روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

این چند روز

سلاااااااام به همگی!امیدوارم خوب باشید و نماز و روزه هاتونم قبول باشه.خب بذارید از جمعه صبح شروع کنم....

صبح پا شدم نماز خوندم و خوابیدم.از دیروز بعدازظهر سردردم خوب نشده بود.تا ساعت ده خوبیدیم.بعدش پا شدم واسه شوهری و ساشا صبحونه آماده کردم.داداشم یه وسیله دستم داشت که گفته بود برسونم به دوستش.منم با دوستش یه جا قرار گذاشتم و قرار شد با شوهری و ساشا بریم و امانتی رو تحویلش بدیم.تا اونا صبحونه میخوردن,منم آماده شدم و حرکت کردیم.تو راهم یکی دوبار دوستش بهم زنگید و جای قرار رو اوکی کردیم.ولی ازون جایی که این دوست داداشم تازه اومده ایران و جایی رو زیاد بلد نیست,آدرس اشتباهی داد به ما!!!!یعنی گفت من فلانجا وایسادم,ولی عملأ خودش جای دیگه ای واستاده بود!!!!سرتون رو درد نیارم,خلاصه اش اینه که ما از ساعت یه ربع به یازده تا دوازده و نیم داشتیم دور خودمون میچرخیدیم و آخرشم با بدبختی پیداش کردیم'

 اونم با دوس دخترش اومده بود و البته مقصر نبود,ولی باعث شد کلی دور خودمون چرخیدیم!یه کم وایسادیم به حرف زدن,ولی چون خیلی گرم بود,دیگه امانتی رو دادیم بهشون و برگشتیم خونه.شوهری گفت تو سرت درد میکنه,برو دراز بکش من واسه خودمون ناهار درس میکنم.دیگه اون واسه خودشون بندری درس کرد و منم رفتم رو تخت دراز کشیدم.من میگرن دارم و دیگه وقتی خیلی شدید میشه,تهوع شدید میگیرم و اون روزم,گلاب به روتون بالا آوردم و روزم باطل شد!!!البته چون سر دردم زیاد بود نمیتونستم چیزی بخورم فقط دوتا قرص خوردم و دراز کشیدم.شوهری و ساشا هم بعده ناهار خوابیدن.یه ساعتی دراز کشیدم,ولی دیدم حالم اصلأ خوب نیس.شوهری رو بیدار کردم و گفتم پاشو بریم دکتر.حاضر شدیم و رفتیم بیمارستان و اونجا بهم سرم زدن و توش چندتا مسکن و ضد تهوع هم زدن و بعداز سرم یه کم بهتر شدم.دکتر بهم گفت,چون میگرن داری,باید زیاد آب بخوری,واسه اینکه ساعت طولانی آب نخوردی,اینقدر شدید شد.قبلنم دکتر بهم گفته بود که باید آب زیاد بخورم و من چند ساله که روزی سه تا چهار لیتر آب میخورم!!!!!

خلاصه شوهری هم کلی دعوام کرد که نباید روزه میگرفتی و ازین حرفا....

بعدش اومدیم خونه و من تا آخر شب نتونستم لب به هیچی بزنم.دیگه آخر شب به اصرار شوهری چندتا دونه گیلاس و زردآلو خوردم و خوابیدم.

شنبه صبح پاشدم نماز خوندم و خداروشکر سردردم خیلی بهتر شده بود.قرصمو خوردم و خوابیدم.ساعت نه با ساشا بیدار شدیم و گفتم که حالا که نمیشه روزه بگیرم,لااقل کله گنجشکی بگیرم.دیگه رفتم تو آشپزخونه و یه کم کابینتا رو مرتب کردم و گوشت چرخ کرده از فریزر درآوردم تا یخش باز بشه.یه سری وسیله اضافی کابینتا رو ریختم بیرون.بعدش رفتم سراغ اتاق ساشا و دوتا نایلون بزرگ اسباب بازیهای اضافه اش رو ریختم توش تا بدم به بچه خانم نظافتچی که ماهی دوبار واسه نظافت راه پله ها میاد.کلی اتاقش باز شد.هر دفعه یه عالمه از اسباب بازیاشو میدم اینور اونور ولی بازم اتاقش شلوغه!

میخواستم اتاق خودمونم جمع و جور کنم که دیگه دیدم خیلی خسته ام و گفتم ولش کن...رفتم تو آشپزخونه و پیاز رنده کردم و آبشو گرفتم و با گوشت چرخ کرده ورزشون دادم و یه قاشقم آرد بهش اضافه کردم و نمک و فلفل و ادویه زدم و تو روغن سرخ کردم.تا همبرگرا آماده بشن,باگتای گرد رو آماده کردم و گوجه و کاهو شستم .همبرگرا که آماده شد,گذاشتم لای نون و سس قرمز زدم و دادم که ساشا بخوره!عاااشق فست فوده این بچه!کلی ذوق کرد و بوسم کرد!دیگه اذان شد و نمازمو خوندم.من هرسال ماه رمضونا قرآن رو کامل میخونم,البته فقط معنیاشو.چون به نظرم فایده نداره از روی عربیش رو خونی کنیم,وقتی چیزی ازش متوجه نمیشیم.خلاصه نشستم و یه جزء و نصفی خوندم و دیگه کمرم داشت جوابم میکرد!رفتم رو کاناپه دراز کشیدم.یه ساعت دراز کشیدم و ناهار خوردم و تکرار پایتخت رو که دیشب به خاطر والیبال ندیده بودیم رو دیدم.راستی برد والیبال رو بهتون تبریک میگم,ما که کلی حال کردیم.من عاااااااشق والیبالم و خودمم تا قبل از ازدواجم عضو تیم والیبال بودم و حرفه ای کار میکردم.الانم شوهری خیلی اصرار میکنه که ادامه بده,ولی به خاطر کمرم دیگه نمیتونم حرفه ای کار کنم و نهایتأ میتونم یکی ازین باشگاهها اسم بنویسم و اونجا بازی کنن.حالا ببینم چی میشه...

بعدازظهرم ساشا رو بردم کلاس زبان و ساعت هفت برگشتیم خونه.شوهری زنگ زد که ماه رمضونا زود تعطیل میشن و داره میاد خونه.نیم ساعت بعداز ما شوهری هم رسید.شام کشک بادمجون درست کردم.دخترعموی مامانم فوت کرد امروز.خدا بیامرزدش.با شوهری زنگ زدیم به مامان و بهش تسلیت گفتیم.بعدش اذان شد و افطار کردیم و با شوهری نشستیم به حرف زدن و یه کمم سه تایی والیبال بازی کردیم که آخرش به من گفتن,تو بلد نیستی,بازی رو خراب میکنی,برو بیرون!!!!!!!!پایتخت رو دیدیم و بعدشم لالا.

ببخشید که نوشته هام طولانیه و چشاتون خسته میشه!آخه من کلأ آدم پر حرف و پر جنب و جوشیم و این تو نوشته هامم لحاظ میشه!البته سعی میکنم همیشه مختصر و مفید بنویسم,که تازه اینقدر میشه!بعدشم ببخشید بابت غلطهای تلیپی.چون من با موبایل تایپ میکنم و گوشیهای لمسی هم که مکافات خودشون رو دارن و منم ازونجا که تنبل تشریف دارم,دوباره نمیخونم و ویرایشش نمیکنم.دیگه به بزرگی خودتون ببخشید.

دوستتون دارم....بای

نظرات 10 + ارسال نظر
نیلوفر 27 - دی‌ماه - 1395 ساعت 01:08 ب.ظ

وای یه هفته نبودما وبلاگت رمزی شد؟ یعنی دیگه تو این دوره زمونه خواننده خاموش نمیشه بود؟؟ حالا چیکار کنم منو تو خونت راه بدی؟آدرس اینستا و شماره گوشیم و آی دی تلگراممو بدم راضی میشه؟؟؟اگه دیگه همیشه کامنت بذارم منو میبخشی؟ وای خیلی دوس داشتمت...دلم نمیخواست اینجوری بشه

نه دیگه نمیشه چراغ خاموش رفت خونه کسی!
تو اینستا بهم دایرکت بده و خودتو معرفی کن.اگه قول بدی دختر خوبی باشی،رمزو بهت میدم

هیما 1 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 05:30 ب.ظ

سردرد خیلی بده ، عزیزم بیشتر رعایت کن .اگه روزه برات ضرر داره نگیر.
پسر منم عاشق فست فود.

قربونت هیما جوون
بچه ها اکثرأ فست فود دوس دارن

مرمر 1 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 02:15 ب.ظ

سلام من تازه امروز وبت رو از اول خوندم در مورد لاک که سوال کرده بودی بالاک وضو و غسل باطله من خودم فقط ایام پری میزنم و هر منعی رو هم که اسلام اورده قطعا برا سلامتی خودمون بوده در وهله اول بالاخره این ناخن های بیچاره هم احتیاج بههوا دارن دیگه

سلام عزیزم.ممنون از وقتی که گذاشتید و جواب دادید

سارا 1 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 01:24 ب.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

من هم میگرن دارم خدا نصیب نکنه اما موقع روزه اذیت نمیشم خداروشکر

چه خوب!خوش به حالت!البته من بازم,پر رو,پر رو,امروزم روزه گرفتم و کم کم سر درد لعنتیم داره شروع میشه!

خانومی 1 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 01:01 ب.ظ http://zendegiekhanomane.blogsky.com/

عزیزم مراقب سلامتیت باش..

چشم عزیزم

آنا 1 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 12:16 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com/

خوبه پسرت فست فود خونه را قبول داره. من خودم بپزم که هیچی ... از بیرون هم بیارم تو خونه باز هم باید بریم حتما بشینه تو خود فست فود بخوره.

پسر منم عاشق تو رستوران غذا خوردنه.ولی فست فود رو تو خونه هم دوس داره!
گل پسرتو از طرف من ببوس عزیزم

سپیده مامان درسا 1 - تیر‌ماه - 1394 ساعت 02:18 ق.ظ

انشالله که بهتر بشی مهناز جون ، روزه نگیر خب سخته این جوری برات ...
مامان منم همبرگر خودش درست میکنه یعنی عالی میشه ها عالی
الهی همیشه شالم و سلامت باشین

مرسی عزیزم.فعلأ که کله گنجشکی میگیرم! منم همبرگر تو خونه رو دوس دارم.
شمام همچنین دوستم

نیاز 31 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 05:08 ب.ظ http://mydearboy.mihanblog.com

سلام عزیزم
منم میگرن دارم الان یه ساله یه مدت هم بیمارستان بستری بودم بخاطرش
من دو روزه کله گنجیشکی گرقتم دوباره سردردم شروع شد
کلا دیشب هیچی از زندگی نفهمیدم بخاطر قرصام خواب بودم یکسره.

آخیییی عزیزم!
آره ,میگرن واقعأ بده و بدتر هم اینه که درمون قطعی نداره و فقط میشه با مسکن,موقتأ آرومش کرد.

آنا 31 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 03:31 ب.ظ http://aamiin.blogsky.com/

اوووف خدا سردرد را نصیب گرگ بیابون هم نکنه واقعا.
غصه نخور پسر من هم می خواد با باباش بازی کنه می گه تو دختری بلد نیستی.

آره آنا جون,واقعأ سردرد خیلی بده و متأسفانه من سالهاست درگیرشم!
پسر بچه ها خیلی دوس دارن یه کاری رو مردونه با باباشون انجام بدن تا احساس مرد بودن بکنن

خانم توت فرنگی 31 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 02:50 ب.ظ http://pasazvesal.blogsky.com

الان حالتون بهتره؟
منم از برد والیبال خیلی خوشحال شدم.... پدر و پسر علیه شما توطئه ترتیب دادن از بازی اخراجتون کردن؟

خوبم,مرسی عزیزم!
آره نامردا دست به یکی کردن,اخراجم کنن,خودشون مردونه بازی کنن!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.