکثر مردا که عاشق بچه هستن؟

مرسی عزیزم.
اتفاقأ الان دور و برم اکثر دوست و آشناها, معمولأ بچه نمیخوان! داداش منم قرار بود برن از ایران و جور نشد و میگفت, تو این مملکت نمیخوام بچه دار بشم! دیگه انگاری از دستشون در رفته! ولی دیگه حالا که زنش حامله شده, اینم راضیه به تقدیر!

آوا 9 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 07:55 ب.ظ http://ava-life.blogsky.com

افرین خانم خونه....اینه راهشٔ...تو حامی باش براش که حرفتم بیشتر گوش کنه .

قربونت آوا جوون! ایشالله که حرفامو گوش کنه!

آتوسا 9 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 07:45 ب.ظ

عزیزم کلا خاله از عمه بهتره.. امااا یک عمه خوب از ۵ تا خاله خوب هم بهتر تره... با سلامتی!

عمه ها معمولأ خیلی مهربونن و برادرزاده هاشونو دوس دارن. ولی ازونجایی که مامانا با خواهرشوهراشون خیلی خوب نیستن و این حس رو خواسته یا ناخواسته به بچه هاشونم منتقل میکنن, اینجوری میشه که بچه ها خیلی با عمه هاشون خوب نیستن!
سلامت باشی عزیزم

نیاز 9 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 03:31 ب.ظ http://mydearboy.mihanblog.com

چه نی نی خوبی
نیومده دو نفر رو اشتی داده
دلم میگه تا بیاد پول شما هم برمیگرده

قربونت برم نیاز جوون!ولی این نی نی دست کم هفت ماه دیگه دنیا میاد,یعنی تا اون موقع طول میکشه پولمونو بگیریم؟!البته بعیدم نیست!

مریم(روزهای زندگی من) 9 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.roozhaam.blog.ir

سلام تازه با وبت آشنا شدم چندتا پست اخیرو خوندم
ایشالا زود مشکلات برطرف میشن
عمه شدنت هم مبارک

سلام عزیزم.خوش اومدی.
ایشالله مشکلات همه برطرف بشه.
قربونت

خانم توت فرنگی 9 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 01:31 ب.ظ http://pasazvesal.blogsky.com

شما گلی... خانمی... خواهر شوهر منم مطلقن بد نیست اما خب غری بود که زدیم وخیلی هم سبک شدم
ببخش اگه اومدی وبم ناراحت شدی عزیزم... خوبم من

سلام عزیزم.این غر زدنا که نمک زندگیه!
خداروشکر که بهتری.ایشالله همیشه خوب و شاد باشی

سارا 9 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 12:16 ب.ظ http://perinparadais.blogsky.com/


نی نی واسطه اشتی شده

آره نی نی هنوز نیومده,هوای عمه اش رو داره!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.