روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

تصمیم جدید

سلااااااام به همه شما خوشگلایی که میاید و اینجا رو میخونید.از دیروز صبح براتون بگم.فکر کنم ساعت هشت و نیم بود که بیدار شدم و طبق معمول ساشا زودتر بیدار شده بود.شوهری هم که صبح زود میره سرکار.من همیشه چندتا آهنگ شاد و رقصی تو گوشیم دارم.و صبحا معمولا همونا رو میذارم تا به ق ساشا,روحمون شاد بشه!!!

.بعله آهنگ گذاشتیم و دوتایی شروع کردیم کلی رقصیدیم,تازه اونم رو تخت!!!!خلاصه به قول ساشا کلی روحمون شاد شد و آماده شروع روز جدید شدیم.ساشا رفت تو اتاقش و بازی میکرد.منم اتاقها رو جارو و گردگیری کردم.اگرچه از بس اینروزا گرد و غباره که هرچیم گردگیری کنی,بازم خاک میاد!بعدش رفتم تو آشپزخونه و چون ماه رمضونا اداره شوهری بهشون ناهار نمیده,گفتم قورمه سبزی درس کنم واسه چند وعده که یه وعده اش رو فردا ببره و بقیه اش رو هم هفته ای یه بار براش بذارم ببره.آخه عاشق قورمه سبزیه.خلاصه پیاز و نگینی کردم و تفت دادم و گوشت رو هم بهش اضافه کردم و یه قاشقم رب گوجه بهش اضافه کردم.بعدشم سبزی خورشتی ام رو ریختم توشو گذاشتم حسابی باهم تفت بخورن و بعدشم لوبیا قرمز رو اضافه کردم و آب ریختم و درش رو گذاشتم تا بپزه و جا بیفته.ازون طرفم سه تا لیمو عمانی رو با چنگال سوراخ کردم و تو یه ظرف کوچولو آب ریختم و گذاشتم یه ربع بجوشه.بعدش زیرش رو خاموش کردم و گذاشتم تو همون آب بمونه تا به وقتش ازش استفاده کنم.اینجوری تلخی لیمو عمانی گرفته میشه.برنج رو هم گذاشتم و بیشترم درس کردم که هم واسه ناهار خودمون باشه,هم شوهری فردا ببره اداره.آخه من فکر میکردم امروز اول ماه رمضونه!!

واسه ناهارمونم یه کم کباب تابه ای درست کردم.بعدش نشستم به کتاب خوندن.من عاشق کتابای زویا پیرزادم.البته من کلأ خوره کتابم و اکثر رمانهای معروف خارجی رو خوندم و بازم میخونم.ولی از ایرانیا فقط زویا پیرزادو دوس دارم.البته مسعود بهنودم میخونم.همه کتابهای خانم پیرزادم هزار دفعه خوندم.ولی من هر کتاب یا فیلم یا موسیقی که دوس داشته باشم رو هزار بار میخونم و میبینم و گوش میکنم و سیرم نمیشم.دیروزم داشتم کتاب,چراغها را من خاموش میکنم رو میخونم .ساعت یک و نیم ساشا گفت من گشنمه.ناهارشو دادم و خودمم یه ساعت بعد خوردم.ساشا خوابید و منم کنارش دراز کشیدم و یه کم وبگردی کردم.ساعت پنج حاضر شدیم رفتیم باشگاه.حرکاتش رو تمرین نکرده بود و خوب انجام نداد و مربیشم کلی دعواش کرد.آخرشم گریه اش گرفت,بچه ام.معمولأ تو باشگاه یا کلاساش,تو کار معلماش دخالت نمیکنم و هرچقدرم از دعوا کردنش ناراحت بشم,چیری نمیگم.چون اونجوری هم احترام اون مربی پیش بچه از بین میره,هم از فردا واسه حرف اون مربی یا معلم,تره هم خورد نمیکنه.فقط یه کم هم جهت با مربیش باهاش حرف زدم تا آروم شد و برگشت سر تمریناش .بعد از باشگاه واسش بستنی خریدم تا از ناراحتی از باشگاه از دلش دربیاد و گفتم این بستنی رو خانم مربیتون گفته برات بخرم,جایزه ات که زود برگشتی سر تمرینتو حرکاتتو درست انجام دادب.اونم کلی خوشحال شد.خوبه که آدم بچه باشه و هیچ کینه و کدورتی تو دلش نمونه.

جلوی در رسیدیم دیدم یکی از همسایه هامون با پسرش که همسن ساشاست,جلوی دره و پسره داره توپ بازی میکنه.این خانمه,دبیره و خیلی با شخصیته و تنها همساییه که باهاش ارتباط دارم.البته ارتباط در همین حد که بیرون همو میبینیم,وامیستیم و حرف میزنیم ولی تو خونه هم رفت و آمد نداریم.چون من تو صمیمی شدن و ارتباطات زیاد,وسواسی و خیلی سخت گیرم .به هر حال وایسادیم به حرف زدن و اونم انگار دیشب با شوهرش بحثش شده بود,سر خانواده شوهرش!!!عجب درد مشترکی دارن خانمها این روزها!و شروع کرد به درددل کردن و از خانواده شوهرش گفتن کخ واااقعأ سخت بود شرایطش.من فکر میکردم خانواده شوهر من خیلی بد و وحشتناکن,ولی مال اون,بیچاره دیگه فاجعه بود رسمأ.البته من تو اینجور گفتگوها سعی میکنم بیشتر شنونده باشم .چون آدم که از کل زندگیشون خبر نداره.یهو یه چی میگی و رو خانمه اثر میذاره و اونم میره تو زندگیش خرابکاری میکنه و مسبب همه اینا میشی تو!یه کم دلداریش دادم و چون از منم بزرگتره دیگه نمیشد تریپ نصیحت بردارم!

خلاصه اومدم خونه و واسه شام خواستم یه چیز آسون و سریع درس کنم,گفتم پیتزا درس کنم.پیاز و گوشت و قارچ و نگینی کردم و تفت دادم و رب زدم.مواد رو ریختم رو خمیر پیتزا و پنیر فراوونم روش ریختم و چون نزدیک اومدن شوهری بود گذاشتم تو فر.آها,اینم بگم,پایین پیش خانمه که بودم,شوهری اس داد که اگه غذا درس نکردی,شام بریم بیرون و اصلأ جوابشو ندادم!

یه ربع بعد فر رو خاموش کردم,ولی درشون نیاوردم که سرد نشن.شوهری اومد و سلام کرد و منم سرد جوابشو دادم.میزو چیدم و چون خودم شام نمیخورم واسه اینا شام آوردم و شوهری هم یه کم به به و چه چه کرد و گفت,حالا خودتم بیا یه کم بخور دیگه!اینجوری که نمیشه غذا خورد!گفتم ,من شیش ماهه شام نمیخورم,یعنی تو این مدت تو نتونستی غذا بخوری؟!گفت,چرا ولی بهم نمیچسبه!خلاصه شامشون رو خوردم و منم پیششون نشیستم و یه نوکی زدم و یه کاسه هم ماست خوردم.دیگه شب باهاش حرف نزدم و فقط بهش گفتم,هنوز از دستت ناراحتم و نبخشیدمت!گفت,خب بیا حرف بزنیم.گفتم,نه الان حالشو ندارم,بذار واسه بعدأ.اونم گفت منم خیلی خسته ام,اشکال نداره,الان بخوابم.گفتم نه,بخواب.خلاصه زود خوابید و منم بف.ر.ما.یید.شام رو دیدم و چه داستانی هم بود!!!!بعدشم که لالا!

حالا بذارید از تصمیمم بگم.من و خانواده ام آدمهای خیلی مذهبی نیستیم.یعنی کلا اهل حجاب و این چیزا نیستیم.البته من قبلنا دست و پا شکسته نماز میخوندم و تا هفت,هشت سال پیشم,روزه میگرفتم ولی الان خیلی وقته نگرفتم.شوهری هم مثل خودمه.خیلی دلم میخواد به بهونه ماه رمضون,شروع کنم به نماز خوندن.دوس داشتم روزه هم بگیرم,ولی فکر نکنم بتونم.البته اونم سعی میکنم,اگر شده,چند روزشو بگیرم.خیلی دلم میخواد اینکارو بکنم.نماز خوندنو دوس دارم.حالا من یکی دوتا سؤال دارم.یکی اینکه اگه ناخنا لاک داشته باشن,وضو درس نیست؟آخه من شنیدم,اگه گوشه ناخنا که چسبیده به گوشت,لاک نداشته باشه و آب بهش برسه کافیه و اشکال نداره بقیه جاهاش لاک داشته باشه!بعدشم من کلأ تو هیچ کاری زیاد تمرکز ندارم و فکرم هزار جا میره.میخوام ببینم میشه نمازمو بلند بلند بخونم.چون وقتی بلند میخونم,میتونم روش تمرکز کنم.عزیزایی که اهل نمازید,اگه میشه جواب این سؤالای منو بدید که اگه خدا بخواد,نماز بخونم.همه تون رو دوس دارم و به دستای بزرگ و مهربون خدا میسپارم.

نظرات 12 + ارسال نظر
آشتی 30 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 10:30 ق.ظ

سلام عزیزم.
منم عاشق خانم پیرزادم. خدا حفظشون کنه.
آخی....... بچه های بی کینه. کار خوبی کردی بستنی خریدی.

سلام آشتی جونم!چه خوب که هم نظریم
واقعأ دل بچه ها پاکه و کینه توش,جایی ندازه

خانم توت فرنگی 28 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 12:43 ب.ظ http://pasazvesal.blogsky.com

فکر می کنم دیگه وقت آشتی باشه ها

خودمم همین فکرو میکنم

آنا 28 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 10:35 ق.ظ http://aamiin.blogsky.com/

خوب طاقتی دارید برای قهر . من در لحظه یادم می ره قهر کردم.

خوبه که زود یادت میره و قهر نمیکنی.منم کینه ای نیستم,ولی وقتی از کسی دلخورم نمیتونم باهاش حرف بزنم!

سارا 28 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 08:12 ق.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

برای نماز مهر رکعت شمار بگیر
لاک هم نظر مرجع تقلیدتو ببین چیه.من خیلی لاک دوس دارم ولی به خاطر وضو و غسل نمیتونم بزنم

سارا 28 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 08:12 ق.ظ http://perinparadais.blogsky.com/

برای نماز مهر رکعت شمار بگیر
لاک هم نظر مرجع تقلیدتو ببین چیه.من خیلی لاک دوس دارم ولی به خاطر وضو و غسل نمیتونم بزنم

مرسی عزیزم.منکه مرجع تقلید ندارم.اصلا نمیشناسم هیچکدومو...مگه شماها دارید؟

مهندس جنین 27 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 11:22 ب.ظ http://jenin.blogsky.com

چه خوب نوشتین

ممنون,لطف دارید

سپیده مامان درسا 27 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 10:51 ب.ظ

انشالله موفق باشی دوست خوبم

مرسی گلم

خانومی 27 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 08:10 ب.ظ http://zendegiekhanomane.blogsky.com

منم بیصبرانه منتظرم جوابای دوستان رو به سوالاتت بخونم!
خیلی لاک دوس دارم ولی بخاطر وضو و غسل و کلاس و اینا نمیشه. خاله پری رو فقط ی چیزشو دوس دارم!حداقل میتونم برق ناخن بزنم..
ایشالا دوستان جواب بدن مام مستفیض بشیم
سبز باشی عزیز

مرسی عزیزم.منم منتظرم ببینم یکی میگه میشه با لاکم وضو گرفت و نماز خوند
آخه من عاشق لاکم

سپیده مامان درسا 27 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 04:53 ب.ظ

برای اینکه موقع نماز خوندن تمرکز داشته باشی سعی کن یه جای خلوت بدون هیچ سر و صدایی بخونی

مرسی عزیزم از راهنماییت

سپیده مامان درسا 27 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 04:50 ب.ظ

الهی بگردم طفلکی گل پسر چه مهربونه که زود از دلش دراومد و ناراحتیش و فراموش کرد
مهناز جونم ممنون که دستور غذاهای خوشمزه رو هم برامون توضیح میدی خیلی خوبه و استفاده میکنیم ...
برای نماز و روزه هم عزیز دلم چرا فکر میکنی نمیتونی روزه بگیری امتحان کن حتما میتونی
برای نماز خوندن و وضو گرفتن و حتی غسل کردن لاک نباشه بهتره خانومی
نماز خیلی خوب و آرامش بخشه

قربونت برم عزیزم!شما که خودت تو آشپزی استادی خانمی!
خودم که خیلی دوس دارم نماز بخونم.واقعأ آرامش بخشه...

زهره 27 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 04:36 ب.ظ http://a3moone7om.blogsky.com/

سلام مهناز خانوم
لاک داشتن ناخن برا نماز طوری نیست ولی برای وضو نباید باشه
درمورد بلند خوندن نماز هم اگه جایی باشی که نامحرم صداتو موقع خوندن نماز نشنوه مشکلی نداره که بلند بخونی

مرسی عزیزم که وقت گذاشتی و جواب دادی

هیما 27 - خرداد‌ماه - 1394 ساعت 04:18 ب.ظ

منم بعضی وقتا آهنگ میزارم و دو تایی با پرهام میرقصیم ، خیلی خوشش میاد
من لیمو عمانی پاک میکنم و بعد تو خورشت میریزم
چه خوبه که میتونی جلو خودت بگیری و نخوری ، من خیلی شکموم ، ولی خداروشکر وزنم متناسبه
لاک رو نمیدونم عزیزم ، ولی منم یه جایی خوندم که برا اینکه حواست پرت نشه میتونی نمازت رو بلند بخونی ولی نه زیاد بلند

مرسی عزیزم.لیمو عمانی رو اگه یه ربع بجوشونی,بعدش نمی ساعت آخر پخت خورش,آبی که لیمو توش بوده رو بریزی دور و لیموها رو بندازی تو خورش,تلخ نمیکنه خورش رو اصلأ.خوش به حالت که متناسبی,من با اینکه رعایت میکنم,بازم یه کم تپلم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.