روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......
روزگار زندگی یک بانو

روزگار زندگی یک بانو

فراز و نشیب ها و روزمرگیهای یک زن,یک مادر,یک همسر ‌‌‌......

از جلسه با معلم،تا فرار مغزها!!!

سلام

خوبید؟

حس نوشتن دارم خیلی زیاد،ولی هرچی فکر میکنم چیزی ندارم که بگم!

دیروز مدرسه ساشا جلسه بود.با معلمشون صحبت کردم.خوب بود برام.کلی هم تکلیف منزل به مامانا دادن!!!یعنی کلی تکلیف هستش که باید با بچه ها تو خونه کار کنیم.هرشبم باید دیکته بگیم!چند مدل دفترم گفتن تو خونه درست کنیم واسه بچه ها و یه سری تمرینات هستش که تو خونه باید انجام بدن!هیچی دیگه!کم وقتم پر بود و سرم شلوغ شد،حالا دیگه همون وقتایی که شب واسه خودم داشتمم به سلامتی پر شد!!!من کاملا مخالف این هستم که بچه ها رو باید بهشون تکلیف زیاد داد.به نظرم بچه ها تو مدرسه به اندازه کافی  وقت میذارن و درس میخونن و خسته میشن.دیگه با این سن کمشون،تو خونه نباید وقت زیادی رو واسه درس خوندن بگذرونن.آخه تو جلسه یکی از مامانا میگفت،من تو خونه خیلی خشن و سختگیرم و حتما بچه ام باید چند ساعت درس بخونه و چندین مدل تمرین مختلف رو گفت که تو خونه با بچه اش کار میکرد!کلی هم با افتخار میگفت اینا رو.من ولی ساشا که میاد خونه تا چند ساعت میذارم استراحت کنه و کارتون ببینه و بازی کنه،بعدش وقتی حالشو داره،مشقشو میگم بنویسه و تکلیفاشو باهاش کار میکنم.اینجوری فکر میکنم خسته نمیشه و درس براش سخت و کسل کننده نمیشه!شایدم اشتباه باشه،ولی این روشیه که من فکر میکنم درسته و انجامش میدم!

در مورد اذیت کردن بعضی بچه ها هم معلمشون گفت باید تا حدی رها کنید این چیزها رو.چون بخواید یا نخواید جامعه پره از کسایی که زور میگن و آزار میدن دیگران رو.بذارید بتونه راهشو وسط این خوبیها و بدیها پیدا کنه.قبول دارم کاملا حرفهاشونو.منتهی به خودشونم گفتم که شش سالگی خیلی زوده که بچه بخواد با بدیها آشنا بشه.که ایشونم باهام موافق بودن.درکل جلسه خوب و مفیدی بود!

یه دوستی دارم که دیروز از استرالیا اومدش.البته دیروز نیومدا.حدود ده روزی هستش که اومده،ولی من دیروز دیدمش.دوست صمیمیم نیست.ولی خیلی وقته باهم دوستیم و همیشه یه جوری شده که باهم بودیم.واسه همین معمولا هروقت میاد ایران،همو میبینیم.اینبارم زیاد طولانی نبود.حدودا یک ساعت همدیگه رو دیدیم که چهل و پنج دقیقه اش رو داشت از زمین و زمان گله میکرد!!!از آب و هوای ایران بگیر تا ترک آسفالت ها رو داشت شکایتشونو میکرد!حالا خوبه اونجا دنیا نیومده و تازه هفت هشت ساله که رفته و معمولا هم سالی یکی دوبار میاد ایران!متاسفانه اکثر کسایی که میرن کشورای دیگه،وقتی میان ایران به قدری غر میزنن و از همه چی ایراد میگیرن که اعصاب آدمو میریزن به هم!!نمیگم این مشکلات نیستا،معلومه که هست.معلومه که کشورای اروپایی،آمریکایی یا همین استرالیا،یا اصلا اکثر کشورای دنیا،زندگی کردن توشون خیلی راحت تر از ایرانه و خیلی زیاد امکانات دارن و خلاصه از همه نظر بهترن.ولی من میگم،بالاخره ما تو این کشور به دنیا اومدیم و با وجود همه مشکلات و گرفتاریها،دوسش داریم.من میگم وقتی آدم بعده یکسال یا هر چند وقت برمیگرده کشورش،باید سعی کنه چیزای قشنگشو ببینه و با عزیزاش این مدت رو بگرده و حالشو ببره!نه اینکه مدام غر بزنه،واااای چرا اینجا اینجوریه؟چرا مردم اینجوری رفتار میکنن؟چرا اینجوری رانندگی میکنن؟چرا قیمتها اینجوریه؟چرا مترو شلوغه؟چرا دم خر درازه؟

این دوست من،بعده حدود یکسال و نیم که منو دیده بود،حداقل بیست دقیقه اول رو داشت از رانندگی و ترافیک و بی قانونی مردم شکایت میکرد و اگه قطعش نکرده بودم،کل دیدارمون به همین میگذشت.با خودم فکر کرده بودم،شام رو هم باهم باشیم و بریم بیرون.میدونستم که خودشم دوس داره.ولی وقتی این اخلاقاشو دیدم،بهونه جور کردم و یک ساعته از دستش در رفتم!!!!

شما فکر میکنید توریستهای خارجی که میان ایران،این مشکلات و سختیها و گرفتاریها رو نمیبینن؟کورن؟باور کنید چشمای اونام اندازه ما میبینه!منتهی هروقت باهاشون حرف بزنید دارن از قشنگیهای ایران لذت میبرن و حال میکنن و از خوبیهای ایران و ایرانیها تعریف میکنن!آخه قرار نیستش که ما مدام خودمونو به رخ بکشیم و هی بخوایم اینو ثابت کنیم که جایی که شما زندگی میکنید چقدر بد و زشت و چندشه و چقدر جایی که ما هستیم،عالی و پرفکت و همه چی تموم!اصلا گیرمم که اینطور باشه،حالا که چی؟بیایم خودمونو دار بزنیم؟والله به خدا من سه تا از پسرخاله هام از بچگی رفتن امریکا و اونجا زندگی میکنن و من خودم تا حالا چندبار بیشتر ندیدمشون.چون خیلی خیلی کم میان ایران.ولی وقتی میان،به قدری از همه چی تعریف میکنن و لذت میبرن که آدم هی با خودش فکر میکنه،واقعا اینجا اینقدر خوبه؟!

اینقدر ازین دختره حرص خوردم که ببین چقدر راجع بهش نوشتم!!!خخخخخ

آخه ماها خدای کلاس گذاشتن واسه همدیگه هستیم!

امروز تو باشگاه یکی از بچه ها میگفت دیروز فهمیده که شوهرش سیگار میکشه و کلی ناراحت بود!البته ظاهرا شوهرش قبلا سیگار میکشیده،ولی حدودا یکسال پیش ترک کرده بود.یهو روز قبل اومده از جیبش پول در بیاره که پاکت سیگارش افتاده بیرون و دوستمم اونجوری که تعریف میکرد،قیااااااامت به پا کرد!میگفت شوهرم اومد برام توضیح داد که فقط چند ماه تونستم تو ترک بمونم و بعدش دوباره کشیدم.منتهی چون تو رو نمیخواستم ناراحت کنم،بهت نگفتم!حالا دوستم هم از سیگار کشیدن دوباره شوهرش ناراحت بود،هم از این چند ماهی که به قول خودش فریب خورده بود!من معمولا اینجور مواقع زیاد حرف نمیزنم.چون نمیدونم دقیقا چی درسته واسه زندگی اینا.بالاخره هر زندگی شرایط خودشو داره دیگه.بعدم تو شرایطی که طرف اینقدر ناراحت و عصبانیه،ممکنه هر حرفی ادم بزنه،باعث بشه یه شری به پا بشه و آتیششو بیشتر کنه!البته فقط با من حرف نمیزد.سه نفر بودیم که تمرین میکردیم و اینم داشت تعریف میکرد.شماها جاش بودید چیکار میکردید و چطور برخورد میکردید؟

امروز بابام آنژو گرافی داره.تا الان که دارم مینویسم،هنوز انجام نداده.نوبتش واسه غروب بود.هنوز که انجام نشده.خوده آنژوگرافی نگرانی چندانی نداره،ولی از جوابشه که نگرانیم .چون دکتر گفته بود که یا مشکلی نداره و میره خونه،یا باید بالن بزنن،یا فنر بذارن،یا عمل کنن!!!کاش مورد اول پیش بیاد.لطفا دعا کنید براش....

امروز صبح حال خوبی نداشتم.نگران بابا بودم.گفتم خدایا یه خبر خوب بهم بده تا حالم خوب بشه.البته چون اولش فکر میکردم آنژو صبحه.باشگاه که رفتم منشی باشگاه،یه خبر خوب راجع به خودش بهم داد که خیلی خوشحالم کرد.درسته منتظر خبر خوب از بابام بودم،ولی همین که اول صبح یه خبر خوب بشنوم خودش خیلی عالیه.بعدم چون از مشکلاتش خبر داشتم و واقعا براش ناراحت بودم،خیلی خوشحال شدم این خبر رو شنیدم.البته همچنان مشکلات زیادی داره،ولی امیدوارم این اتفاق بتونه مشکلات دیگه اش رو هم کمتر کنه.

خب دیگه برم....

ممنونم از همه تون که تو اینستا واسه بابام دعای خیر کرده بودید.اهل خودشیرینی نیستم،میدونید.ولی امروز،هر کامنتی که ازتون خوندم،همون لحظه اسمتون رو آوردم و از خدا خواستم هر مشکل و ناراحتی دارید،برطرف بشه و جاش رو شادی و عشق بگیره!

یه دنیا از محبتتون ممنونم...

مواظب خودتون باشید

آخر هفته خوبی داشته باشید

دوستتون دارم

بای


نظرات 18 + ارسال نظر
هنرمند 22 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 11:59 ق.ظ http://www.honar5556.blogfa.com

پشت این پنجره ها وقتی بارون میباره
وقتی آهسته غروب ، تو خونه پا میذاره


وقتی هر لحظه نسیم ،توی باغچه ها میاد
توی خاک گلدونا، بذر حسرت میکاره


وقتی شبنم میشینه ، رو غبار جاده ها
وقتی هر خاطره ای تورو یادم میاره


وقتی توی آینه، خودمو گم میکنم
میدونم که لحظه هام ، رنگ آبی نداره


تازه احساس میکنم که چشام بارونیه
پشت این پنجره ها داره بارون میباره


تازه احساس میکنم که چشام بارونیه
پشت این پنجره ها داره بارون میباره
...........................................
سلام و عرض ادب[گل][لبخند]

سلام
این شعر رو با صدای زنده یاد،ناصر عبدللهی گوش کردم و خیلی دوسش دارم.
ممنون

ندا 22 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 11:45 ق.ظ http://mydailyhappenings.blogsky.com/

تویه کامنت ها خوندم حال پدرتون خوبه، خدا رو هزاران بار شکر
ممنون از اینکه اعتماد کردید و اینستا منو اکسپت کردید
رفتارتون در مورد ساشا خیلی خوبه، و اینکه سختگیری خر است
چه حسی داره اون مادرررره! به نظره من بچه باید وقته بچگی کردن داشته باشه.
جالبتر از این دوستِ شما، اون دست از هموطنانِ محترمی هستن که پاسپورتشون مهرِ هیچ کشوری رو نداره و دائم از بد بودن ایران و ایرانی و خوبی هایه کشورهایه دیگه میگن.
واکنش شدید یه سیگار کشیدن همسرشون فقط باعثِ مخفی کاری بیشتر میشه. ولی باید سعی کنه اجازه نده تو خونه سیگار بکشه.

روزگارت بر مراد، تنت سلامت

قربونت برم عزیزم
خواهش میکنم...
دقیقا همینطوره که میگی.کلا یه سری از آدما همیشه ناراضی هستن و از همه چی شاکین!اینم ربطی به اینکه کجا باشن نداره.ولی خب متاسفانه این قضیه بین کسایی که مهاجرت کردن،خیلی زیاده.
اونجوری که خودش میگفت،قبلا هم که سزگار میکشید و خودشم خبر داشت،اصلا تو خونه یا جلوی زن و بچه اش این کارو نمیکرد.
همینطور برای شما عزیزم

لی لا 22 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 01:40 ق.ظ http://lilaliana.persianblog.ir

خداروشکر که پدرمشکلی نداشتند...خداوند سلامتی روز افزون بهشون بده!

قربونت برم عزیزم.
برات سلامتی و شادی آرزو میکنم

هنرمند 21 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.honar5556.blogfa.com

گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم، کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت-گهگاه-
برگی از باغچه ی شعر بچینم، کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوبترینم ! کافیست.............(بهمنی)

سلام و درود[گل]

سلام
خیلی قشنگ بود.مرسی

سحر۲ 21 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 01:59 ق.ظ

راستی یادم رفت بگم
مهناز جون اصلا جای نگرانی نیست,حتما بابا زودتر حالشون بهتر میشه
دست خدا به همراه پدر محترمت,انشالا ب حق فاطمه زهرا خدا تمام بیمارها رو شفا بده,پدر رو هم همچنین

قربونت برم عزیزدلم.آره خداروشکر جواب آنژو خوب بود.
الهی همیشه خودتو عزیزات سالم و شاد باشید سحر جان

سحر۲ 21 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 01:37 ق.ظ

مهناز با اجازه از عفت خانم عمومی که ممکنه خدشه دار بشه ما به چنین حرفهایی میگوییم چسی اومدن ی تازه به دوران رسیده اگر چه که امیدوارم این نواقص عدیده ای که تو رانندگیمون داریم رفع بشه.
در مورد دوستت و همسرش و سیگار...ب نظر من چون دوستت زیاد حساس بوده ایشون دروغ گفتند,دوستت هیچ کاری نمیتونه بکنه برای ترک سیگار همسرش,هر بار گفتن اوضاع رو بدتر میکنه و اعصابش بیشتر خرد میشه,بهش بگو اصلااا در موردش حرف نزنه,فقط تا حالا ک تو منزل نمیکشیده از این پس هم نکشه,دوستت موضعش رو مشخص کنه که بدش میاد,حالا قهر میکنه,جیغ میزنه,تهدید میکنه..هرچی,و این باعث میشه همسرش بفهمه نظر خانمش چیه,وگرنه تا آقا خودش نخواد ترک نمیکنه,زور و اجبار هم کارساز نیست.همه ی سیگاریها هم خودشون میدونند سیگار چقدر مضره .ولی خوپ میکشند,مثل همه کسانی که میدونند فست فود خود ه سرطانه ولی میخورند,سرعت رفتن ریسک مرگ داره میرند ووو.
...
مهناز تا کلاس سوم باید به درس ساشا جان برسی,بعدش دیگه راحت تر میشی

من از طرف عفت خانم بهت اجازه میدم عزیزم
نقص و اشتباه که خیلی زیاد داریم.هم تو رانندگی و هم تو خیلی چیزای دیگه.ولی میشه وقتی طرف بعده مدتها اومده کشورش،به جای زوم کردن رو مشکلات و زشتیها،حواس خودشو به چیزای خوب معطوف کنه تا بیشتر لذت ببره.
اینکه آدم فکر کنه با دعوا و جنجال میشه کسی رو ترک داد که اشتباس!تا خودش نخواد،دنیا هم جابه جا بشه،ترک نمیکنه!
بعضیا رو بعضی چیزا حساسن دیگه.بیشترین آسیبم خودشون میبیننا،ولی بازم دس برنمیدارن.
به قول تو همین فست فود ها اصلا هفتاد هشتاد درصد مواد غذایی که استفاده میکنیم،خوده سرطانه!ولی بازم استفاده میکنیم!به نظرم بهترین کار اینه که تو یه چیزایی همو آزادتر بذاریم و اینقدر رو ریز مسائل همدیگه حساس نباشیم.
به نظرم ساشا ازوناس که خودش اتوماتیک وار درسشو میخونه.یعنی فعلا که اینجوریه.واسه همینه که میخوام زیاد بهش فشار نیارم تا همینجوری خودش با علاقه درس بخونه و فکر نکنه اجباره.
مررررسی از حرفهات عزیزم

مارال 20 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 06:12 ب.ظ http://1zan-moteahel.blog sky.com

سلام مهناز جون من همونیم که گفتم از خانوادم دورم و تو خونه تنهام گفتی برو سرکار گفتم شوهرم راضی نیست میگه برو باشگاه منم لج کردم شناختی؟ تو اینستا با اسمm2rkهستم بهت دایرکت دادم فالوم نکردی اگه میشه اینبار فالوم کن خیلی دوس دارم پیجتو تو اینستا ببینم مرسی عزیزم

سلام عزیزم.
آره یادمه.خوبی؟
عزیزم لطفا دوباره درخواست فالو بده و همونجا هم بهم دایرکت بده و خودتو معرفی کن تا اددت کنم.

Amitis 20 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 05:16 ب.ظ

خدا رو شکر که بابات خوبه ، به نظرم زن انقدر شوهر رو ترسونده که بنده خدا جرات نکرده بگه ، سیگار کشیدن که این همه دعوا نداره ، نباید اینجوری کنه ، طرف فقط بیشتر ازش مخفی می کنه همه چی رو ! امیتیس سیگاری روشن فکر :)) من خودم میام ایران کم غر نمیزنم چرا دروغ بگم !! واقعا نمیشه دیگه رانندگی کرد ، بعد از یک مدت که میای ! ولی خوب کم هم تعریف نمی کنم از غذاهاش ، دور همی هاش، من همیشه به دور و بری هام میگم اگه زندگی خوبی دارین چه فرقی می کنه کجا !

قربونت برم عزیزم
کلا همیشه همینه.وقتی آدم رو چیزی خیلی حساسیت نشون بده،خودش ناخودآگاه طرف مقابلش رو به سمت همون چیز میکشونه!
منم همینو میگم آمی.خیلی اوضاع زندگی و قانونی و فرهنگی تو ایران داغونه.مگه ما که اینجاییم غر نمیزنیم؟معلومه که میزنیم.ولی اینکه یکی فقط بخواد از بدیها و کاستیها بگه و همه اش بگه چرا اینجوریه چرا اونجوریه،آدمو کلافه میکنه!حداقلش به قول تو اگه چهارتا غر زد،از دوتا چیزم تعریف بکنه.یا اصلا تعریف نکنه،فقط خودش لذت ببره!
زندگی خوب داشتن و لذت بردن از زندگی،اصلا ربطی به محل زندگی نداره.چون این لذت از درون شخص میاد.بعضیا کلا ناراضی و طلبکارن.اینجور آدمها هرجا که باشن فقط دنبال بدیها و اشکالاتن و معلومه که اصلا لذت نمیبرن.ولی بعضیا میتونن با حداقلها هم به خودشون حال بدن و بیشترین لذت رو ببرن.من خودم میدونی که کم غر نمیزنم.ولی هیچوقتم اینجوری نیستم که نکات مثبت رو نبینم!

ایوا 20 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 03:36 ب.ظ http://mysecretdiary.blogsky.com

امیدوارم از پدرت خبرهای خوش بهت برسه

ممنونم گلم.آره خداروشکر جواب آنژیو خوب بود

مامان روژین 20 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 02:11 ب.ظ

وای وای امان ازاین کلاس گذاشتنای بیخودیدرمورداون خانوم ومشکلش راستش اخلاق همه باهم فرق میکنه ولی اگه منم بودم ناراحت میشدم فقط به خاطرپنهون کاریش اخه خیلی خیلی بدم میاد منی که ریزترین مسایلم روبه شوهرم میگم اون ازم قایم کنه چن باراتفاق افتاده ومن خیلی ناراحت شدم ولی اینم بگما شوهرمن حق روبهم نمیده ومیگه من دوس ندارم همه چی روواست توضیح بدم دروغم که نگفتم فقط نخواستم توبدونی همچین شوهربامنطقی دارم من:باباتم که خداروشکرخوبن تواینیستادیدم اخرهفته خوبی داشته باشی

اماااااااااااان
البته من میگم،بعضی مسایل مثلا مربوط به کاره یا چیزایی که خیلی ربطی به همسر نداره.اگه تو اینجور موارد همسرت بهت جزئیات رو نمیگه،به نظرم خیلی حساسیت نشون نده.اشکالی نداره
کلا مردها موجودات فوق العاده منطقی هستن!!!
قربونت برم عزیزم.همچنین شما

سارا 20 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام مهناز جووووونم
در مورد رفتاری که با ساشا انجام میدی موافقم قرار نیست بچه ۶ ساله همش درس بخونه یه وقت کلا زده میشه از درس انشاالله موفق باشه
در مورد پدرتم خوشحال شدم خطر رفع شد انشاالله هر چه زودتر لباس عافیت بپوشن
همیشه دلت شاد باشه خانمی

سلام عزیزم
منم میگم نیاز نیس خیلی بهش فشار بیاریم.همونقدری که باید یاد بگیره رو تو مدرسه یاد میگیره دیگه.تو خونه فقط یه مرور سطحی بکنه کافیه!
قربونت برم عزیزم.منم برات بهترینها رو از خدا میخوام

maryam 20 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 10:00 ق.ظ http://divarneveshte.lineblog.ir

سلام
خداروشکر منم عمل جراحی فکمو انجام دادم خوب فقط زشت شدم البته دکتر گفت واسه تغییر چهرت یه یه هفته به خودت فرصت بده بعد قضاوت کن
مهنازجونم دعا کن که همیشه خدا به آدم سلامتی بده حالا اون دوست تونم اینطوری دیگه چه میشه کرد ندید بدیدن دیگه تا دستشون به در فرودگاه منی خوره دیگه از خودشون بی خود میشن
بهم سر برن خیلی دوستت دارم مهنازجونم هیچ وقت فراموشت نمی کنم عزیز دلم
همیشه میخونمت

سلام عزیزم
چرا زشت شدی؟حتما پیگیر باش و اگه از جراحیت ناراضی هستی،بگو به دکترت.
ایشالله خدا به همه سلامتی و دل خوش بده
دیگه هرکی یه جوره دیگه!اینم اینجوری!!!
من واقعا دوس دارم به همه دوستام سر بزنم و بخونمشون،ولی از بس کار و مشغله دارم،شرمنده شون میشم.چشم اگه فرصت کنم حتما میخونمت عزیزم.

کتی 20 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 12:15 ق.ظ

چه قدرخوشحال شدم که اسممان را آوردی وازخداواسمون خیرخواستی،،ایشالاخبرهای خوب زود به زودبرسه

من بیشتر خوشحال شدم وقتی دیدم چقدر خوب و مهربونید و خوش قلب
خبر خوب رو که تو اینستا بهتون دادم.ایشالله خدا به همه پدر و مادرا سلامتی بده

بوی آتیش 19 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام
ایشاالا که قلب پدرتون مشکلی نداشته باشه. از این اینکه در باره ایران چنین فکر می کنید برای من جالب بود پیش خودم فکر می کردم شاید هم مثل دوستتان باشید. فکر می کنم نحوره برخورد شما با تکالیف شاسا هم درسته باشد من هم توی خونه با پسرم این طوری رفتار میکنم.
ایام به کام

سلام عزیزم
خداروشکر رگهاش گرفتگی نداشت.حالا باید درمانشو ادامه بده تا ببینیم مشکل از کجاست.
پس باهم هم نظریم.
قربونت برم عزیزم

مامان طلاخانوم 19 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 09:39 ب.ظ

سلام مهناز جون
از پدرتون چه خبر؟ .انشالا خوش خبر باشی

سلام عزیزم
خوبه خداروشکر.جواب آنژو خوب بود.
ممنون از احوالپرسیت عزیزم

سپیده 19 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 08:52 ب.ظ

مهناز جون من قبلاً جز فالو هات بودم

متوجه نشدم عزیزم.یعنی الان نیستید؟لطفا تو اینستا بهم دایرکت بده.

سپیده مامان درسا 19 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 08:03 ب.ظ

مهناز جونم مثل همیشه کارات و حرفات درسته منم موافقم نباید زیاد تو خونه سختشون بشه تو درس خوندن و نوشتن واقعا بچه ها زده میشن
ان شالله که حال بابایی مهربونت هر چه زودتر خوب بشه و با خبرای خوب بیای پست بعدی رو بنویسی

قربونت برم عزیزم.
اینستا نیستی سپیده،نه؟
آره خداروشکر جواب آنژو خوب بود و خیالمون راحت شد.

سپیده 19 - آبان‌ماه - 1395 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام، خواننده خاموشم، میشه منو تو اینستاگرام فالو کنی؟ ممنون میشمf2259s

سلام
عزیزم شما قبلا هم همچین کامنتی داده بودی،ولی تو اینستا هیچ درخواست فالویی از شما نبود!اول باید اونجا درخواست داده بشه،تا بتونم ادد کنمتون.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.