روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

خسته ام...

سلام,خوبید؟

نمیخواستم امشب بنویسم,ولی از بس حالم گرفته,میخوام بنویسم بلکه سبک بشم.

با شوهری حساااابی جر و بحث کردم و اومدم تو اتاق و کلی آب غوره گرفتم و الانم زانوی غم بغل کردم!

نمیدونم شایدم من الکی دارم اعصاب خودمو خورد میکنم....شایدم نباید با شوهری دعوا کنم...شایدم باید بدتر از اینا باهاش بکنم....

نمیدونم,کلافه ام به خدا....

ما تو یه کار خانوادگی با خانواده شوهری شریک بودیم.نمیدونم اینو قبلأبهتون گفتم یا نه.بگذریم ازینکه چقدر اصرار و خواهش کردم که با اینا شریک نشو و شراکت خانوادگی هزااااار جور مکافات داره و ازین حرفها.ولی ازونجایی که شوهری من اگه خانواده اش بدترین بلاها رو هم سرش بیارن,بازم اونا رو بهترین!!!!!!خانواده دنیا میدونه,حرف منو قبول نکرد و شریک شد.حدود دو سال این شراکت طول کشید و مسؤلشون و اونی که هیچ کاری رو اون دستگاه نمیکرد و از همه هم بیشتر سود میگرفت,چون زورش بیشتر بود و گردنش کلفت تر,برادرشوهر بزرگم بود.سودها رو هم سر ماه اون بین بقیه تقسیم میکرد و هیچکس حق اعتراض و حساب و کتاب رو نداشت,چون اگه ازش چیزی میپرسیدن,داد و بیداد میکرد و فحش و بد و بیراه و خلاصه یه جوری هوچی بازی درمیاورد,که هیچکی جرأت نمیکرد چیزی ازش بپرسه.مامانشم که مثل کوه پشتشه و اجازه نمیده کسی از گل نازکتر بهش بگه!خلاصه اینکه ما تو این دو سال هر ماه به هفت جد خودمون میخندیدیم و هرچی فحش عالم بود,بار خودمون میکردیم که چرا با این شریک شدیم!چقدر هر ماه از سهم مون میخورد و چقدرشو میداد پدرشوهرم میخورد و اینا,همه بماند!

تا اینکه یه سال پیش بدون اینکه به ما بگه,دستگاه رو فروخت و هرکی هرچی میگفت,پولا رو نمیداد و میگفت میخوام براتون یه دستگاه دیگه بخرم,پولتونو بگیرید,خرج میکنید!!!!شده بود دایه مهربونتر از مادر!

سرتون رو درد نیارم,چندماه پول ما دستش بود,بدون اینکه چیزی بخره و ما بیچاره هم هر ماه کلی قسط داشتیم که از جیب میدادیم!بالاخره بعده چند ماه یه دستگاه دیگه خرید و اینبار خودش شریک نبود.یعنی,ما بودیم و برادرشوهر کوچیکه و مادرشوهر و دایی شوهر.ما هم خوشحال که دیگه اون نیست و حرص و جوش نمیخوریم و ازین حرفها....ولی زهی خیال باطل!

حدود چهار,پنج ماه اون یکی دستگاه رو داشتن,ولی آخر ماه با اینکه خودش سهمی نداشت و شریک نبود,پول سود دستگاه رو خودش میگرفت و خدا شاهده یه هزار تومنی تو این مدت به هیچکی نداد و هرچی دستگاه کار میکرد,خودش برمیداشت به این بهونه که اینا خرجکردای خودمه!!!!هیچکی هم جرأت نداشت بهش بگه کدوم خرجکرد!

خلاصه بعده چهار ماه که همه کلی سر و صدا کردن که این چه وضعیه و این حرفها,دستگاه رو فروخت که مثلأ سهم هرکی رو بده.وقتی دستگاه رو فروخت,نفری سیزده میلیون میرسیز,ولی نمیدونم چه جوری حساب و کتاب کرد که شد نفری ده میلیون!!!!سه ماه پبش دستگاه رو فروخت و برادر شوهر کوچیکه که از همه زرنگ تره,هم خودش و هم زنش,اول از همه سهمش رو گرفت!سهم دایی اش رو هم داد و الان بعده سه ماه پول ما رو نمیده!میگه بیست میلیون چک آخر دستگاه پاس نشده و برگشت زدم!!!!حالا من به این شوهر بی ...میگم,پاشو برو اونجا,سفت وایسا و پولتو بگیر,نمیره!

هر چند روز درمیون زنگ میزنه و اونم میگه,یارو پول تو حسابش نیست!

امروز هرچی تو دهنم بود به شوهری گفتم!گفتم مردی که عرضه نداره حق زن و بچه اش رو بگیره,باید بره بمیره!

میگه,خب من چیکار کنم؟وقتی بهش میگم و میگه تو حساب یارو پول نیست,من چی بهش بگم!!!

هزار تا حرف بهش زدم,دیگه اشکش داشت در میومد.میگفت,ما زندگیمون رو تلخ کنیم و باهم دعوا کنیم,واسه مون پول میشه!!!!خدایا من بی خیالتر و ریلکس تر ازین مرد تا حالا ندیدم!!!

دارم دیوونه میشم به خدا....

میگه نمیده دیگه,چیکارش کنم!بالاخره میده,ولی شاید چند ماه طول بکشه!

تو رو خدا شما بگید من چیکار کنم؟

خوب و خوش به زندگیم برسم و واگذارشون کنم به خدا؟!

قید پولمونو بزنم و اعصابمونو خورد نکنم؟!

شوهرم راس میگه و من نباید با اون دعوا کنم؟!

پاشم جمع کنم,قهر برم خونه بابام؟!

اصلا با همچین آدم بی عرضه ای زندگی کردن نداره,برم طلاق بگیرم؟

به خدا به تک تک این گزینه هایی که براتون نوشتم,فکر کردم و دیگه مغزم داره سوت میکشه!

بابا,مرد مگه فقط به اسم و ریش و سیبیله؟نباید یه ذره جنم داشته باشه؟نباید غیرت داشته باشه و بتونه حق خودشو بگیره!مردونگی به عرضه و لیاقت نیست؟!

من دلم خوش باشه که شوهرم خوبه و مهربونه و اهل کاره و اهل خلاف نیست,کافیه؟

واااااااااای دارم دیوونه میشم!

تو رو خدا,خودتونو جای من بذارید,بگید شما بودید,چیکار میکردید؟

نظرات 15 + ارسال نظر
بهاره 6 - مرداد‌ماه - 1394 ساعت 01:19 ب.ظ

وای عزیزم میفهمم چی میگی تو این موارد واقعا اگرم بگی بیخیال ولشکن ولی باز نمیشه آدم رو پوله انقد حرص نخوره رو شوهری بیشتر حرص میخوره ک انقد بیخیاله

دقیقأ همینجوریه بهاره جون!اصلأ پوله برام مهم نیست.از برخورداشون و رفتاراشونه که حرص میخورم و میخوام حقمو بگیرم که متأسفانه زورم نمیرسه!!!

أتشی برنگ اسمان 7 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 01:22 ب.ظ

میدونم ک چقدر حرص خوردی ولی نمیشه کاری کرد یا همسرت باید رو برادرش و احیانن مادرش خط بکشه یا اروم بمونه و زندگی تلخ شو نظاره کنه
الان نمیدونم چی بگم چون جای همسرت نیستم ک بدونم اون الان چ موقعیتی داره
خوبه ک حرفا تو زدی ولی بدون دعوا وداد بیداد
گاهی وقتا هیچ کاری نمیشه کرد بخدااااا

خوش اومدی عزیزم.آره واقعأ آدم ازین رفتارا حرص میخوره و عصبی میشه,ولی کاری نمیتونه بکنه.شوهر من تحت هیچ شرایطی دور خانواده اش رو خط نمیکشه,حتی اگه بدترین بلاها رو سرمون بیارن.فعلأ که سپردمشون به خدا و صبر میکنم.

yas 7 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 06:39 ق.ظ http://khatkhati-76.blogfa.com

Omidvaram zod hal she moshkelet.sabor bash

مرسی عزیزم

سپیده مامان درسا 6 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 04:33 ب.ظ

واقعا بعضی ها چی با خودشون فکر میکنن که این کارهارو انجام میدن مخصوصا با خانواده ی خودشون ، انشالله برادر شوهر هم سر عقل بیاد و پول و هر جور که هست برگردونه ...

مرسی عزیزم!هیچی سپیده جون,اینجور آدمها همیشه با قانون جنگل زندگی میکنن,یعنی هرکی زورش بیشتره,هرکاری دوس داره میتونه بکنه!اونوقت شوهری ما,در مقابل همچین آدمها,با چنین طرز فکری دازه با قانون انسانیت جلو میره!!!!!!!

درد دل های یک زن متاهل 6 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 01:15 ب.ظ http://Zan94.blogsky.com

خیلی سخته.
ولی اصلا نمیشه از پول گذشت. مگه 20 هزارتومنه که بگذری؟

آدم میتونه از پولش بگذره به شرطی که بدونه طرفش دستش تنگه یا مشکلی داره,ولی وقتی میدونی طرفت خیلی بیشتر از اینام.داره و هزار تا بامبول درمیاره تا پولتو نده,چون زورش زیاده!اونوقته که خیلی سخته برات از پولت بگذری!

سارا 6 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 12:22 ب.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

به نظرم دندون رو کلیه بزار حل میشه
کاش همه مردا اروم و خوب مهربون باشن

آره دیگه,کار از دندون رو جیگر گذاشتن گذشته و باید رو کلیه بذارم!!!
کاااااااااش....

آنا 5 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 11:42 ب.ظ

مهناز جان یک سوال دارم. تصور کن برادری داشتی خیلی زورگو. من به واقعیت کاری ندارم. تصور کن که داشتی. و الان این پول دست برادرت بود که نمی داد. مادرت هم پشتش را گرفته بود. تو چی کار می کردی؟ قبول کن خیلی سخته درگیر شدن با خانواده.
من نمی گم باید از حقش بگذره. فقط می گم یک لحظه خودتو بگذار جای اون. خیلی موقعیت سختیه. مطمئنا اون هم پولشو می خواد. اما با دعوا کاری درست نمی شه. این که بهش بگی برو پولتو بگیر راه حل نیست تکرار دوباره مشکله. باید به راه حل فکر کنی. این که چطور می تونید با سیاست بیشتر پول را پس بگیرید.

آره آنا جومیفهمم چی میگی و حرفت رو قبول دارم.آخه اینقدر تو این خانواده محبت و عاطفه کمرنگه و همه شون مدام باهم در حال جنگ و دعوا هستن,آدم ازشون هر توقعی داره!البته از شانس خوب یا بد من تنها کسی که بینشون با محبته و حرمتها رو نگه میداره شوهر منه و نمیشه ازش توقع دعوا و درگیری باهاشون رو داشت.و بع خاطر همین اخلاقشه که اونام سوء استفاده میکنن و همیشه حقش رو میخورن.

درسته عزیزم ناراحتی ولی تو این مواقع باید پشت همسرت باشی,اینکه بهش بگی بی عرضه ,برای یه مرد خیلی حرف سنگینیه,شاید بعدا مشکل حل بشه ولی این حرف یادش میمونه

میفهمم چی میگی.ولی واقعأ یه مرد باید بتونه حق خودش رو از بقیه بگیره.شاید کلمه بی عرضه کلمه خوبی نباشه,ولی خب کسی که نمیتونه از حقوق زن و بچه اش دفاع کنه,یعنی عرضه و تواناییش رو ندازه دیگه.البته قبول دارم که گفتنش به یه مرد,خوب نیست.

آتوسا 5 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 05:14 ب.ظ

به چندین دلیل... یکیش اینکه توانایی های ارتباطی ت با دنیا میره بالا و با مسایل سطح بالایی از هر جهت درگیر میشی که کیفیت زندگی ت رو می بره بالا اساسی.... بعد به خاطر تمرین دادن حافظه چون ما ها که تمرین خاصی روی توانایی هامون نداریم... بعد اینکه فردا روز از ساشا عقب نیوفتی چون نسل اینا خیلی با ما متفاوت هستن..

مرسی عزیزم,جالب بود!بهش فکر میکنن

آتوسا 5 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 02:14 ب.ظ

عزیزم برو نزدیک ترین کلاس زبان سفیر به خونه تون! هم سرت گرم میشه، هم دیگر حرص نمی خوری.

حالا چرا کلاس زبان آتوسا جون؟

خانم توت فرنگی 5 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 11:22 ق.ظ http://pasazvesal.blogsky.com

انقدر خودت رو ناراحت نکن... اتفاقی که نباید بیفته افتاده
شاید از همون اول نباید می ذاشتی شریک بشن باهم.
الان هم دیر یا زود پول رو میده اما سعی کن از حالا به بعد این رفتار خانواده اش رو بهش یاد اوری کنی(البته نه با دعوا و جرو بحث) که دیگه حداقل واسه اینجور کارا سمتشون نره
مهناز جون می دونم مشکلت ده تومن نیست و بیشتر اعصابت از کار برادر شوهرت بهم می ریزه اما خب اگه تو اعصاب خودت و شوهرت و ساشا رو بهم بریزی درست میشه؟ نمیشه دیگه.....

میفهمم چی میگی توت فرنگی جون.مشکل من اینه که تو اینجور مسایل که مربوط به خانواده شوهرم میشه,شوهرم همپا و همراه من نیست!یعنی پشت من نیست.من ازین حرص و جوش میخورم

پریا 5 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 01:10 ق.ظ http://athletic-programmer.blogsky.com/

۱۰ میلیون پولی نیست که بخوای با همسرت دعوا کنی، این که دعوا کنی مشکلی حل نمیشه فقط رابطه ی تو با همسرت خراب میشه.
این واقعا برای یه مرد فاجعه است که بی عرضه حسابش کنی، شاید این بدترین کاری باشه که میشه با یه مرد کرد و مرد یه جورایی له میشه.
با سیاست باید با مردا حرف زد، با سیاست با همسرت حرف بزن.

البته مردم خیلی خیلی بد شدن و ادم با یه مشت عوضی سر و کار داره .
اینکه همسرت نمی خواد رابطه با خانواده اش رو خراب کنه قابل ستایشه، ولی هیچکدوم ازینا دلیل نمیشه که تو بخوای با همسرت دعوا کنی.

نظر من رو اگه بخوای اینکه خودت رو وارد این جریان پول نکن، مثلا یه موقع در این مورد با مادرشوهرت اینها حرف بزنی، جریان رو بسپر به همسرت ولی به مرور و با سیاست هلش بده به سمتی که بره پول رو بگیره نه با دعوا و تحقیر کردن طرف.

میفهمم چی میگی پریا جون.امشب اینقدر عصبی بودم و داغ کرده بودم که سعی میکردم,بدترین حرفها رو بهش بزنم شاید به خودش بیاد و یه تکونی به خودش بده درسته ده میلیون پولی نیست که آدم به خاطرش اینقدر حرص و جوش بخوره,ولی وقتی یکی بهت زور میگه و تو میدونی که از رو گردن کلفتی میخواد حقتو بخوره و اذیتتکنه,اونوقت هزار تومنم واست ارزش پیدا میکنه و میخوای از حلقومش بکشی بیرون!
من که در این رابطه مستقیم باهاشون برخورد نمیکنم و فقط از طریق شوهرم دنبال پولمونم که اونم فکر نمیکنم راه به جایی ببره.

نیاز 5 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 01:07 ق.ظ http://mydearboy.mihanblog.com

چی بگم
چی بگم خواهر
دست رو دلم نزار خونه
بخدا همینا رو کشیدم به شیوه های مختلف
فکر میکنی چیکار کردم
فقط نشستم به میزان ابغوره های تو یخچال اضافه کردم.همین

خدا ایشالله شرشون رو از رو زمین کم کنه اینجور آدما رو

آتوسا 5 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 12:17 ق.ظ

خب.. تو خونواده های کاسب و بازاری بالاخره این حرفا هست... عجالتا سر خودتو گرم کن (راه حل کوتاه مدت) دوم راه حل بلند مدت :نمه نمه رو شوهرت کار کن که دیگه با اینا کار نکنه. سوم فعلا این پولو بی خیال شو چون میزان حرص خوریه تو در وصول پولتون بی تاثیر هست ولی در خراب شدن اعصابت با تاثیر.

نمیدونم عزیزم.دیگه اعصابی از دست اینا واسم نمونده.
مرسی از راهنماییت

هیما 4 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 11:07 ب.ظ

عزیزم اصلا به طلاق فکر نکن و فقط به خدا بسپرشون.
تقصیر شوهرت نیست ، بعضی آدما واقعا زورگو هستن.ما هم کم از این آدما نکشیدیم. یکیش پدرشوهرم که شوهرمو گرفتار کرد و ما هر چی الان داریم سختی میکشیم بخاطر زورگویی و طمع اونه . اون که پدر بود اینجوری کرد . دیگه این که برادره

اینکه خدا بزرگه و عادله شکی درش نیست!ولی آخه تا کی میشه فقطسپرد به خدا؟!به خدا هیما جون هر دفعه یه جور بهمون ضرر میزنن و این شوهر ساده من واسه اینکه به قول خودش حرمتها شکسته نشه و رابطه شون خراب نشه,نمیتونه کاری بکنه.البته حرف میزنه,ولی مثل داداش کوچیکه اش نمیتونه با دعوا و فحش و بد و بیراه,حرف بزنه و حقش رو بگیره!
من میگم آدم تا کی باید به احترام مثلا پدر و مادر و برادر,از حق زن و بچه اش بگذره؟!وااااقعأ خسته ام...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.