روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

راجع به پست قبل

سلام دوستای خوبم.ممنونم بابت راهنماییهاتون.

یه چیزی بود که خواستم بگم و اینکه,یه سری از دوستان,به جای کامنت عمومی,پیغام خصوصی میذارن,در صورتی که به نظر من هیچ چیز خصوصی تو پیامشون نیست و راحت میشه عمومی باشه.این مورد فقط درباره پست قبلی نیستش و در مورد همه پستایی که تا حالا گذاشتم صدق میکنه.یعنی تقریبأ به تعداد کامنتها,پیغام خصوصی میذارن تقریبأ و من دلیلشو نمیدونم.البته که هرجور خودتون راحتید و نظراتتون چه عمومی و چه خصوصی جاش روی چشمامه.ولی در مورد پست قبل خیلی زیاد پیغام خصوصی داشتم که به نظر من اگه عمومی بود,شاید بقیه کسایی هم که کامنتها رو میخونن,میتونستن از حرفها و نظراتشون استفاده کنن.ولی بازم هرجور که راحتید!

یه مورد دیگه هم اینکه,دو,سه نفر از دوستایی که خصوصی فرستاده بودن,ازم سؤالایی داشتن که خواستن جواب بدم ولی آدرسی از خودشون نذاشتن.بالاخره یا آدرس وب یا ایمیل باید بذارید که بتونم جوابتونو بدم دیگه خوشگلای من!

در مورد کار هم خیلی فکر کردم و با شوهری هم زیاد حرف زدیم.پریشبم با ساشا حرف زدم و کلی از مزایای سرکار رفتن خودم بهش گفتم!!!!البته مزایایی که به درد اون میخورد رو گفتم دیگه!

بعدش بهم گفت,اصلأ واسه چی میخوای بری سرکار؟؟؟؟!!!!

گفتم,خب میخوام پول زیاد داشته باشم و هرچی که میخوای برات بخرم!

گفت؛بابا که پول داره,تازه منم یه عاااالمه اسباب بازی دارم و دیگه اتاقم جا نداره اسباب بازی جدید توش بذارم!

گفتم,من چند سال درس خوندم و حالا باید برم سرکار تا ازش استفاده کنم دیگه!

یه کم فکر کرد و گفت,من وقتی بزرگ شدم,اصلأ درس نمیخونم؟!

من؛وااااااا چرا؟؟

واسه اینکه نمیخوام سرکار برم!سرکار رفتن کار بدیه!آدم گریه اش میگیره!!!!

.

.

.

.

.

آدم نمیدونه تو فکر بچه ها چی میگذره.فقط اینقدری رو فهمیدم,که دوس نداره برم سرکار و احتمالأ اون موقع که میرفتم سرکار,ناراحت بوده و گریه میکرده!

درسته که از مجردیم همیشه دختر شاد و شنگولی بودم و تو خونه بند نمیشدم.

درسته که بعداز دانشگاهم کار کرده ام و واقعأ کار کردن رو دوس دارم و هیچوقت به یه زن خونه دار صرف بودن,فکر نکرده ام.

ولی هیچ چیز,هیچ چیز,هیچ چیز توی این دنیا به یه قطره اشک چشم پسرم نمیارزه!

اینو قبول نداشته و ندارم که یه زن وقتی مادر شد,باید خودشو قربانی کنه و از همه خواسته هاش به خاطر بچه اش بگذره,ولی میشه جوری فکر کرد و تصمیم گرفت که خواست همه توش لحاظ بشه.شاید به یه کمی صبر و زمان نیاز داره.

بعداز این حرفها و دیدن کامنتهای خوب شما,با شوهری خیلی حرف زدیم و آخرش به این نتیجه رسیدیم که بهترین کار اینه که کار خودمون رو بزنیم.اینجوری همه چی دست خودمونه و تایم مشخصی رو لازم نیست واسه شروع و تموم شدن کار در نظر بگیریم و خلاصه جوریه که میشه به همه چی رسید و ساشا هم اذیت نشه.در مورد کارش هم فکر کردیم و به نظر همه چی اوکیه!فقط,میمونه سرمایه اش که یه مقداری داریم و یه مقداری هم دست بقیه داریم که اگه خدا بخواد و دلشون به رحم بیاد و بالاخره پول خودمون رو بهمون برگردونن,میشه باهاش یه کارایی کرد!

حالا تا اون موقع باید صبر کنیم و دلمون رو بسپریم به بزرگی و کرم خدا.

البته در مورد کار نیمه وقت که اکثرأ پیشنهاد داده بودید عم فکر کردم.فقط چون ساشا کلاساش زمان بندیشون خیلی ناجوره و بعضیاشون صبحه و بعضیاشونم بعدازظهر و از مهرم باید بره پیش دبستانی که ساعت اونم از یک تا چهار بعدازظهره,یه کم پیدا کردن کاری که با این زمان بندی بخوره,سخته.ولی پیگیرش هستم و به چندجا هم سپردیم.ایشالله که واسه همه مون هرچی که خیره پیش بیاد و همه مون به خواسته ها و آرزوهامون برسیم.

توکل به خدا...

میخواستم مثلأ یه کوچولو راجع به پست قبل توضیح بدم و در ادامه اش روز مره هامو بنویسم!!!امان ازین پر حرفی من که تو وبلاگم دست از سرم برنمیداره!!!!!

حالا اگه شد,فردا براتون مینویسم.

بازم ازتون به خاطر همراهی و راهنماییاتون ممنونم.

دوستتون دارم....بای

نظرات 7 + ارسال نظر
سپیده مامان درسا 5 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 06:46 ب.ظ

عزیزم فدای ساشا جونم بشم که اینقدر دل نازک و حساسه ، واقعا بچه ها خیلی بلدن گاهی وقتها چی بگن و چی کار کنن که بزرگترها رو قانع کنن
راستی مهناز جون چرا مهد گل پسر ساعتش از یک تا چهار بعد از ظهره ؟

خدا نکنه عزیزم! بچه ها همه شون پاک و حساسن و باید باهاشون با احتیاط برخورد بشه.مهدش نه,پیش دبستانیش که از مهر باید بره ساعت یک تا چهاره.نمیدونم,میگفتن مدارس دولتی صبحها هستن و اینجا چون غیرانتفاعیه,ساعتش بعدازظهراست!

آتوسا 4 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 10:30 ب.ظ

خب چون درباره عکس پروفایلتون نوشتم میگم

نه عزیزم,چرا ناراحت بشم.بالاخره هرکی یه نظری داره و نظر همه هم قابل احترامه

آتوسا 4 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 09:18 ب.ظ

خب من فکر کردم شاید ناراحت بشین... البته واقعا چرا و راست میگین.

چی شده؟!راجع به چی ناراحت بشم؟متوجه نمیشم منظورتو عزیزم

خانم توت فرنگی 4 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 07:11 ب.ظ http://pasazvesal.blogsky.com

در هر حال امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیرید
کاری که خودتون راه بندازید هم خیلی می تونه خوب باشه

مرسی عزیزم
فعلأ که دنبال پولمونیم.تا ببینیم چی میشه!

آنا 4 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 05:57 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com/

دنیای فکری بچه ها با ما خیلی فرق می کنه. این که کار کردنو دوست نداره الزاما برای این نیست که از کار کردن شما ناراحته. اون با نگاه دیگه ای داره به دنیا نگاه می کنه که با نگاه شما خیلی فرق داره.
امیدوارم تو کار جدید موفق باشید.

مرسی آنا جون.درسته,به نظر منم ذهن بچه ها مسایل رو یه جور دیگه میبینه و حلاجی میکنه.شاید چون اون زمان سنش کمتر بوده و مجبور بوده ساعتهای طولانی رو تو مهدکودک بمونه,تصور خوبی از کار کردن مامانش نداره.به مرور میشه این ذهنیت رو عوض کرد.

پریا 4 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 05:47 ب.ظ http://athletic-programmer.blogsky.com/

به این سایت می تونی سر بزنی، اسمش پوشینا ست.
http://ponisha.ir/

اونها می ری و مهارت هاتو مشخص کنی و بعد می بینی چه پروژه هایی وجود داره که با مهارت های تو می خوره و بعد می بینی طرف برای پروژه چه قیمتی رو توی چه ددلاینی تعیین کرده و بعدش تو هم می تونی پیشنهادت رو بدی که تو چه بازه ی زمانی و با چه مقدار پول اون کار رو انجام بدی و اگه طرف مقابل قبول کنه قرارداد می بندید و کارو شروع می کنی.

اکثر کارهارو هم میشه توی خونه انجام داد و لزومی نداره برای خیلی از کارها ادم از خونه خارج بشه و می تونه برنامه ی زندگیش رو با کارهاش تنظیم کنه.

من با این سایت ۲ تا پروژه انجام دادم راضی بودم،سایت خوبیه.

چه خوووب!مرسی پریا جون.حتمأ سر میزنم.
خواستم به وبلاگت سر بزنم,دیدم رمز داره,اگه دوس داشتی,رمزشو بده بیشتر باهم در تماس باشیم.بازم ممنون به خاطر معرفی سایتت عزیزم.

نیاز 4 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 02:49 ب.ظ http://mydearboy.mihanblog.com

سلام عزیزم
پسرت چه منطقی و با چه قلقی قانعت کرد خواهر
دست مریضا

آره واقعأ
نیاز جون,الان بچه ها با هر روشی شده حرفشون رو به آدم میفهمونن و توجیهش میکنن.خداییش خیلی باهوشن!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.